۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خواجه نظامالملک' به 'خواجه نظامالملک ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در ادامه، به بیان این مطلب پرداخته شده است که در سال 654ق، همینکه هلاکو قلعههای اسماعیلیان را فتح کرد، عطاملک جوینی را مأمور کرد که مجموعه کتب اسماعیلیه را از مدنظر بگذراند و از میان کتابهای ایشان، آنچه را که لایق کتابخانه هلاکو باشد نگاه دارد و باقی را بسوزاند. جوینی در میان آن کتب، کتابی یافت که مشتمل بود بر احوال و وقایع زندگانی حسن صباح که بسیاری از مطالب مربوط به حسن صباح را از قول خود او نقل کرده بود. بدین منظور نویسنده، مختصری از مندرجات آن سرگذشت را با انشای خود، ولی از زبان حسن صباح را ذکر کرده است<ref>ر.ک: همان، ص6- 13</ref> | در ادامه، به بیان این مطلب پرداخته شده است که در سال 654ق، همینکه هلاکو قلعههای اسماعیلیان را فتح کرد، عطاملک جوینی را مأمور کرد که مجموعه کتب اسماعیلیه را از مدنظر بگذراند و از میان کتابهای ایشان، آنچه را که لایق کتابخانه هلاکو باشد نگاه دارد و باقی را بسوزاند. جوینی در میان آن کتب، کتابی یافت که مشتمل بود بر احوال و وقایع زندگانی حسن صباح که بسیاری از مطالب مربوط به حسن صباح را از قول خود او نقل کرده بود. بدین منظور نویسنده، مختصری از مندرجات آن سرگذشت را با انشای خود، ولی از زبان حسن صباح را ذکر کرده است<ref>ر.ک: همان، ص6- 13</ref> | ||
نویسنده پسازاین شرححال، از اقوال مورخین، آنچه را که درباره حسن صباح به دست میآید حکایت نموده و به تشریح رابطه او با نظامالملک و دربار ملکشاه پرداخته است. به اعتقاد وی، قدر متیقن آن است که حسن صباح مردی بود دلیر و با کفایت و عالم به علوم هندسه، حساب، نجوم، حکمت، کلام و... و در مناظره و محاجه و الزام مدعی، دستی داشت و موقعی که در ری اقامت داشت، ابومسلم، رئیس ری که داماد نظامالملک بود، او را متهم کرده بود که جمعی از دعات خلیفه فاطمی مصر با او ملاقات کردهاند و او گمراه شده است و حسن ترسیده از ری گریخت. ولی این نیز مسلم است که حسن پیش از آن تاریخ، به اصفهان رفته و در دربار ملکشاه راه یافته بود و شغلی در دیوان به او داده بودند و نظامالملک بر حال او واقف شده بود و از قوت بیان و کفایت او مطلع بود و او را اکرام و احترام میکرد و روزی به حدس و پیشبینی گفته بود که زود باشد که این مرد، مردمان سادهلوح را از راه به دربرد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> | نویسنده پسازاین شرححال، از اقوال مورخین، آنچه را که درباره حسن صباح به دست میآید حکایت نموده و به تشریح رابطه او با نظامالملک و دربار ملکشاه پرداخته است. به اعتقاد وی، قدر متیقن آن است که حسن صباح مردی بود دلیر و با کفایت و عالم به علوم هندسه، حساب، نجوم، حکمت، کلام و... و در مناظره و محاجه و الزام مدعی، دستی داشت و موقعی که در ری اقامت داشت، ابومسلم، رئیس ری که داماد [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] بود، او را متهم کرده بود که جمعی از دعات خلیفه فاطمی مصر با او ملاقات کردهاند و او گمراه شده است و حسن ترسیده از ری گریخت. ولی این نیز مسلم است که حسن پیش از آن تاریخ، به اصفهان رفته و در دربار ملکشاه راه یافته بود و شغلی در دیوان به او داده بودند و نظامالملک بر حال او واقف شده بود و از قوت بیان و کفایت او مطلع بود و او را اکرام و احترام میکرد و روزی به حدس و پیشبینی گفته بود که زود باشد که این مرد، مردمان سادهلوح را از راه به دربرد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> | ||
به باور نویسنده، قصهای که راجع به همدرس بودن نظامالملک و حسن صباح و عمر خیام نقل میکنند، اساسی نداشته و قابلقبول نیست، زیرا که نظامالملک در سال 485ق که کشته شد، 77 ساله بود و خیام در حدود 517ق، یعنی سیودو سال بعدازآن وفات یافت و حسن صباح در 518ق فوت شد و بعید است که این دو نفر، با [[نظامالملک، حسن بن علی|خواجه نظامالملک]] همدرس بوده باشند<ref>ر.ک: همان، ص14</ref> | به باور نویسنده، قصهای که راجع به همدرس بودن [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] و حسن صباح و عمر خیام نقل میکنند، اساسی نداشته و قابلقبول نیست، زیرا که [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] در سال 485ق که کشته شد، 77 ساله بود و خیام در حدود 517ق، یعنی سیودو سال بعدازآن وفات یافت و حسن صباح در 518ق فوت شد و بعید است که این دو نفر، با [[نظامالملک، حسن بن علی|خواجه نظامالملک]] همدرس بوده باشند<ref>ر.ک: همان، ص14</ref> | ||
