۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '|data-type='language'|عربي' به '|data-type='language'|عربی') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
از شبهات مطرح شده در فصل اول شبههای است که با روایت «اصحابی کالنجوم» مرتبط است، [[کراجکی، محمد بن علی|علامه کراجکی]] بر این روایت ردیهای نوشته است و میگوید: یکی از امور عجیب، غلو اهل سنت در بزرگ نمودن صحابه و افراط در تعظیم آنها است چنانکه میگویند: کسی که یکی از صحابه را تنقیص کند به بهشت نمیرود و کسی که سخن زشتی را از آنها روایت کند مسلمان نیست. و میگویند ما از آنها عیبی سراغ نداریم و گناهی از آنها سر نزده است و کسی را که در این موضوع با آنها مخالفت کند زندیق است و کسی که با آنها به مناظره بپردازد و از آنها دلیل بخواهد، بدعتگذار شریر رافضی است. این در حالی است که اهل سنت درباره رسولان برگزیده و انبیای برتر، که خداوند متعال به ایشان بر جهانیان احتجاج کرده، سخنانی میگویند که لرزه بر اندام انسان میاندازد. سؤال اینجاست که چگونه اتهام باطل به انبیا، اسلام و حیا و طعنه به حق زدن بر برخی صحابه منافق ضلالت و کفر است؟ چگونه طعنهزننده بر انبیای برگزیده، راستگو و کسی که عیبی بر یکی از صحابه غیر معصوم بگیرد رافضی زندیق است؟<ref>ر.ک: همان، ص17-16</ref> | از شبهات مطرح شده در فصل اول شبههای است که با روایت «اصحابی کالنجوم» مرتبط است، [[کراجکی، محمد بن علی|علامه کراجکی]] بر این روایت ردیهای نوشته است و میگوید: یکی از امور عجیب، غلو اهل سنت در بزرگ نمودن صحابه و افراط در تعظیم آنها است چنانکه میگویند: کسی که یکی از صحابه را تنقیص کند به بهشت نمیرود و کسی که سخن زشتی را از آنها روایت کند مسلمان نیست. و میگویند ما از آنها عیبی سراغ نداریم و گناهی از آنها سر نزده است و کسی را که در این موضوع با آنها مخالفت کند زندیق است و کسی که با آنها به مناظره بپردازد و از آنها دلیل بخواهد، بدعتگذار شریر رافضی است. این در حالی است که اهل سنت درباره رسولان برگزیده و انبیای برتر، که خداوند متعال به ایشان بر جهانیان احتجاج کرده، سخنانی میگویند که لرزه بر اندام انسان میاندازد. سؤال اینجاست که چگونه اتهام باطل به انبیا، اسلام و حیا و طعنه به حق زدن بر برخی صحابه منافق ضلالت و کفر است؟ چگونه طعنهزننده بر انبیای برگزیده، راستگو و کسی که عیبی بر یکی از صحابه غیر معصوم بگیرد رافضی زندیق است؟<ref>ر.ک: همان، ص17-16</ref> | ||
در دومین فصل کتاب چنین میخوانیم که صراط مستقیم [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] است نه کس دیگری. ترمذی در المناقب المرتضویة از [[امام على(ع)]] چنین نقل کرده است: «من کسی هستم که رسولالله(ص) به او فرمود یا علی راه، راه توست و موضع، موضع توست». [[حسکانی، عبیدالله بن عبدالله|حافظ حاکم حسکانی]] در [[شواهد التنزيل]] ، به اسنادش از ابوزبیر از جابر بن عبدالله نقل کرده که رسولالله(ص) فرمود: «خداوند علی و زوجه و فرزندانش را حجتهای خداوند بر خلقش قرار داد؛ ایشان ابواب علم در امت من هستند. کسی که به ایشان هدایت جوید به صراط مستقیم هدایت میشود»<ref>ر.ک: همان، ص70-65</ref> | در دومین فصل کتاب چنین میخوانیم که صراط مستقیم [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] است نه کس دیگری. ترمذی در المناقب المرتضویة از [[امام على(ع)]] چنین نقل کرده است: «من کسی هستم که رسولالله(ص) به او فرمود یا علی راه، راه توست و موضع، موضع توست». [[حسکانی، عبیدالله بن عبدالله|حافظ حاکم حسکانی]] در [[شواهد التنزيل]]، به اسنادش از ابوزبیر از جابر بن عبدالله نقل کرده که رسولالله(ص) فرمود: «خداوند علی و زوجه و فرزندانش را حجتهای خداوند بر خلقش قرار داد؛ ایشان ابواب علم در امت من هستند. کسی که به ایشان هدایت جوید به صراط مستقیم هدایت میشود»<ref>ر.ک: همان، ص70-65</ref> | ||
در بخش دیگری از این فصل شمهای از فضائل آنحضرت ذکر شده است: ازجمله نعمتهای خداوند بر [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] پرورش یافتن در دامن رسولالله(ص) بود. آنحضرت اولین کسی بود که به رسولالله(ص) ایمان آورد و در سن دوازده سالگی آنچه را که از جانب خداوند آورده بود تصدیق نمود<ref>ر.ک: همان، ص99</ref> | در بخش دیگری از این فصل شمهای از فضائل آنحضرت ذکر شده است: ازجمله نعمتهای خداوند بر [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] پرورش یافتن در دامن رسولالله(ص) بود. آنحضرت اولین کسی بود که به رسولالله(ص) ایمان آورد و در سن دوازده سالگی آنچه را که از جانب خداوند آورده بود تصدیق نمود<ref>ر.ک: همان، ص99</ref> | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
