۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نامهها' به 'نامهها') |
جز (جایگزینی متن - 'بالدين' به 'بالدين') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
'''امير امام رشيدالدين سعد الملك محمد بن محمد بن عبدالجليل عمرى كاتب'''، معروف به '''خواجه رشيد وطواط'''، از اعقاب عبدالله بن عمر بن الخطاب است كه نسب او به يازده واسطه به خليفهى ثانى مىرسد. ولادت او در بلخ اتفاق افتاد و او در مدرسهى نظاميهى همان شهر، قسمتى از تحصيلات خود را نزد امام ابوسعد هروى به انجام رسانيد و بعد از اتمام تحصيلات خود و كسب مهارت در پارسى و عربى به خوارزم رفت و در اوايل عهد ابوالمظفر علاء الدوله اتسز بن | '''امير امام رشيدالدين سعد الملك محمد بن محمد بن عبدالجليل عمرى كاتب'''، معروف به '''خواجه رشيد وطواط'''، از اعقاب عبدالله بن عمر بن الخطاب است كه نسب او به يازده واسطه به خليفهى ثانى مىرسد. ولادت او در بلخ اتفاق افتاد و او در مدرسهى نظاميهى همان شهر، قسمتى از تحصيلات خود را نزد امام ابوسعد هروى به انجام رسانيد و بعد از اتمام تحصيلات خود و كسب مهارت در پارسى و عربى به خوارزم رفت و در اوايل عهد ابوالمظفر علاء الدوله اتسز بن قطبالدين محمد خوارزمشاه به خدمت او پيوست و تا آخر عمر در دستگاه خوارزمشاهيان، روزگار گذرانيد و سمت صاحبديوانى رسائل داشته و مقرب سلطان و همواره در سفر و حضر ملازم خدمت او بوده و قواعد الفت ميان آن دو استوارى داشته و اتسز غالباً از محاوره و مجالست با آن دبير و شاعر فاضل لذت مىبرده و ميان آنان مطايباتى جارى بوده است. | ||
تخلص رشيد به «وطواط»، از بابت كوچكى جثهى او بود؛ چه، وطواط نام مرغى است از جنس پرستو و اين خردى جثهى او هم موجب ايجاد بعضى مطايبات گرديده است. دولتشاه گويد: روزى در مجلس اتسز بحث و مناظرهاى ميان علما درگرفته بود، رشيد در آن مجلس حاضر بود، در مناظره و بحث تيززبانى آغاز كرده و دواتى پيش او نهاده بود. اتسز در او نگريست و از روى ظرافت گفت: دوات را برداريد تا معلوم شود از پس دوات كيست كه سخن مىگويد. رشيد دريافت، برخاست و گفت: المرء باصغريه: قلبه و لسانه. | تخلص رشيد به «وطواط»، از بابت كوچكى جثهى او بود؛ چه، وطواط نام مرغى است از جنس پرستو و اين خردى جثهى او هم موجب ايجاد بعضى مطايبات گرديده است. دولتشاه گويد: روزى در مجلس اتسز بحث و مناظرهاى ميان علما درگرفته بود، رشيد در آن مجلس حاضر بود، در مناظره و بحث تيززبانى آغاز كرده و دواتى پيش او نهاده بود. اتسز در او نگريست و از روى ظرافت گفت: دوات را برداريد تا معلوم شود از پس دوات كيست كه سخن مىگويد. رشيد دريافت، برخاست و گفت: المرء باصغريه: قلبه و لسانه. |
ویرایش