عرفان و مقامات؛ شرح و نقد دو نمط نهم و دهم کتاب «الاشارات و التنبيهات»: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'امير مؤمنان على(ع)' به 'امير مؤمنان على(ع) ')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۵۵: خط ۵۵:
#شارح محترم در موارد متعددى، در كتاب حاضر مطالبى تحت عنوان نقد آورده و كلام ابن سينا و يا [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] را بررسى كرده است<ref>ر.ك: متن كتاب، ص48، 50، 57، 60، 67، 69، 76، 93، 102، 112، 117، 119، 121 و...</ref>
#شارح محترم در موارد متعددى، در كتاب حاضر مطالبى تحت عنوان نقد آورده و كلام ابن سينا و يا [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] را بررسى كرده است<ref>ر.ك: متن كتاب، ص48، 50، 57، 60، 67، 69، 76، 93، 102، 112، 117، 119، 121 و...</ref>
#يكى از مطالب انتقادى تأمل‌برانگيز شارح، مطلبى است كه در مورد بررسى نظر ابن سينا درباره مكلف نبودن عارف نوشته است: «اين سخن به‌هيچ‌وجه قابل قبول نيست و با مبانى عقل و شرع و عرفان سازگارى ندارد؛ زيرا مكلّف بر دو نوع است: مكلّف فعلى و مكلّف شأنى و تكليف هم شامل مكلّف فعلى است و هم مكلف شأنى و اگر كسى در حال حاضر به تكليف توجّه ندارد و علت عدم توجه نيز خود اوست؛ مثل اينكه با شراب خود را مست مى‌نمايد؛ بديهى است كه نسبت به وى نمى‌توان گفت كه مكلّف نيست؛ چراكه ممكن است مكلّف فعلى نباشد، اما به‌طور قطع مكلف شأنى است و خود او باعث عدم توجه تكليف به‌گونه‌ى فعلى شده است؛ ولى از اين باب كه شراب نوشيده و باعث زوال عقل شده است مجازات خواهد شد؛ زيرا «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» و در باب تكليف، انسان نمى‌تواند خود را به‌گونه‌اى درآورد كه از دايره‌ى تكليف ساقط گردد و در شريعت، تكليف به‌هيچ‌وجه از انسان ساقط نمى‌شود و اگر گاهى عبادتى فوت شد، به‌سرعت بايد قضاى آن اتيان شود. حال اگر در باب عرفان بگوييم: «عارف به جايى مى‌رسد كه در اثر بى‌توجهى به عالم و غفلت از آن، تكليف از او ساقط مى‌شود»، اين اول گمراهى است و عرفانى كه سالك را به اين مرحله برساند كه نتيجه‌ى آن غفلت از تكاليف شرعى و بى‌توجّهى به آن باشد، عرفان واقعى نيست، بلكه گمراهى محض است...»<ref>ر.ك: همان، ص214-215</ref>
#يكى از مطالب انتقادى تأمل‌برانگيز شارح، مطلبى است كه در مورد بررسى نظر ابن سينا درباره مكلف نبودن عارف نوشته است: «اين سخن به‌هيچ‌وجه قابل قبول نيست و با مبانى عقل و شرع و عرفان سازگارى ندارد؛ زيرا مكلّف بر دو نوع است: مكلّف فعلى و مكلّف شأنى و تكليف هم شامل مكلّف فعلى است و هم مكلف شأنى و اگر كسى در حال حاضر به تكليف توجّه ندارد و علت عدم توجه نيز خود اوست؛ مثل اينكه با شراب خود را مست مى‌نمايد؛ بديهى است كه نسبت به وى نمى‌توان گفت كه مكلّف نيست؛ چراكه ممكن است مكلّف فعلى نباشد، اما به‌طور قطع مكلف شأنى است و خود او باعث عدم توجه تكليف به‌گونه‌ى فعلى شده است؛ ولى از اين باب كه شراب نوشيده و باعث زوال عقل شده است مجازات خواهد شد؛ زيرا «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» و در باب