سومین فصل کتاب نیز با مطلبی درباره صحابه آغاز شده است. نویسنده همنشینی و مصاحبت با رسولالله(ص) را فضیلتی بزرگ و شرفی عظیم برای کسی میداند که قدر آن را بشناسد، اما این همنشینی سبب عصمت از گناه نمیشود چراکه در میان صحابه، اولیا، اصفیا، صدیقان و علما و نیز افراد مجهولالحال و منافقین اهل جنایات و توطئهچینی نسبت به اسلام و مسلمین وجود داشتند. نویسنده در رابطه گروه اول چنین اظهارنظر میکند که صحابه عادل بر همه مسلمین حجت هستند. کسانی هم مخفیانه و علنی نسبت به اسلام خدعه میکردند مانند خالد بن ولید نه خودشان ارزشی دارند و نه اخبارشان. اظهارنظر درباره افراد مجهولالحال را نیز به بعد موکول میکند. | سومین فصل کتاب نیز با مطلبی درباره صحابه آغاز شده است. نویسنده همنشینی و مصاحبت با رسولالله(ص) را فضیلتی بزرگ و شرفی عظیم برای کسی میداند که قدر آن را بشناسد، اما این همنشینی سبب عصمت از گناه نمیشود چراکه در میان صحابه، اولیا، اصفیا، صدیقان و علما و نیز افراد مجهولالحال و منافقین اهل جنایات و توطئهچینی نسبت به اسلام و مسلمین وجود داشتند. نویسنده در رابطه گروه اول چنین اظهارنظر میکند که صحابه عادل بر همه مسلمین حجت هستند. کسانی هم مخفیانه و علنی نسبت به اسلام خدعه میکردند مانند خالد بن ولید نه خودشان ارزشی دارند و نه اخبارشان. اظهارنظر درباره افراد مجهولالحال را نیز به بعد موکول میکند. | ||
سپس میافزاید سازندگان حدیث و ناصبیها که قرنها پس از وفات رسولالله(ص) آمدند مانند [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] ، ابن حزم و مانند آنها از عوامل بنیامیه و بنیعباس که هزاران حدیث به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) ائمه طاهرین(ع) نسبت دادهاند، اسلام را از مسیر صحیحش منحرف کرده اگرچه لفظ صحابه و تابعین بر آنها اطلاق شود<ref>ر.ک: همان، ص120-119</ref> | سپس میافزاید سازندگان حدیث و ناصبیها که قرنها پس از وفات رسولالله(ص) آمدند مانند [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، ابن حزم و مانند آنها از عوامل بنیامیه و بنیعباس که هزاران حدیث به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) ائمه طاهرین(ع) نسبت دادهاند، اسلام را از مسیر صحیحش منحرف کرده اگرچه لفظ صحابه و تابعین بر آنها اطلاق شود<ref>ر.ک: همان، ص120-119</ref> | ||
اسکافی در این رابطه چنین مینویسد: معاویه گروهی از صحابه و تابعین ضعیفالنفس را مأمور نمود که اخبار قبیحی را درباره علی(ع) روایت کنند که مشتمل بر طعن و برائت از آنحضرت باشد و برای آنها دستمزدی را قرار داد که به این کار تشویق شوند. آنها هم احادیثی را برای او ساختند که او را راضی کند. ابوهریره، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه و از تابعین عروة بن زبیر از آن جمله بودند. اسکافی سپس به این واقعه اشاره میکند که زمانی که ابوهریره با معاویه در عامالجماعه (سال 41ق که حسن بن علی(ع) خلافت را به معاویه واگذار کرد) به عراق آمد، به مسجد کوفه رفت. همینکه کثرت استقبال مردم را دید دو زانو نشست و چند بار به پیشانی خود زد و گفت: ای اهل عراق آیا گمان میکنید که من بر خدا و رسولش دروغ میبندم و خودم را به آتش میسوزانم. به خداوند سوگند از رسول خدا(ص) شنیدم: برای هر پیامبری حرمی است و مدینه حرم من است، پس هر کس در آن بدعتی ایجاد کند، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد. سپس ابوهریره گفت: و من به خداوند سوگند یاد میکنم که علی در آن بدعت ایجاد کرد؛ زمانی که این خبر به معاویه رسید او را اکرام کرد و او را به حکومت مدینه گماشت<ref>ر.ک: همان، ص 133</ref> | اسکافی در این رابطه چنین مینویسد: معاویه گروهی از صحابه و تابعین ضعیفالنفس را مأمور نمود که اخبار قبیحی را درباره علی(ع) روایت کنند که مشتمل بر طعن و برائت از آنحضرت باشد و برای آنها دستمزدی را قرار داد که به این کار تشویق شوند. آنها هم احادیثی را برای او ساختند که او را راضی کند. ابوهریره، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه و از تابعین عروة بن زبیر از آن جمله بودند. اسکافی سپس به این واقعه اشاره میکند که زمانی که ابوهریره با معاویه در عامالجماعه (سال 41ق که حسن بن علی(ع) خلافت را به معاویه واگذار کرد) به عراق آمد، به مسجد کوفه رفت. همینکه کثرت استقبال مردم را دید دو زانو نشست و چند بار به پیشانی خود زد و گفت: ای اهل عراق آیا گمان میکنید که من بر خدا و رسولش دروغ میبندم و خودم را به آتش میسوزانم. به خداوند سوگند از رسول خدا(ص) شنیدم: برای هر پیامبری حرمی است و مدینه حرم من است، پس هر کس در آن بدعتی ایجاد کند، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد. سپس ابوهریره گفت: و من به خداوند سوگند یاد میکنم که علی در آن بدعت ایجاد کرد؛ زمانی که این خبر به معاویه رسید او را اکرام کرد و او را به حکومت مدینه گماشت<ref>ر.ک: همان، ص 133</ref> |
ویرایش