به اعتقاد وی، نظامالملک و حسن صباح با یکدیگر سازش نداشتند، زیرا حسن مردی بلندپرواز و جاهطلب بود و قانع به اینکه کاتب گمنامی باشد و زیردست دیگران کار کند نبود و خود را به ملکشاه نزدیک میساخت و امانت و صیانت و وفور دانش خود را به رخ سلطان میکشید و در مزاج او تصرف میکرد و در خفا، بر کارهای نظامالملک خرده میگرفت<ref>ر.ک: همان، ص14- 15</ref> | به اعتقاد وی، [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] و حسن صباح با یکدیگر سازش نداشتند، زیرا حسن مردی بلندپرواز و جاهطلب بود و قانع به اینکه کاتب گمنامی باشد و زیردست دیگران کار کند نبود و خود را به ملکشاه نزدیک میساخت و امانت و صیانت و وفور دانش خود را به رخ سلطان میکشید و در مزاج او تصرف میکرد و در خفا، بر کارهای [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] خرده میگرفت<ref>ر.ک: همان، ص14- 15</ref> | ||
نویسنده در ادامه، با بررسی نوشتههایی از [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاستنامه]] نظامالملک، چنین برداشت کرده که مردمانی از اهل قم، آوه، تفرش، کاشان و سایر شهرهایی که شیعه و اسماعیلی در آنها فراوان بوده است، در دستگاه دیوان داخل شده بودند و بر خلاف وزرا و دیوانیان قدیمی که سنی بودند، اقداماتی میکردند و یکی از راههایی که برای خراب کردن آنها پیش گرفته بودند، این بود که بگویند این وزرا، مال سلطان و مال امیر را بیوجه خرج میکنند و اگر کار به دست ما باشد، توفیر برای سلطان و امیر حاصل میکنیم، یعنی هم پول بیشتری از مردم وصول میکنیم و هم کمتر خرج میکنیم و درنتیجه، مال بیشتری در خزانه سلطان یا امیر جمع خواهد شد<ref>همان، ص18- 19</ref> | نویسنده در ادامه، با بررسی نوشتههایی از [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاستنامه]] [[نظامالملک، حسن بن علی|نظامالملک]] ، چنین برداشت کرده که مردمانی از اهل قم، آوه، تفرش، کاشان و سایر شهرهایی که شیعه و اسماعیلی در آنها فراوان بوده است، در دستگاه دیوان داخل شده بودند و بر خلاف وزرا و دیوانیان قدیمی که سنی بودند، اقداماتی میکردند و یکی از راههایی که برای خراب کردن آنها پیش گرفته بودند، این بود که بگویند این وزرا، مال سلطان و مال امیر را بیوجه خرج میکنند و اگر کار به دست ما باشد، توفیر برای سلطان و امیر حاصل میکنیم، یعنی هم پول بیشتری از مردم وصول میکنیم و هم کمتر خرج میکنیم و درنتیجه، مال بیشتری در خزانه سلطان یا امیر جمع خواهد شد<ref>همان، ص18- 19</ref> | ||
در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق میشد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند علی بن ابیطالب(ع)) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنیآدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی میگروید، مستجیب نامیده میشد و چون در معرفت دین پیشرفتی میکرد و لیاقت آن را در او میدیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی میدادند. از این درجه که بالاتر میرفت و کتب مهم مذهبی را فرا میگرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز میداد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده میشد، او را بهعنوان داعی میخواندند و رسماً مأمور دعوت میکردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیهای را یک ولایت میخواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref> | در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق میشد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند علی بن ابیطالب(ع)) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنیآدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی میگروید، مستجیب نامیده میشد و چون در معرفت دین پیشرفتی میکرد و لیاقت آن را در او میدیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی میدادند. از این درجه که بالاتر میرفت و کتب مهم مذهبی را فرا میگرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز میداد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده میشد، او را بهعنوان داعی میخواندند و رسماً مأمور دعوت میکردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیهای را یک ولایت میخواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref> |
ویرایش