۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابوالفرج اصفهانی' به 'ابوالفرج اصفهانی ') |
جز (جایگزینی متن - 'ابوحیان اندلسی' به 'ابوحیان اندلسی ') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
</div> | </div> | ||
==معرفی اجمالی== | ==معرفی اجمالی== | ||
'''ابوحيان الأندلسي، منهجه التفسيري''' کتابی است به زبان عربی و با موضوع علوم قرآنی که به کوشش مأمون بن محیالدین جنّان جمعآوری شده است. نویسنده در این کتاب به معرفی شخصیت و روش تفسیری ابوحیان اندلسی (652 یا 654- 745ق) میپردازد. | '''ابوحيان الأندلسي، منهجه التفسيري''' کتابی است به زبان عربی و با موضوع علوم قرآنی که به کوشش مأمون بن محیالدین جنّان جمعآوری شده است. نویسنده در این کتاب به معرفی شخصیت و روش تفسیری [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] (652 یا 654- 745ق) میپردازد. | ||
او انگیزهاش از نگارش چنین کتابی را علاقه شدیدش بر کمک به روشنشدن جنبهای از جنبههای علمی ابوحیان و میزان ارتباط آن با آثار جدید میداند. همچنین علاقه بر مواضع مخفی و جهتگیریهای وی و چیزهایی که ضرورتاً وجود ذهنی و نفسی او را تشکیل میدهند سبب تألیف این کتاب مهم بوده است. او مینویسد با وجود درگیری اقتضائات علمی جدید با مطالبی که با شرح و نقد مطالب وی مرتبط است، کمتر مفسر یا نحویای را میبینیم که متعرض او شده یا به نظر او اشاره کرده باشد.<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | او انگیزهاش از نگارش چنین کتابی را علاقه شدیدش بر کمک به روشنشدن جنبهای از جنبههای علمی ابوحیان و میزان ارتباط آن با آثار جدید میداند. همچنین علاقه بر مواضع مخفی و جهتگیریهای وی و چیزهایی که ضرورتاً وجود ذهنی و نفسی او را تشکیل میدهند سبب تألیف این کتاب مهم بوده است. او مینویسد با وجود درگیری اقتضائات علمی جدید با مطالبی که با شرح و نقد مطالب وی مرتبط است، کمتر مفسر یا نحویای را میبینیم که متعرض او شده یا به نظر او اشاره کرده باشد.<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در مقدمه خاطرنشان میسازد: برای نشان دادن شخصیت علمی ابوحیان اندلسی (که علاوه بر عالم بودنش در نحو، نظریات بدیعی در تفسیر دارد)، به بیان زمینههای تاریخی و فرهنگی زیستبوم او هم میپردازد.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص3</ref> | نویسنده در مقدمه خاطرنشان میسازد: برای نشان دادن شخصیت علمی [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] (که علاوه بر عالم بودنش در نحو، نظریات بدیعی در تفسیر دارد)، به بیان زمینههای تاریخی و فرهنگی زیستبوم او هم میپردازد.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص3</ref> | ||
مباحث کتاب ضمن پنج فصل بهصورت ذیل ارائه شده است: وجوه زندگی در دوران زندگی ابوحیان | مباحث کتاب ضمن پنج فصل بهصورت ذیل ارائه شده است: وجوه زندگی در دوران زندگی [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] ، زندگینامه و مشخصات شناسنامهای او، علاقه ابوحیان به نحو، مهمترین آثار جهتگیریهای علمی او، معرفی شعرش و ذکر نمونهای از نوشتههای وی و... .<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | ||
