۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'يعليهالسلام' به 'يعليهالسلام') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در این تحقیق، نخست اصل روایت از مشهورترین کتابهاى اهل سنت آورده شده است. نویسنده هشت تن از راویانی که اخباری از این واقعه را در کتب خویش آوردهاند بر میشمارد، که هریک از روات بهوسیله روایات متعددی وقوع این ازدواج را گزارش کرده اند. برخى از این روایات به اصل ماجرا - یعنى قضیه تزویج [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] | در این تحقیق، نخست اصل روایت از مشهورترین کتابهاى اهل سنت آورده شده است. نویسنده هشت تن از راویانی که اخباری از این واقعه را در کتب خویش آوردهاند بر میشمارد، که هریک از روات بهوسیله روایات متعددی وقوع این ازدواج را گزارش کرده اند. برخى از این روایات به اصل ماجرا - یعنى قضیه تزویج [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] دخترش را به عمر - مربوط مىشود، برخى به قضایاى ازدواج امکلثوم پس از مرگ عمر و برخى دیگر نیز به جریان وفات او و پسرش مربوط است. | ||
قدیمىترین راوى و ناقل این روایت ابن سعد، نویسنده کتاب الطبقات الكبرى است. او در این کتاب، چند روایت را در این موضوع نقل مىنماید؛ از جمله: «امکلثوم، دختر على(ع) و فاطمه(س)، هنوز دختر نابالغى بود که عمر بن خطاب او را به همسرى گرفت<ref>ر.ک: متن کتاب، ص9-14؛ حسینی میلانی سید علی، ص21-22</ref> | قدیمىترین راوى و ناقل این روایت ابن سعد، نویسنده کتاب الطبقات الكبرى است. او در این کتاب، چند روایت را در این موضوع نقل مىنماید؛ از جمله: «امکلثوم، دختر على(ع) و فاطمه(س)، هنوز دختر نابالغى بود که عمر بن خطاب او را به همسرى گرفت<ref>ر.ک: متن کتاب، ص9-14؛ حسینی میلانی سید علی، ص21-22</ref> | ||
راوی دیگری که روایاتى را در اینباره آن نقل کرده، ابوبشر دولابی است. وى در کتاب الذرية الطاهرة در بخش مربوط به امکلثوم دختر فاطمه(س)، روایاتى چند در این موضوع نقل کرده است. | راوی دیگری که روایاتى را در اینباره آن نقل کرده، ابوبشر دولابی است. وى در کتاب الذرية الطاهرة در بخش مربوط به امکلثوم دختر فاطمه(س)، روایاتى چند در این موضوع نقل کرده است. | ||
نویسنده سپس به ترتیب: روایت [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم نیشابورى]] در المستدرك، روایات بیهقى در السنن الكبرى، روایات خطیب بغدادى در [[تاریخ بغداد]] ، روایات [[ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله|ابن عبدالبر]] در [[الاستيعاب في معرفة الأصحاب|الاستيعاب]]، روایات ابن اثیر در أسد الغابة و روایات [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] | نویسنده سپس به ترتیب: روایت [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم نیشابورى]] در المستدرك، روایات بیهقى در السنن الكبرى، روایات خطیب بغدادى در [[تاریخ بغداد]] ، روایات [[ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله|ابن عبدالبر]] در [[الاستيعاب في معرفة الأصحاب|الاستيعاب]]، روایات ابن اثیر در أسد الغابة و روایات [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] در الإصابة را بهتفصیل آورده است<ref>ر.ک: همان، ص14-31؛ همان، ص22-51</ref> | ||
در بخش دوم نگارنده به بررسی سندی این روایات پرداخته است. از نظر ایشان با توجه به اصول و قواعد علمى اهل سنت در علم حدیث و با استناد به سخنان علماى آنها در علم رجال، اگر کسى با دقت به سندهاى این روایات بنگرد و آنها را بررسى نماید، براى او روشن مىگردد که اصل این داستان، پایه و اساسى ندارد؛ چه رسد به جزئیات امور و موارد فرعى وابسته به آن؛ زیرا اولا راویان این ماجرا را مىتوان به دو گروه تقسیم نمود: | در بخش دوم نگارنده به بررسی سندی این روایات پرداخته است. از نظر ایشان با توجه به اصول و قواعد علمى اهل سنت در علم حدیث و با استناد به سخنان علماى آنها در علم رجال، اگر کسى با دقت به سندهاى این روایات بنگرد و آنها را بررسى نماید، براى او روشن مىگردد که اصل این داستان، پایه و اساسى ندارد؛ چه رسد به جزئیات امور و موارد فرعى وابسته به آن؛ زیرا اولا راویان این ماجرا را مىتوان به دو گروه تقسیم نمود: | ||
