۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حاکم' به 'حاکم ') |
جز (جایگزینی متن - 'بخاری' به 'بخاری ') |
||
| خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در باب نخست، با اشاره به این گفته نسائی و [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم]] از [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] که: «درباره احدی از صحابه و یاران پیامبر(ص)، چنین احادیثی مستند و متقن که درباره فضایل و مناقب علی(ع) آمده است، نیامده» و نیز «آنچه درباره فضایل علی(ع) آمده، در مورد هیچیک از صحابه نیامده است»، در دو قسم زیر، به بررسی روایاتی پرداخته شده که به بیان مناقب [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] اختصاص یافته است: | در باب نخست، با اشاره به این گفته نسائی و [[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم]] از [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] که: «درباره احدی از صحابه و یاران پیامبر(ص)، چنین احادیثی مستند و متقن که درباره فضایل و مناقب علی(ع) آمده است، نیامده» و نیز «آنچه درباره فضایل علی(ع) آمده، در مورد هیچیک از صحابه نیامده است»، در دو قسم زیر، به بررسی روایاتی پرداخته شده که به بیان مناقب [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] اختصاص یافته است: | ||
در قسم اول، به روایاتی پرداخته شده است که صحیح بوده و مورد اتفاق فریقین میباشد. از جمله این روایات، آن است که بخاری، مسلم و ترمذی از براء بن عازب نقل کردهاند که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت مني و أنا منك»؛ «تو از من هستی و من از تو»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص37-38</ref> | در قسم اول، به روایاتی پرداخته شده است که صحیح بوده و مورد اتفاق فریقین میباشد. از جمله این روایات، آن است که [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] ، مسلم و ترمذی از براء بن عازب نقل کردهاند که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت مني و أنا منك»؛ «تو از من هستی و من از تو»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص37-38</ref> | ||
در روایت دیگری چنین آمده است: «أخرج البخاري عن سعد بن عبيدة قال: جاء رجل إلى ابن عمر(رض)، فسأله عن علي فذكر محاسن علمه، قال: هو ذاك بيته أوسط بيوت النبي(ص)، ثم قال: لعل ذاك يسوؤك. قال: أجل. قال: فأرغم الله بأنفك؛ انطلق فاجهد على جهدك»<ref>همان، ص39</ref>؛ | در روایت دیگری چنین آمده است: «أخرج البخاري عن سعد بن عبيدة قال: جاء رجل إلى ابن عمر(رض)، فسأله عن علي فذكر محاسن علمه، قال: هو ذاك بيته أوسط بيوت النبي(ص)، ثم قال: لعل ذاك يسوؤك. قال: أجل. قال: فأرغم الله بأنفك؛ انطلق فاجهد على جهدك»<ref>همان، ص39</ref>؛ «[[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] از سعد بن عبیده نقل کرده است که گفت: مردی نزد ابن عمر آمد و از علی(ع) سؤال کرد، او فضایل علی(ع) را برشمرد و گفت: علی دایره مرکزی علوم و از حکیمترین و معتدلترین خانواده پیامبر(ص) است. سپس گفت: ای مرد شاید از این حرفهایی که میزنم بدت بیاید. مرد گفت: بلی چنین است. ابن عمر گفت: خدا دماغ تو را به خاک بمالد؛ این تفکر را واگذار و سعی کن خودت را به علی نزدیک گردانی»<ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص25</ref> | ||