او درباره دوره زمانیای که ابوحیان در آن میزیسته چنین مینویسد: عرب در اوایل قرن هشتم میلادی اندلس را فتح کرد و حکومتش تا هشت قرن در آنجا ماندگار بود. محققان این دوران حدوداً هشتصدساله را به سه دوره والیان (92-138ق)، دوره اموی (138-422ق) و دوران ملوکالطوایفی (493-897ق) تقسیم کردهاند.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص6</ref> او از حمله طارق بن زیاد به اندلس و فتح آن سخن میگوید او از اولین حاکمان اسلامی اسپانیا است نویسنده دراینباره میگوید در این زمان اسپانیا تحت فرمان و زیرمجموعه حکومت دمشق (پایتخت حکومت اسلامی در آن زمان) بود. با نزاع بربرها (فاتحان اندلس) و عربها اندلس به قیسیه و یمنیه (قحطانیه و عدنانیه) تقسیم شد.<ref>ر.ک: همان، ص6-9</ref> | او درباره دوره زمانیای که ابوحیان در آن میزیسته چنین مینویسد: عرب در اوایل قرن هشتم میلادی اندلس را فتح کرد و حکومتش تا هشت قرن در آنجا ماندگار بود. محققان این دوران حدوداً هشتصدساله را به سه دوره والیان (92-138ق)، دوره اموی (138-422ق) و دوران ملوکالطوایفی (493-897ق) تقسیم کردهاند.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص6</ref> او از حمله طارق بن زیاد به اندلس و فتح آن سخن میگوید او از اولین حاکمان اسلامی اسپانیا است نویسنده دراینباره میگوید در این زمان اسپانیا تحت فرمان و زیرمجموعه حکومت دمشق (پایتخت حکومت اسلامی در آن زمان) بود. با نزاع بربرها (فاتحان اندلس) و عربها اندلس به قیسیه و یمنیه (قحطانیه و عدنانیه) تقسیم شد.<ref>ر.ک: همان، ص6-9</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
دومین دوره، عهد اموی است که از سال 138 تا 422 ق. طول کشید و اندلس در آن قدرت زیادی گرفت و با بغداد که در این دوره پایتخت عباسیان بود رقابت داشت. عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان به کمک بربرها توانست سلطه بنیعباس را از اندلس زایل کند و دولت اموی جدید تأسیس کند. حکومت امویان بر اندلس در زمان عبدالرحمن ثالث، الناصر لدین الله به اوج قدرت خودش رسید. <ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref> در اواخر عهد اموی و با ضعف سلطنت آنان رؤسای ولایات به طبل استقلال کوبیدند و دولتهای ملوکالطوایفیای را تشکیل دادند که زیریه در غرناطه، حمودیه در قرطبه و مالقه، هودیه در سرقسطه، عامریه در بلنسیه، عبّادیه در اشبیلیه، بنی افطی در بطلیوس، جهوریه در قرطبه و ذوالنون در طلیطله از مهمترین آنان هستند.<ref>ر.ک: همان، ص11-12</ref> پس از 541 ق. مسیحیان، دولتهای اندلسیان مسلمان را یکی پس از دیگری فتح کردند.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> گره خوردن حیات سیاسی اندلسیان با درگیریهای عرب و بربر و حیات اجتماعیشان با موسیقی، حیات فنیشان با ساختمانهای مجلل و تشویق مردم به علمآموزی و احترام گذاشتن به عالمان، داشتن مذهب مالکی و مخالفت شدید با فلسفه و تنجیم، رواج سریع زبان عربی بهعنوان زبان علمی آنان و مهیاسازی بستر علم و فرهنگ برای مسلمانان در آن سامان(مغرب اسلامی) مانند مشرق اسلامی، تقلید شدید آنان از مشرق اسلامی و... از مباحث مطرح شده در این قسمت از کتاب است.<ref>ر.ک: همان، ص13-27</ref> | دومین دوره، عهد اموی است که از سال 138 تا 422 ق. طول کشید و اندلس در آن قدرت زیادی گرفت و با بغداد که در این دوره پایتخت عباسیان بود رقابت داشت. عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان به کمک بربرها توانست سلطه بنیعباس را از اندلس زایل کند و دولت اموی جدید تأسیس کند. حکومت امویان بر اندلس در زمان عبدالرحمن ثالث، الناصر لدین الله به اوج قدرت خودش رسید. <ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref> در اواخر عهد اموی و با ضعف سلطنت آنان رؤسای ولایات به طبل استقلال کوبیدند و دولتهای ملوکالطوایفیای را تشکیل دادند که زیریه در غرناطه، حمودیه در قرطبه و مالقه، هودیه در سرقسطه، عامریه در بلنسیه، عبّادیه در اشبیلیه، بنی افطی در بطلیوس، جهوریه در قرطبه و ذوالنون در طلیطله از مهمترین آنان هستند.