# افرادى که از سوى علماى اهل سنت بهشدت تضعیف شده و به دروغگویى متهم گردیدهاند؛ | # افرادى که از سوى علماى اهل سنت بهشدت تضعیف شده و به دروغگویى متهم گردیدهاند؛ | ||
# افرادى که هرچند مورد اعتماد اهل سنّت مىباشند، ولى بغض و دشمنى آنان با امیر مؤمنان على(ع) از مسلمات تاریخ است؛ لذا قول این گروه – آنهم علیه [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] - مورد پذیرش شیعیان نمىباشد. | # افرادى که هرچند مورد اعتماد اهل سنّت مىباشند، ولى بغض و دشمنى آنان با امیر مؤمنان على(ع) از مسلمات تاریخ است؛ لذا قول این گروه – آنهم علیه [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] - مورد پذیرش شیعیان نمىباشد. | ||
ثانیا این ماجراها و حکایات، در دو کتاب معروف [[صحيح البخاري]] و [[صحيح مسلم]] | ثانیا این ماجراها و حکایات، در دو کتاب معروف [[صحيح البخاري]] و [[صحيح مسلم]] موجود نیست. مؤلف این دو کتاب، از این روایات اعراض کرده و آنها را در صحاحشان نیاوردهاند. همچنین این روایات در کتابهاى روایى دیگر اهل سنت - که به صحاح معروفند - نیز نقل نشده است. بنابراین، همه نویسندگان صحاح ششگانه اهل سنت بر ترک و عدم نقل این روایات، اتفاق نظر داشتهاند. حتى در کتابهاى روایى مانند مسند احمد بن حنبل هم نیامده است و خود احمد و عدّهاى دیگر به تبعیت از او، اظهار داشتهاند که آنچه در این کتاب - مسند احمد - نیامده است، صحیح نیست<ref>ر.ک: همان، ص31-52؛ همان، ص57-94</ref> | ||
مؤلف در بخش سوم، به بررسى و تحقیق درباره متن و دلالت این روایات پرداخته است. وی بر این باور است که محتوای روایات با یکدیگر تناقضات بسیاری دارند و یکدیگر را تکذیب مىکنند؛ لذا دلالت روایت بر مدعای آنها هیچ اصل و اساسى ندارد و احتمالى که در این زمینه قوى به نظر مىرسد این است که سازندگان این داستان، در پى ساختن فضیلتى براى عمر بن خطاب بودهاند؛ چراکه وقتى متوجه شدند که عمر بن خطاب خود از راویان این حدیث نبوى است که حضرتش فرموده است: «كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلا سببي و نسبي»؛ یعنی: «هر نسب و خویشاوندى، در روز رستاخیز گسستنى است، مگر نسب و خویشاوندى من»؛ که این حدیث نشانگر فضیلت و منقبتى براى اهلبیت(ع)، بهخصوص براى امیر مؤمنان على(ع) است، ازاینرو، آنها خواستهاند تا با ساختن داستان خواستگارى عمر از دختر امیر مؤمنان على(ع)، این قضیه را با این حدیث شریف، مرتبط ساخته و بدینگونه، فضیلتى براى عمر بن خطاب بتراشند<ref>ر.ک: همان، ص53-68؛ همان، ص93-120</ref> | مؤلف در بخش سوم، به بررسى و تحقیق درباره متن و دلالت این روایات پرداخته است. وی بر این باور است که محتوای روایات با یکدیگر تناقضات بسیاری دارند و یکدیگر را تکذیب مىکنند؛ لذا دلالت روایت بر مدعای آنها هیچ اصل و اساسى ندارد و احتمالى که در این زمینه قوى به نظر مىرسد این است که سازندگان این داستان، در پى ساختن فضیلتى براى عمر بن خطاب بودهاند؛ چراکه وقتى متوجه شدند که عمر بن خطاب خود از راویان این حدیث نبوى است که حضرتش فرموده است: «كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلا سببي و نسبي»؛ یعنی: «هر نسب و خویشاوندى، در روز رستاخیز گسستنى است، مگر نسب و خویشاوندى من»؛ که این حدیث نشانگر فضیلت و منقبتى براى اهلبیت(ع)، بهخصوص براى امیر مؤمنان على(ع) است، ازاینرو، آنها خواستهاند تا با ساختن داستان خواستگارى عمر از دختر امیر مؤمنان على(ع)، این قضیه را با این حدیث شریف، مرتبط ساخته و بدینگونه، فضیلتى براى عمر بن خطاب بتراشند<ref>ر.ک: همان، ص53-68؛ همان، ص93-120</ref> |
ویرایش