تكليف، انسان نمى‌تواند خود را به‌گونه‌اى درآورد كه از دايره‌ى تكليف ساقط گردد و در شريعت، تكليف به‌هيچ‌وجه از انسان ساقط نمى‌شود و اگر گاهى عبادتى فوت شد، به‌سرعت بايد قضاى آن اتيان شود. حال اگر در باب عرفان بگوييم: «عارف به جايى مى‌رسد كه در اثر بى‌توجهى به عالم و غفلت از آن، تكليف از او ساقط مى‌شود»، اين اول گمراهى است و عرفانى كه سالك را به اين مرحله برساند كه نتيجه‌ى آن غفلت از تكاليف شرعى و بى‌توجّهى به آن باشد، عرفان واقعى نيست، بلكه گمراهى محض است...»<ref>ر.ك: همان، ص214-215</ref>
#نمونه‌اى از زبان و ادبيات شارح محترم چنين است: ««مقام» در بلنداى «حال» است و ميان اين دو تفاوت در مرتبه است. مقام، صفتى ثابت و دايمى براى عارف است. سالك وقتى ضمير روشن و صفاى باطن پيدا كرد، اين مرتبه براى او مقام مى‌شود و هميشه با او همراه است؛ به خلاف «حال» كه عبارت است از صفتى كه ثبات و دوام ندارد و مى‌تواند زودگذر باشد و به آن «صباح» و «نسيم» نيز مى‌گويند؛ مثل اينكه به شخصى در فضاى خاصى مانند مسجد يا زيارتگاه كه مشغول خواندن دعاست، حالت خوش و صفاى باطنى زودگذر دست دهد و به‌طور قهرى بعد از اتمام دعا و در فضاى عادى، آن حالت و صفاى باطن را از دست مى‌دهد و همان انسان پيش از دعا مى‌شود؛ ولى اگر اين حالت براى وى تبديل به مقام شد، اين‌گونه نيست كه زود به دست فراموشى سپرده شود. سالك عارف وقتى كه تسبيح به دست مى‌گيرد، همان تسبيح شمشيرى است براى طرد شيطان و هنگامى كه شمشير به دست مى‌گيرد، شمشيرش تسبيحى مى‌شود براى ذكر رحمان؛ پس تسبيح و شمشير هر دو يك حقيقت واحد است. مقام مانند عمل [[امام على(ع)|امير مؤمنان على(ع)]] است كه اگر شمشير مى‌زند، شمشيرش ذكر حق است و اگر ذكر حق مى‌گويد، ذكر وى شمشير زدن مى‌باشد»<ref>ر.ك: همان، ص39-40</ref>
#نمونه‌اى از زبان و ادبيات شارح محترم چنين است: ««مقام» در بلنداى «حال» است و ميان اين دو تفاوت در مرتبه است. مقام، صفتى ثابت و دايمى براى عارف است. سالك وقتى ضمير روشن و صفاى باطن پيدا كرد، اين مرتبه براى او مقام مى‌شود و هميشه با او همراه است؛ به خلاف «حال» كه عبارت است از صفتى كه ثبات و دوام ندارد و مى‌تواند زودگذر باشد و به آن «صباح» و «نسيم» نيز مى‌گويند؛ مثل اينكه به شخصى در فضاى خاصى مانند مسجد يا زيارتگاه كه مشغول خواندن دعاست، حالت خوش و صفاى باطنى زودگذر دست دهد و به‌طور قهرى بعد از اتمام دعا و در فضاى عادى، آن حالت و صفاى باطن را از دست مى‌دهد و همان انسان پيش از دعا مى‌شود؛ ولى اگر اين حالت براى وى تبديل به مقام شد، اين‌گونه نيست كه زود به دست فراموشى سپرده شود. سالك عارف وقتى كه تسبيح به دست مى‌گيرد، همان تسبيح شمشيرى است براى طرد شيطان و هنگامى كه شمشير به دست مى‌گيرد، شمشيرش تسبيحى مى‌شود براى ذكر رحمان؛ پس تسبيح و شمشير هر دو يك حقيقت واحد است. مقام مانند عمل [[امام على(ع)|امير مؤمنان على(ع)]] است كه اگر شمشير مى‌زند، شمشيرش ذكر حق است و اگر ذكر حق مى‌گويد، ذكر وى شمشير زدن مى‌باشد»<ref>ر.ك: همان، ص39-40</ref>


==پانويس ==
==پانويس ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش