۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(←ساختار) |
جز (جایگزینی متن - 'البحر المحیط' به 'البحر المحیط ') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان میپردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان میکند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] جیانی نفزی ذکر میکند و مینویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند ابوالفداء و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیدهاند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلافنظر ابوحیان و ابن تیمیه و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیتهای وی در ادبیات در مصر و سفرش پسازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... مینویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محیالدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشتههای دینی وی در فنون مختلف را نام میبرد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref> | فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان میپردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان میکند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] جیانی نفزی ذکر میکند و مینویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند ابوالفداء و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیدهاند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلافنظر ابوحیان و ابن تیمیه و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیتهای وی در ادبیات در مصر و سفرش پسازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... مینویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محیالدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشتههای دینی وی در فنون مختلف را نام میبرد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref> | ||
او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجههاش با آثار ابن عصفور و ابن مالک بحث میکند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی | او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجههاش با آثار ابن عصفور و ابن مالک بحث میکند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی «[[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]] » را معرفی میکند؛ این کتاب از بزرگترین آثار ابوحیان است، که آن را در مصر نوشت و خودش آن را «الکتاب الکبیر» نامگذاری کرد. نویسنده، منابعی را که ابوحیان در نگارش [[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]] از آنها استفاده کرده (مثل کشاف زمخشری، [[صحيح البخاري]]، تفسیر ابن ابی عطیه و تفسیر شیخ طوسی و...) را معرفی میکند. او پسازآن شیوه ابوحیان را در تفسیر ذکر میکند.<ref>ر.ک: همان، ص86-91</ref> | ||
ابوحیان در این کتاب اقوال فقهای چهارگانه و غیر آنها را در احکام شرعی متعلق به لفظ قرآنی ذکر میکند و در ا ین مورد بر دلایلی که در کتابهای فقه و لغت و نحو هستند ارجاع میدهد. و گاهی بهمقتضای دلیل و ظاهر الفاظ حکمی خلاف مشهور وجود دارد که او آن را نپذیرفته زیرا کلام خدا فصیحترین کلمات است باید بر بهترین اعراب و ترکیب حمل شود و مانند کلمات سایرین نیست که برخی وجوه شاذ هم در آن راه داشته باشد. او پس از بیان اعراب، به بیان زیباییهای کلمات و جملهها با کمک گرفتن از علم بیان و بدیع میپردازد وی در آخر آیات به شرح محتوای آن آیه بهصورت مختصر، میپردازد. گاهی بیان معانی آیات در نزد او بدانجا میکشد که اشارتی به کلام صوفیان دارد. البته او در اینگونه موارد از بسیاری از معانی و اقوال آنان احتراز کرده و سعی در دوری از نظریات باطنیان دارد.<ref>ر.ک: همان، ص91-92</ref> او در ادامه به نحوه برخورد ابوحیان با معتزله، متصوفه و فلاسفه میپردازد. و «النهر الماد» را بهعنوان تلخیص و مختصری از التفسیر الکبیر معرفی میکند. در انتهای این فصل به معرفی الأنوار الأجلی في اختصار المحلّی، الوهّاج في اختصار المنهاج، الإعلام بأركان الإسلام و مسلك الرشد في تجريد مسائل نهاية ابن رشد میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ص92-126</ref> | ابوحیان در این کتاب اقوال فقهای چهارگانه و غیر آنها را در احکام شرعی متعلق به لفظ قرآنی ذکر میکند و در ا ین مورد بر دلایلی که در کتابهای فقه و لغت و نحو هستند ارجاع میدهد. و گاهی بهمقتضای دلیل و ظاهر الفاظ حکمی خلاف مشهور وجود دارد که او آن را نپذیرفته زیرا کلام خدا فصیحترین کلمات است باید بر بهترین اعراب و ترکیب حمل شود و مانند کلمات سایرین نیست که برخی وجوه شاذ هم در آن راه داشته باشد. او پس از بیان اعراب، به بیان زیباییهای کلمات و جملهها با کمک گرفتن از علم بیان و بدیع میپردازد وی در آخر آیات به شرح محتوای آن آیه بهصورت مختصر، میپردازد. گاهی بیان معانی آیات در نزد او بدانجا میکشد که اشارتی به کلام صوفیان دارد. البته او در اینگونه موارد از بسیاری از معانی و اقوال آنان احتراز کرده و سعی در دوری از نظریات باطنیان دارد.<ref>ر.ک: همان، ص91-92</ref> او در ادامه به نحوه برخورد ابوحیان با معتزله، متصوفه و فلاسفه میپردازد. و «النهر الماد» را بهعنوان تلخیص و مختصری از التفسیر الکبیر معرفی میکند. در انتهای این فصل به معرفی الأنوار الأجلی في اختصار المحلّی، الوهّاج في اختصار المنهاج، الإعلام بأركان الإسلام و مسلك الرشد في تجريد مسائل نهاية ابن رشد میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ص92-126</ref> |
ویرایش