<ref>ر.ک: همان، ص11-12</ref> پس از 541 ق. مسیحیان، دولتهای اندلسیان مسلمان را یکی پس از دیگری فتح کردند.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> گره خوردن حیات سیاسی اندلسیان با درگیریهای عرب و بربر و حیات اجتماعیشان با موسیقی، حیات فنیشان با ساختمانهای مجلل و تشویق مردم به علمآموزی و احترام گذاشتن به عالمان، داشتن مذهب مالکی و مخالفت شدید با فلسفه و تنجیم، رواج سریع زبان عربی بهعنوان زبان علمی آنان و مهیاسازی بستر علم و فرهنگ برای مسلمانان در آن سامان(مغرب اسلامی) مانند مشرق اسلامی، تقلید شدید آنان از مشرق اسلامی و... از مباحث مطرح شده در این قسمت از کتاب است.<ref>ر.ک: همان، ص13-27</ref> | ||
فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان میپردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان میکند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین ابوحیان اندلسی جیانی نفزی ذکر میکند و مینویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند ابوالفداء و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیدهاند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلافنظر ابوحیان و ابن تیمیه و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیتهای وی در ادبیات در مصر و سفرش پسازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... مینویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محیالدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشتههای دینی وی در فنون مختلف را نام میبرد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref> | فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان میپردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان میکند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] جیانی نفزی ذکر میکند و مینویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند ابوالفداء و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیدهاند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلافنظر ابوحیان و ابن تیمیه و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیتهای وی در ادبیات در مصر و سفرش پسازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... مینویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محیالدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشتههای دینی وی در فنون مختلف را نام میبرد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref> | ||
او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجههاش با آثار ابن عصفور و ابن مالک بحث میکند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی «البحر المحیط» را معرفی میکند؛ این کتاب از بزرگترین آثار ابوحیان است، که آن را در مصر نوشت و خودش آن را «الکتاب الکبیر» نامگذاری کرد. نویسنده، منابعی را که ابوحیان در نگارش البحر المحیط از آنها استفاده کرده (مثل کشاف زمخشری، [[صحيح البخاري]]، تفسیر ابن ابی عطیه و تفسیر شیخ طوسی و...) را معرفی میکند. او پسازآن شیوه ابوحیان را در تفسیر ذکر میکند.<ref>ر.ک: همان، ص86-91</ref> | او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجههاش با آثار ابن عصفور و ابن مالک بحث میکند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی «البحر المحیط» را معرفی میکند؛ این کتاب از بزرگترین آثار ابوحیان است، که آن را در مصر نوشت و خودش آن را «الکتاب الکبیر» نامگذاری کرد. نویسنده، منابعی را که ابوحیان در نگارش البحر المحیط از آنها استفاده کرده (مثل کشاف زمخشری، [[صحيح البخاري]]، تفسیر ابن ابی عطیه و تفسیر شیخ طوسی و...) را معرفی میکند. او پسازآن شیوه ابوحیان را در تفسیر ذکر میکند.<ref>ر.ک: همان، ص86-91</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
ابوحیان در این کتاب اقوال فقهای چهارگانه و غیر آنها را در احکام شرعی متعلق به لفظ قرآنی ذکر میکند و در ا ین مورد بر دلایلی که در کتابهای فقه و لغت و نحو هستند ارجاع میدهد. و گاهی بهمقتضای دلیل و ظاهر الفاظ حکمی خلاف مشهور وجود دارد که او آن را نپذیرفته زیرا کلام خدا فصیحترین کلمات است باید بر بهترین اعراب و ترکیب حمل شود و مانند کلمات سایرین نیست که برخی وجوه شاذ هم در آن راه داشته باشد. او پس از بیان اعراب، به بیان زیباییهای کلمات و جملهها با کمک گرفتن از علم بیان و بدیع میپردازد وی در آخر آیات به شرح محتوای آن آیه بهصورت مختصر، میپردازد. گاهی بیان معانی آیات در نزد او بدانجا میکشد که اشارتی به کلام صوفیان دارد. البته او در اینگونه موارد از بسیاری از معانی و اقوال آنان احتراز کرده و سعی در دوری از نظریات باطنیان دارد.<ref>ر.ک: همان، ص91-92</ref> او در ادامه به نحوه برخورد ابوحیان با معتزله، متصوفه و فلاسفه میپردازد. و «النهر الماد» را بهعنوان تلخیص و مختصری از التفسیر الکبیر معرفی میکند. در انتهای این فصل به معرفی الأنوار الأجلی في اختصار المحلّی، الوهّاج في اختصار المنهاج، الإعلام بأركان الإسلام و مسلك الرشد في تجريد مسائل نهاية ابن رشد میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ص92-126</ref> | ابوحیان در این کتاب اقوال فقهای چهارگانه و غیر آنها را در احکام شرعی متعلق به لفظ قرآنی ذکر میکند و در ا ین مورد بر دلایلی که در کتابهای فقه و لغت و نحو هستند ارجاع میدهد. و گاهی بهمقتضای دلیل و ظاهر الفاظ حکمی خلاف مشهور وجود دارد که او آن را نپذیرفته زیرا کلام خدا فصیحترین کلمات است باید بر بهترین اعراب و ترکیب حمل شود و مانند کلمات سایرین نیست که برخی وجوه شاذ هم در آن راه داشته باشد. او پس از بیان اعراب، به بیان زیباییهای کلمات و جملهها با کمک گرفتن از علم بیان و بدیع میپردازد وی در آخر آیات به شرح محتوای آن آیه بهصورت مختصر، میپردازد. گاهی بیان معانی آیات در نزد او بدانجا میکشد که اشارتی به کلام صوفیان دارد. البته او در اینگونه موارد از بسیاری از معانی و اقوال آنان احتراز کرده و سعی در دوری از نظریات باطنیان دارد.<ref>ر.ک: همان، ص91-92</ref> او در ادامه به نحوه برخورد ابوحیان با معتزله، متصوفه و فلاسفه میپردازد. و «النهر الماد» را بهعنوان تلخیص و مختصری از التفسیر الکبیر معرفی میکند. در انتهای این فصل به معرفی الأنوار الأجلی في اختصار المحلّی، الوهّاج في اختصار المنهاج، الإعلام بأركان الإسلام و مسلك الرشد في تجريد مسائل نهاية ابن رشد میپردازد.<ref>ر.ک: همان، ص92-126</ref> | ||
نویسنده در فصل پنجم درباره طبع شعری و برخی اشعار ابوحیان مینویسد و در خاتمه کتاب وسعت معلومات ابوحیان اندلسی را میستاید و نمونههایی از آثارش را در معرض دید خواننده قرار میدهد.<ref>ر.ک: همان، ص127-169</ref> | نویسنده در فصل پنجم درباره طبع شعری و برخی اشعار ابوحیان مینویسد و در خاتمه کتاب وسعت معلومات [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]] را میستاید و نمونههایی از آثارش را در معرض دید خواننده قرار میدهد.<ref>ر.ک: همان، ص127-169</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش