۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'معجم البلدان' به 'معجم البلدان ') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
[[زرکلی، خیرالدین|زركلى]] مىنويسد: «وى به شهرهاى زيادى سفر كرد و سرانجام در مصر ساكن شد. پس از اينكه مشايخ مصر بر او حسد ورزيدند، به رمله از شهرهاى فلسطين رفت.» (الاعلام، ج 1، ص 171). | [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]] مىنويسد: «وى به شهرهاى زيادى سفر كرد و سرانجام در مصر ساكن شد. پس از اينكه مشايخ مصر بر او حسد ورزيدند، به رمله از شهرهاى فلسطين رفت.» (الاعلام، ج 1، ص 171). | ||
از جمله اساتيد وى كه از آنها نقل روايت كرده مىتوان به «قتيبة بن سعيد»، «اسحاق بن ابراهيم بن حبيب»، «ابراهيم بن يعقوب»، «عيسى بن حماد»، «اسحاق بن راهويه»، «سليمان بن اشعث»، «اسحاق بن شاهين»، «ابراهيم بن سعيد»، «ابوداوود سجستانى» و... اشاره كرد. ([[[[معجم البلدان|معجم البلدان]] |[[معجم البلدان|معجم البلدان]] ]] ، [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|ياقوت حموى]]، ج 5، ص 282؛ شرح سنن النسائى، ج 1، ص ب، مقدمه). | از جمله اساتيد وى كه از آنها نقل روايت كرده مىتوان به «قتيبة بن سعيد»، «اسحاق بن ابراهيم بن حبيب»، «ابراهيم بن يعقوب»، «عيسى بن حماد»، «اسحاق بن راهويه»، «سليمان بن اشعث»، «اسحاق بن شاهين»، «ابراهيم بن سعيد»، «ابوداوود سجستانى» و... اشاره كرد. ([[[[معجم البلدان|معجم البلدان]] |[[معجم البلدان|معجم البلدان]] ]]، [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|ياقوت حموى]]، ج 5، ص 282؛ شرح سنن النسائى، ج 1، ص ب، مقدمه). | ||
عده زيادى نيز ازمحضر وى كسب علم كردهاند و به نقل روايات پرداختهاند كه از جمله آنها مىتوان به «ابوالقاسم طبرانى»، «احمد بن عمير»، «ابوالميمون بن راشد»، «ابوسعيد العرابى» و «ابوجعفر الطحاوى» اشاره كرد. (شرح سنن النسائى، ج 1، ص ج، مقدمه). | عده زيادى نيز ازمحضر وى كسب علم كردهاند و به نقل روايات پرداختهاند كه از جمله آنها مىتوان به «ابوالقاسم طبرانى»، «احمد بن عمير»، «ابوالميمون بن راشد»، «ابوسعيد العرابى» و «ابوجعفر الطحاوى» اشاره كرد. (شرح سنن النسائى، ج 1، ص ج، مقدمه). | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
«السنن الكبرى»: [[المجتبی من السنن (المشهور بسنن النسائی)|سنن نسائى]] بعد از صحيحين ([[صحيح بخارى]] و[[صحيح مسلم]])، بهعنوان سومين كتاب حديثى مهم و مورد توجه اهل سنت محسوب مىشود. (نسائى، تأليف محمد عويضه، ص 64). از [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم نيشابورى]] نقل شده است: «چندين بار از ابوالحسن دارقطنى شنيدم كه مىگفت: ابوعبدالرحمن نسائى، بر هركس ديگرى به علم حديث و به جرح و تعديل روات، در زمان خودش تقدم دارد.» (اصحاب صحاح سته، تأليف محىالدين صالحى، ص 129). كتاب ال[[المجتبی من السنن (المشهور بسنن النسائی)|سنن نسائى]] ، در واقع تلخيصى از كتاب حجيم «السنن الكبرى» كه خودش تأليف كرده، مىباشد. وى، ابتدا كتابى حجيم در حديث تصنيف كرد تحت عنوان «السنن الكبرى»، سپس كتاب را به امير حله اهدا كرد. امير حله از او پرسيد: آيا تمام احاديث كتابت صحيح مىباشد؟ گفت: نه. پس حاكم او را امر كرد كه تنها احاديث صحيح را در كتابى ديگر بياورد، لذا نسائى احاديثى از «السنن الكبرى» برگزيد و نام آن را «المجتبى» گذاشت و همين «المجتبى» يكى ار كتب ششگانه اهل سنت است كه به «السنن» يا «السنن الكبرى» مشهور است. (شرح سنن النسائى، ج 1، ص د، مقدمه). | «السنن الكبرى»: [[المجتبی من السنن (المشهور بسنن النسائی)|سنن نسائى]] بعد از صحيحين ([[صحيح بخارى]] و[[صحيح مسلم]])، بهعنوان سومين كتاب حديثى مهم و مورد توجه اهل سنت محسوب مىشود. (نسائى، تأليف محمد عويضه، ص 64). از [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم نيشابورى]] نقل شده است: «چندين بار از ابوالحسن دارقطنى شنيدم كه مىگفت: ابوعبدالرحمن نسائى، بر هركس ديگرى به علم حديث و به جرح و تعديل روات، در زمان خودش تقدم دارد.» (اصحاب صحاح سته، تأليف محىالدين صالحى، ص 129). كتاب ال[[المجتبی من السنن (المشهور بسنن النسائی)|سنن نسائى]]، در واقع تلخيصى از كتاب حجيم «السنن الكبرى» كه خودش تأليف كرده، مىباشد. وى، ابتدا كتابى حجيم در حديث تصنيف كرد تحت عنوان «السنن الكبرى»، سپس كتاب را به امير حله اهدا كرد. امير حله از او پرسيد: آيا تمام احاديث كتابت صحيح مىباشد؟ گفت: نه. پس حاكم او را امر كرد كه تنها احاديث صحيح را در كتابى ديگر بياورد، لذا نسائى احاديثى از «السنن الكبرى» برگزيد و نام آن را «المجتبى» گذاشت و همين «المجتبى» يكى ار كتب ششگانه اهل سنت است كه به «السنن» يا «السنن الكبرى» مشهور است. (شرح سنن النسائى، ج 1، ص د، مقدمه). | ||
از ديگر آثار نسائى مىتوان به كتاب «خصائص» اشاره كرد كه در فضائل حضرت على و اهل بيت او نوشته شده است. | از ديگر آثار نسائى مىتوان به كتاب «خصائص» اشاره كرد كه در فضائل حضرت على و اهل بيت او نوشته شده است. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
درسال وفات نسائى، بين منابع، چندان اختلافى به چشم نمىخورد و عموماً سال وفات او را سال 303ق، نوشتهاند. ([[[[معجم البلدان|معجم البلدان]] |[[معجم البلدان|معجم البلدان]] ]] ، ج 5، ص 282). ماه وفات او را برخى ماه شعبان و برخى ماه صفر همين سال نوشتهاند. (الوافى بالوفيات، ج 6، ص 416). در باب علت وفات او در منابع آمده است: «وى به خاطر محبت به [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] جان خويش را از دست داد، چرا كه وقتى از مصر به شام رفت، از او در باره برترى معاويه بر على(ع) پرسيدند؛ بنا به قولى، گفت: «ا لا ترضى رأساً برأس حتى يتفضل؟» و بنا به قول ديگرى گفت: فضيلتى براى او نمىدانم. لذا با مشت و لگد به جان او افتادند و او را از مسجد بيرون انداختند. وقتى مرگ خويش را احساس كرد، گفت مرا به مكه ببريد، پس او را به مكه بردند و در آنجا فوت كرد. | درسال وفات نسائى، بين منابع، چندان اختلافى به چشم نمىخورد و عموماً سال وفات او را سال 303ق، نوشتهاند. ([[[[معجم البلدان|معجم البلدان]] |[[معجم البلدان|معجم البلدان]] ]]، ج 5، ص 282). ماه وفات او را برخى ماه شعبان و برخى ماه صفر همين سال نوشتهاند. (الوافى بالوفيات، ج 6، ص 416). در باب علت وفات او در منابع آمده است: «وى به خاطر محبت به [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] جان خويش را از دست داد، چرا كه وقتى از مصر به شام رفت، از او در باره برترى معاويه بر على(ع) پرسيدند؛ بنا به قولى، گفت: «ا لا ترضى رأساً برأس حتى يتفضل؟» و بنا به قول ديگرى گفت: فضيلتى براى او نمىدانم. لذا با مشت و لگد به جان او افتادند و او را از مسجد بيرون انداختند. وقتى مرگ خويش را احساس كرد، گفت مرا به مكه ببريد، پس او را به مكه بردند و در آنجا فوت كرد. | ||
سيوطى، پس از نقل قول اول مىنويسد: «از او در خصوص رواياتش در باب فضائل معاويه پرسيدند، گفت: من فضيلتى براى او نمىدانم، الا اين سخن پيامبر(ص) كه فرمود: «لا اشبع الله بطنه»؛ خدا شكمش را سير نكند. لذا اهل شام، او را سخت كتك زدند و وى را از مسجد بيرون انداختند. وى به رمله رفت و در آنجا مرد.» (شرح سنن النسائى، ج 1، ص د، مقدمه). [[سيوطى]] مىنويسد: «و بنا به نقل دارقطنى پس از اين ماجرا، درخواست كرد او را به مكه ببرند و در مكه فوت كرد.» (همان). | سيوطى، پس از نقل قول اول مىنويسد: «از او در خصوص رواياتش در باب فضائل معاويه پرسيدند، گفت: من فضيلتى براى او نمىدانم، الا اين سخن پيامبر(ص) كه فرمود: «لا اشبع الله بطنه»؛ خدا شكمش را سير نكند. لذا اهل شام، او را سخت كتك زدند و وى را از مسجد بيرون انداختند. وى به رمله رفت و در آنجا مرد.» (شرح سنن النسائى، ج 1، ص د، مقدمه). [[سيوطى]] مىنويسد: «و بنا به نقل دارقطنى پس از اين ماجرا، درخواست كرد او را به مكه ببرند و در مكه فوت كرد.» (همان). |
ویرایش