۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'حضرت امير' به 'حضرت امير ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
#نويسنده در مطلبى به نقد تفرقهافكنى دشمنان پرداخته و با روحيهاى علمى و سرشار از ايمان و تعهد نوشته است: در قاهره مركز دانشگاه الازهر كه بيش از 30 هزار دانشمند و محصلين دينى، قرآن و روايات پيغمبر(ص) را بحث و حفظ مىنمايند، در قاهرهاى كه اين همه دانشجو از آن به ساير ممالك و شهرستانها مىروند و مردم را بهسوى حق و ترقى اسلام و اتحاد مسلمين دعوت مىنمايند، و... خلاصه در قاهره، عليه آنچه مخالف آزادى و انقلابهاى آزادى ممالك اسلامى است اجتماع مىكنند و زحمت مىكشند؛ آرى در اين قاهره كتابى به نام «ابوسفيان شيخ الأمويين» به قلم «محمد السباعي الحفناوي» منتشر شد، تاريخ انتشار سال 1959م يعنى پس از اشغال فلسطين و حمله به پورت سعيد و در اثناء انقلاب انسانى عربى اسلامى الجزائر بود. استعمارگران به غارت كردن اموال و خواروبار و مكيدن خون ملتها و انحصار بازارها و كشتن احساسات وطنپرستى و نابود كردن قدرت دفاع از آثار ملى قناعت نكرده و به مقدسات اسلام حمله نموده و دين و عقائد ما را مورد اشكال قرار داده و تاريخ و فرهنگ ما را معيوب جلوه مىدهند. پيمودن اين راه خيانت مخصوص كسانى است كه در مكتب خدعه و مكر تربيت يافته و در راه نقشهكشى عليه ملتها تمرينهاى فراوانى كرده باشند ....<ref>متن كتاب، ص 212- 213؛ زمانى، مصطفى، ص 236- 237</ref> | #نويسنده در مطلبى به نقد تفرقهافكنى دشمنان پرداخته و با روحيهاى علمى و سرشار از ايمان و تعهد نوشته است: در قاهره مركز دانشگاه الازهر كه بيش از 30 هزار دانشمند و محصلين دينى، قرآن و روايات پيغمبر(ص) را بحث و حفظ مىنمايند، در قاهرهاى كه اين همه دانشجو از آن به ساير ممالك و شهرستانها مىروند و مردم را بهسوى حق و ترقى اسلام و اتحاد مسلمين دعوت مىنمايند، و... خلاصه در قاهره، عليه آنچه مخالف آزادى و انقلابهاى آزادى ممالك اسلامى است اجتماع مىكنند و زحمت مىكشند؛ آرى در اين قاهره كتابى به نام «ابوسفيان شيخ الأمويين» به قلم «محمد السباعي الحفناوي» منتشر شد، تاريخ انتشار سال 1959م يعنى پس از اشغال فلسطين و حمله به پورت سعيد و در اثناء انقلاب انسانى عربى اسلامى الجزائر بود. استعمارگران به غارت كردن اموال و خواروبار و مكيدن خون ملتها و انحصار بازارها و كشتن احساسات وطنپرستى و نابود كردن قدرت دفاع از آثار ملى قناعت نكرده و به مقدسات اسلام حمله نموده و دين و عقائد ما را مورد اشكال قرار داده و تاريخ و فرهنگ ما را معيوب جلوه مىدهند. پيمودن اين راه خيانت مخصوص كسانى است كه در مكتب خدعه و مكر تربيت يافته و در راه نقشهكشى عليه ملتها تمرينهاى فراوانى كرده باشند ....<ref>متن كتاب، ص 212- 213؛ زمانى، مصطفى، ص 236- 237</ref> | ||
#نويسنده در مطلبى با عنوان عجيب «خدمت معاويه به تشيع» تأكيد كرده است كه جنايات بنىاميه از هزارويك كتاب، اثرش بيشتر بود و براى اثبات حقانيت حضرت امير(ع) از هزار و يك دليل مؤثرتر بود و حق الهى آنحضرت را بهتر ثابت مىكرد. آنقدر كه حوادث و داستانهاى تاريخى در اثبات حق مؤثر است عبارات كلامى و قياسهاى منطقى در عين صحت خود، مؤثر نيست؛ زيرا وقايع سياسى مانند آلت آزمايشى است كه نتيجه آن قابل ترديد و تحريف نيست. در روزگار معاويه داستانهائى به وقوع پيوست كه اثبات كرد معاويه دنياپرست است، و على يك مرد الهى. اين نكته را ساليان پيش گفتهاند كه بدى را در مقايسه با نيكى درك مىكنند. معاويه گفت: من با اهل كوفه به جهت سلطنت بر اموال و خود آنان جنگ كردم و مقصود من مبارزه با نماز، زكوة و حج نبود اين جمله معاويه را با جمله حضرت امير(ع) مقايسه كنيد تا نتيجه روشن شود. امام(ع) اشاره به كفش خود نموده و مىفرمايد: «اين كفش در نظر من بهتر از سلطنت و جميع دنياست مگر اينكه بتوانم، حقى را حفظ نموده و به صاحبش برسانم و باطلى را دفع نمايم». معاويه تصميم گرفت نام امام(ع) و اولاد او را از صفحه روزگار براندازد، و مردم را متوجه دوستى عثمان و بنى اميه كند. براى اين هدف از راه قتل و استبداد و ظلم به مردم پيش مىرفت و اين روش را به حساب سياست و زيركى و مهارت خود مىگذاشت. ولى نتيجه اين رفتار معاويه به عكس منظورش نتيجه داد... اكنون اسم اميه رمز ظلم و فساد و خيانت و قتل و غارت است و نام على(ع) پرچم هدايت و حق و دفاع از مظلومين گرديده است ....<ref>متن كتاب، ص 83- 84؛ زمانى، مصطفى، ص 107- 108</ref> | #نويسنده در مطلبى با عنوان عجيب «خدمت معاويه به تشيع» تأكيد كرده است كه جنايات بنىاميه از هزارويك كتاب، اثرش بيشتر بود و براى اثبات حقانيت [[امام على(ع)|حضرت امير]] (ع) از هزار و يك دليل مؤثرتر بود و حق الهى آنحضرت را بهتر ثابت مىكرد. آنقدر كه حوادث و داستانهاى تاريخى در اثبات حق مؤثر است عبارات كلامى و قياسهاى منطقى در عين صحت خود، مؤثر نيست؛ زيرا وقايع سياسى مانند آلت آزمايشى است كه نتيجه آن قابل ترديد و تحريف نيست. در روزگار معاويه داستانهائى به وقوع پيوست كه اثبات كرد معاويه دنياپرست است، و على يك مرد الهى. اين نكته را ساليان پيش گفتهاند كه بدى را در مقايسه با نيكى درك مىكنند. معاويه گفت: من با اهل كوفه به جهت سلطنت بر اموال و خود آنان جنگ كردم و مقصود من مبارزه با نماز، زكوة و حج نبود اين جمله معاويه را با جمله [[امام على(ع)|حضرت امير]] (ع) مقايسه كنيد تا نتيجه روشن شود. امام(ع) اشاره به كفش خود نموده و مىفرمايد: «اين كفش در نظر من بهتر از سلطنت و جميع دنياست مگر اينكه بتوانم، حقى را حفظ نموده و به صاحبش برسانم و باطلى را دفع نمايم». معاويه تصميم گرفت نام امام(ع) و اولاد او را از صفحه روزگار براندازد، و مردم را متوجه دوستى عثمان و بنى اميه كند. براى اين هدف از راه قتل و استبداد و ظلم به مردم پيش مىرفت و اين روش را به حساب سياست و زيركى و مهارت خود مىگذاشت. ولى نتيجه اين رفتار معاويه به عكس منظورش نتيجه داد... اكنون اسم اميه رمز ظلم و فساد و خيانت و قتل و غارت است و نام على(ع) پرچم هدايت و حق و دفاع از مظلومين گرديده است ....<ref>متن كتاب، ص 83- 84؛ زمانى، مصطفى، ص 107- 108</ref> | ||
#سرانجام نويسنده با بيان گفتگوى [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] با [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] كه در حال وصلهزدن كفش خودش بود، افزوده است: آيا كسى كه حكومت و دنيا در نظر او به اندازه ارزش بند كفشى نيست، چه اندازه سزاوار و لايق به خلافت است؟ بلكه بسيار شايسته است كه همه دنيا كفش پاى او باشد و نسبت به آن حكومت كند. گفتار على(ع) فقط لفظ و نظريه نبود، بلكه اين افكار در اعماق قلب بزرگش حركت داشت و با آن دست به گريبان بود و زنده نگاه مىداشت. على(ع) در همه مشكلات و ناراحتىها اين عقيده را حفظ كرد. نتيجه اينكه على(ع) مردى نيست كه منحصر به مسلمانان باشد. على(ع) مرد شرق و غرب نيست. على(ع) مرد دنيا و نمونه انسانيت كامل است. اگر ما به مناسبت روز على(ع) جشن گرفتهايم، ما براى فضيلت بشريت و نمونه عالى جهان جشن گرفتهايم. ما براى عظمت دين و علم جشن گرفتهايم. ما براى عظمت اخلاص و فداكارى جشن گرفتهايم. ما براى عظمت جنگآورى و شجاعت جشن گرفتهايم ما جشن تكميل دين و اتمام نعمت را گرفتهايم.... ....<ref>متن كتاب، ص 234- 235؛ زمانى، مصطفى، ص 259</ref> | #سرانجام نويسنده با بيان گفتگوى [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] با [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] كه در حال وصلهزدن كفش خودش بود، افزوده است: آيا كسى كه حكومت و دنيا در نظر او به اندازه ارزش بند كفشى نيست، چه اندازه سزاوار و لايق به خلافت است؟ بلكه بسيار شايسته است كه همه دنيا كفش پاى او باشد و نسبت به آن حكومت كند. گفتار على(ع) فقط لفظ و نظريه نبود، بلكه اين افكار در اعماق قلب بزرگش حركت داشت و با آن دست به گريبان بود و زنده نگاه مىداشت. على(ع) در همه مشكلات و ناراحتىها اين عقيده را حفظ كرد. نتيجه اينكه على(ع) مردى نيست كه منحصر به مسلمانان باشد. على(ع) مرد شرق و غرب نيست. على(ع) مرد دنيا و نمونه انسانيت كامل است. اگر ما به مناسبت روز على(ع) جشن گرفتهايم، ما براى فضيلت بشريت و نمونه عالى جهان جشن گرفتهايم. ما براى عظمت دين و علم جشن گرفتهايم. ما براى عظمت اخلاص و فداكارى جشن گرفتهايم. ما براى عظمت جنگآورى و شجاعت جشن گرفتهايم ما جشن تكميل دين و اتمام نعمت را گرفتهايم.... ....<ref>متن كتاب، ص 234- 235؛ زمانى، مصطفى، ص 259</ref> | ||
#در پايان گفتنى است كه در گزارش محتواى كتاب حاضر به متن عربى مراجعه ولى از ترجمه فارسى مرحوم حجت الاسلام [[زمانی، مصطفی|مصطفى زمانى]] با اندك تغييراتى استفاده كرده و براى آنكه امكان مقابله متن و ترجمه براى آشنايى بيشتر با چگونگى و كيفيت ترجمه فراهمتر شود به هر دو كتاب ارجاع داده شده است. | #در پايان گفتنى است كه در گزارش محتواى كتاب حاضر به متن عربى مراجعه ولى از ترجمه فارسى مرحوم حجت الاسلام [[زمانی، مصطفی|مصطفى زمانى]] با اندك تغييراتى استفاده كرده و براى آنكه امكان مقابله متن و ترجمه براى آشنايى بيشتر با چگونگى و كيفيت ترجمه فراهمتر شود به هر دو كتاب ارجاع داده شده است. |
ویرایش