در قسم دوم، به روایات اختلافی اشاره شده است که از جمله آنها، عبارتند از: «و أخرج عن أبيمریم، عن علي - كرم الله وجهه - قال: انطلقت أنا و النبي(ص)، حتى أتينا الكعبة؛ فقال لي رسولالله(ص): اجلس و صعد على منكبي، فنهضت به فرأى لي ضعفا؛ فنزل و جلس لي نبي الله(ص) و قال: اصعد منكبي؛ فصعدت على منكبيه. قال: فنهض لي، قال: فإنه تخيل إلي أني لو شئت لعلت أفق السماء، حتى صعدت على البيت و عليه تمثال صفر او نحاس فجعلت أزاوله عن يمينه و شماله و بين يديه و من خلفه، حتى اذا استمكنت منه، قال لي رسولالله(ص): اقذف به، فقذفت به فتكسر كما تتكسر القوارير ثم نزلت<ref>متن کتاب، ص65</ref>؛ «از ابومریم روایت شده است که علی(ع) فرمود: «من و رسول خدا(ص) حرکت کردیم تا به کعبه رسیدیم. حضرت خطاب به من فرمود: بنشین و از شانههای من بالا رفت. من او را حرکت دادم و او ناتوانی مرا احساس کرد؛ بنابراین فرود آمد و نشست و فرمود: از شانههای من بالا برو و من از شانههای او بالا رفتم و حضرت مرا بلند کرد... تااینکه بر خانه کعبه برآمدم و بتهای مسی را که بر آن قرار گرفته بود، از همه اطراف آن جمع کردم و به فرمان رسول خدا(ص) به پایین پرتاب نمودم تا همگی خورد شدند، سپس از دوش حضرت پایین آمدم». | در قسم دوم، به روایات اختلافی اشاره شده است که از جمله آنها، عبارتند از: «و أخرج عن أبيمریم، عن علي - كرم الله وجهه - قال: انطلقت أنا و النبي(ص)، حتى أتينا الكعبة؛ فقال لي رسولالله(ص): اجلس و صعد على منكبي، فنهضت به فرأى لي ضعفا؛ فنزل و جلس لي نبي الله(ص) و قال: اصعد منكبي؛ فصعدت على منكبيه. قال: فنهض لي، قال: فإنه تخيل إلي أني لو شئت لعلت أفق السماء، حتى صعدت على البيت و عليه تمثال صفر او نحاس فجعلت أزاوله عن يمينه و شماله و بين يديه و من خلفه، حتى اذا استمكنت منه، قال لي رسولالله(ص): اقذف به، فقذفت به فتكسر كما تتكسر القوارير ثم نزلت<ref>متن کتاب، ص65</ref>؛ «از ابومریم روایت شده است که علی(ع) فرمود: «من و رسول خدا(ص) حرکت کردیم تا به کعبه رسیدیم. حضرت خطاب به من فرمود: بنشین و از شانههای من بالا رفت. من او را حرکت دادم و او ناتوانی مرا احساس کرد؛ بنابراین فرود آمد و نشست و فرمود: از شانههای من بالا برو و من از شانههای او بالا رفتم و حضرت مرا بلند کرد... تااینکه بر خانه کعبه برآمدم و بتهای مسی را که بر آن قرار گرفته بود، از همه اطراف آن جمع کردم و به فرمان رسول خدا(ص) به پایین پرتاب نمودم تا همگی خورد شدند، سپس از دوش حضرت پایین آمدم». | ||
در باب دوم نیز در دو قسم روایات صحیح و اختلافی، به بیان روایاتی پرداخته که به مناقب حضرت فاطمه(س) اشاره دارد. از جمله روایات صحیح، میتوان به این روایت اشاره نمود: «أخرج البخاري و مسلم عن عائشة(رض)، قال: كنا أزواج رسولالله(ص) عنده، فأقبلت فاطمة ما تخفى مشيتها من مشية رسولالله(ص). فلما رآها قال: مرحبا یا بنتي ثم أجلسها ثم سارها فبكت بكاءا شديدا. فلما رأى حزنها، سارها الثانية فإذا هي ضحكت. فلما قام رسولالله(ص)، سألتها عما سارك؛ قال: ما كنت لأفشي على رسولالله(ص) سره. فلما توفي النبي، قلت: عزمت عليك بما لي عليك من الحق، لما أخبرتني؛ قالت: أما الآن فنعم؛ أما حين سارني في الأمر الأول، فإنه أخبرني أن جبرئيل كان یعارضني القرآن على كل سنة مرة و أنه عارضني به العام مرتين و لا أرى الأجل إلا قد اقترب، فألقى الله و اصبري؛ فإني نعم السلف أنا لك، فبكيت؛ فلما رأى جزعي سار في الثانية، قال: يا فاطمة أ لا ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة»<ref>متن کتاب، ص85</ref>؛ | در باب دوم نیز در دو قسم روایات صحیح و اختلافی، به بیان روایاتی پرداخته که به مناقب حضرت فاطمه(س) اشاره دارد. از جمله روایات صحیح، میتوان به این روایت اشاره نمود: «أخرج البخاري و مسلم عن عائشة(رض)، قال: كنا أزواج رسولالله(ص) عنده، فأقبلت فاطمة ما تخفى مشيتها من مشية رسولالله(ص). فلما رآها قال: مرحبا یا بنتي ثم أجلسها ثم سارها فبكت بكاءا شديدا. فلما رأى حزنها، سارها الثانية فإذا هي ضحكت. فلما قام رسولالله(ص)، سألتها عما سارك؛ قال: ما كنت لأفشي على رسولالله(ص) سره. فلما توفي النبي، قلت: عزمت عليك بما لي عليك من الحق، لما أخبرتني؛ قالت: أما الآن فنعم؛ أما حين سارني في الأمر الأول، فإنه أخبرني أن جبرئيل كان یعارضني القرآن على كل سنة مرة و أنه عارضني به العام مرتين و لا أرى الأجل إلا قد اقترب، فألقى الله و اصبري؛ فإني نعم السلف أنا لك، فبكيت؛ فلما رأى جزعي سار في الثانية، قال: يا فاطمة أ لا ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة»<ref>متن کتاب، ص85</ref>؛ «[[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] و مسلم از عایشه نقل کردهاند که گفت: ما زنان پیامبر(ص) پیرامون پیامبر(ص) نشسته بودیم که فاطمه(س) وارد شد. وقتی رسول خدا(ص) او را دید فرمود: دخترم خوش آمدی. سپس او را نشاند و رازی نهان با وی گفت؛ پس فاطمه(س) گریه شدیدی نمود. پیامبر(ص) سخت متأثر گردید، بعد حضرت چیزی به فاطمه فرمود و او متبسم شد. بعدا جهت گریه و خنده فاطمه(س) را پرسیدم. فاطمه(س) آنچه را میان او و پدرش رفته بود فاش نکرد، ولی پس از رحلت پیامبر(ص) به او گفتم: فاطمه(س) از آنچه که میان تو و پدرت گذشته برایم میگویی؟ فرمود: الان خوب فرصتی است؛ اما بار نخست که با پیامبر(ص) ملاقات نمودم، حضرت فرمود: جبرئیل سالی یک بار قرآن را بر من میخواند، ولی امسال دو مرتبه خوانده است و این را نمیبینم مگر اینکه مرگم نزدیک شده و زود است که حضرت حق را ملاقات کنم و تو باید صبر کنی؛ بدین جهت گریه کردم. وقتی جزع مرا دید، فرمود: ای فاطمه(س) آیا راضی نیستی که سیده زنان بهشت باشی؛ بدین جهت خندیدم»<ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص70-71</ref> | ||
از جمله روایات قسم دوم، میتوان به حدیث زیر اشاره نمود: «أخرج الحاكم و [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] عن جابر(رض) أن النبي(ص) قال: إن لكل نبي أب عصبة ينتمون إليها إلا ولد فاطمة فأنا وليهم و أنا عصبتهم و هم عترتي خلقوا من طيني<ref>متن کتاب، ص86</ref>؛ «[[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم]] و [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]] از جابر نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرمود: برای هر نبی، پدر اصل و ریشه اوست که به آن نسبت میدهند، اما فرزندان فاطمه ریشه و نسبشان من هستم و ایشان عترت من هستند که از طینت و سرشت من خلق شدهاند»<ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص72</ref> | از جمله روایات قسم دوم، میتوان به حدیث زیر اشاره نمود: «أخرج الحاكم و [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] عن جابر(رض) أن النبي(ص) قال: إن لكل نبي أب عصبة ينتمون إليها إلا ولد فاطمة فأنا وليهم و أنا عصبتهم و هم عترتي خلقوا من طيني<ref>متن کتاب، ص86</ref>؛ «[[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم]] و [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]] از جابر نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرمود: برای هر نبی، پدر اصل و ریشه اوست که به آن نسبت میدهند، اما فرزندان فاطمه ریشه و نسبشان من هستم و ایشان عترت من هستند که از طینت و سرشت من خلق شدهاند»<ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص72</ref> | ||
ویرایش