۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'حضرت علی(ع)' به 'حضرت علی(ع) ') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
در ادامه رویارویی ابن تیمیه با [[علامه حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] آمده که ابن تیمیه در نوشتههایش به [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] جسارت کرده و ایمان آن حضرت را همچون ایمان و کفر کودک بیارزش خوانده است.<ref>ر.ک: همان، ص22</ref> | در ادامه رویارویی ابن تیمیه با [[علامه حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] آمده که ابن تیمیه در نوشتههایش به [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] جسارت کرده و ایمان آن حضرت را همچون ایمان و کفر کودک بیارزش خوانده است.<ref>ر.ک: همان، ص22</ref> | ||
سپس به نقل برخی از احادیث متواتری درباره حضرت علی(ع) پرداخته است؛ مثل تفسیر آیه «وَ تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ»﴿حاقة: 12﴾ و گوشهای شنوا آن را نگاه دارد، که طبق روایات بسیاری در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است و احادیث «دروازه دانش نبوى» و «بهترین داور» و «حق با على است» و ازایندست روایات که ابن تیمیه همگی آنها را تکذیب و رد کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص27-23</ref> | سپس به نقل برخی از احادیث متواتری درباره [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] پرداخته است؛ مثل تفسیر آیه «وَ تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ»﴿حاقة: 12﴾ و گوشهای شنوا آن را نگاه دارد، که طبق روایات بسیاری در شأن [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] نازل شده است و احادیث «دروازه دانش نبوى» و «بهترین داور» و «حق با على است» و ازایندست روایات که ابن تیمیه همگی آنها را تکذیب و رد کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص27-23</ref> | ||
در بخش دوم نمونههای انکار فضایل بیکران امیر مؤمنان علی(ع) توسط ابن تیمیه آمده است. ابتدا انکار ابن تیمیه در شأن نزول برخی از آیات نشان داده شده است. | در بخش دوم نمونههای انکار فضایل بیکران امیر مؤمنان علی(ع) توسط ابن تیمیه آمده است. ابتدا انکار ابن تیمیه در شأن نزول برخی از آیات نشان داده شده است. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
در بخش سوم دیدگاه ابن تیمیه به خلافت امیر مؤمنان علی(ع) آمده است؛ علیرغم شواهد بسیار در اصرار مردم به خلافت [[امام على(ع)]]، ابن تیمیه معتقد است که مردم بهزور و اکراه با آن حضرت بیعت کردند. او حتی عدالت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] را انکار میکند و خروج خوارج را دلیل بیعدالتی آن حضرت میشمارد.<ref>ر.ک: همان، ص77-67</ref> | در بخش سوم دیدگاه ابن تیمیه به خلافت امیر مؤمنان علی(ع) آمده است؛ علیرغم شواهد بسیار در اصرار مردم به خلافت [[امام على(ع)]]، ابن تیمیه معتقد است که مردم بهزور و اکراه با آن حضرت بیعت کردند. او حتی عدالت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] را انکار میکند و خروج خوارج را دلیل بیعدالتی آن حضرت میشمارد.<ref>ر.ک: همان، ص77-67</ref> | ||
در بخش چهارم ابن تیمیه به جهت مقایسه بین خلفای سهگانه و حضرت علی(ع) از فتوحات و کشورگشایىهاى زمامداران بعد از پیامبر دم مىزند و آن را بهعنوان برگ زرّینى در زندگى آنها مىداند. از طرفى این جنگهاى خارجى را با جنگهاى داخلى امیر مؤمنان على(ع) مقایسه نموده و در نتیجهگیرى کاملاً غیرمنصفانهاى با تمام توان به آن حضرت جسارت مىنماید.<ref>ر.ک: همان، ص86</ref> | در بخش چهارم ابن تیمیه به جهت مقایسه بین خلفای سهگانه و [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] از فتوحات و کشورگشایىهاى زمامداران بعد از پیامبر دم مىزند و آن را بهعنوان برگ زرّینى در زندگى آنها مىداند. از طرفى این جنگهاى خارجى را با جنگهاى داخلى امیر مؤمنان على(ع) مقایسه نموده و در نتیجهگیرى کاملاً غیرمنصفانهاى با تمام توان به آن حضرت جسارت مىنماید.<ref>ر.ک: همان، ص86</ref> | ||
نویسنده در ادامه میکوشد بین فتح اقلیم و فتح دلها تفاوت بگذارد؛ وی شیوههای دعوت غیرمسلمانان را به اسلام از شیوههای [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] بیان کرده و شیوه نصیحت و برخورد با مخالف را بازگفته است؛ آنگاه به سیره امام(ع) در جنگ جمل بهعنوان نمونه اشاره کرده است. سپس معیار عزّت و ذلّت را نزد ابن تیمیه بیان میکند که معتقد است: «هر کس گمان میکند آن دوازدهنفری که پیامبر وعده آمدنشان را داده، همین دوازدهنفری هستند که شیعیان ادّعاى امامت آنها را میکنند، او درنهایت جهل و نادانى است؛ زیرا هیچکدام از آنها دست به شمشیر نبردند مگر على بن ابیطالب، او هم نتوانست در زمان خلافتش با کفار نبرد کند حتى یک شهر هم فتح نکرد...».<ref>ر.ک: همان، ص117-116</ref> | نویسنده در ادامه میکوشد بین فتح اقلیم و فتح دلها تفاوت بگذارد؛ وی شیوههای دعوت غیرمسلمانان را به اسلام از شیوههای [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] بیان کرده و شیوه نصیحت و برخورد با مخالف را بازگفته است؛ آنگاه به سیره امام(ع) در جنگ جمل بهعنوان نمونه اشاره کرده است. سپس معیار عزّت و ذلّت را نزد ابن تیمیه بیان میکند که معتقد است: «هر کس گمان میکند آن دوازدهنفری که پیامبر وعده آمدنشان را داده، همین دوازدهنفری هستند که شیعیان ادّعاى امامت آنها را میکنند، او درنهایت جهل و نادانى است؛ زیرا هیچکدام از آنها دست به شمشیر نبردند مگر على بن ابیطالب، او هم نتوانست در زمان خلافتش با کفار نبرد کند حتى یک شهر هم فتح نکرد...».<ref>ر.ک: همان، ص117-116</ref> |
ویرایش