باطنیه اسماعیلیه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سیاست‌نامه' به 'سیاست‌نامه '
جز (جایگزینی متن - 'نظام‌الملک طوسی' به 'نظام‌الملک طوسی ')
جز (جایگزینی متن - 'سیاست‌نامه' به 'سیاست‌نامه ')
خط ۴۴: خط ۴۴:
نویسنده در ابتدا، به این نکته اشاره دارد که امروزه مقصود از باطنیه، فرقه اسماعیلیه‌ای است که در زمان ملکشاه سلجوقی، در ایران علنی گردیده و قلاع متعددی را به تصرف خود درآوردند و برای پیشبرد اهداف خود، مخالفین خود را به ضرب خنجر می‌کشتند که مبرزترین پیشوای ایشان، حسن صباح جانشینانش بودند که مدت دویست سال، در قلعه الموت و بعضی قلاع دیگر، نوعی سلطنت داشته و سرانجام به دست هلاکوخان، منقرض شدند. اما این اسم، ازآنجا پیدا شد که جمعی قائل بودند عبارات قرآن، باطنی دارد که فقط معدودی می‌دانند و می‌توانند بیان کنند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص1</ref>
نویسنده در ابتدا، به این نکته اشاره دارد که امروزه مقصود از باطنیه، فرقه اسماعیلیه‌ای است که در زمان ملکشاه سلجوقی، در ایران علنی گردیده و قلاع متعددی را به تصرف خود درآوردند و برای پیشبرد اهداف خود، مخالفین خود را به ضرب خنجر می‌کشتند که مبرزترین پیشوای ایشان، حسن صباح جانشینانش بودند که مدت دویست سال، در قلعه الموت و بعضی قلاع دیگر، نوعی سلطنت داشته و سرانجام به دست هلاکوخان، منقرض شدند. اما این اسم، ازآنجا پیدا شد که جمعی قائل بودند عبارات قرآن، باطنی دارد که فقط معدودی می‌دانند و می‌توانند بیان کنند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص1</ref>


در ادامه، با تمسک به گفته‌های [[تستری، سهل بن عبدالله|سهل بن عبدالله تستری]] (متوفای 283ق)- که قائل است هر آیه، چهار معنی (ظاهری، رمزی یا تمثیلی، اخلاقی و تأویلی) دارد- و ابن عربی نیز برای قرآن بطنی در نظر گرفته است. باطنیان و قائلین به تأویل، همواره دنبال احادیث و روایات مشکوک بوده و طریقه مخالفت عامه را پیروی می‌کرده‌اند و آیات قرآن را برحسب اجتهاد و استنباط خود، به‌نوعی تأویل می‌کردند که مؤید مقاصد خودشان باشد. عاقبت این کار به‌جایی کشید که بعضی از باطنیه اسماعیلیه و بعضی از قلندران و درویشان صوفی مشرب، منکر بهشت و دوزخ و قیامت می‌شدند و فرایض دینی را ترک می‌کردند و مرتکب منهیات می‌شدند، به این بهانه که ما باطن شریعت را می‌دانیم و راسخ در علم هستیم و احکام ظاهری را می‌توانیم از گردن خود و اتباع خود ساقط کنیم، چنانکه [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک طوسی]]  در سیاست‌نامه می‌گوید: «هیچ گروهی شومتر و بد فعل‌تر از این قوم نیستند که از پس دیوارها بد این مملکت می‌سگالند و فساد دین می‌جویند...»<ref>ر.ک: همان، ص2- 3</ref>
در ادامه، با تمسک به گفته‌های [[تستری، سهل بن عبدالله|سهل بن عبدالله تستری]] (متوفای 283ق)- که قائل است هر آیه، چهار معنی (ظاهری، رمزی یا تمثیلی، اخلاقی و تأویلی) دارد- و ابن عربی نیز برای قرآن بطنی در نظر گرفته است. باطنیان و قائلین به تأویل، همواره دنبال احادیث و روایات مشکوک بوده و طریقه مخالفت عامه را پیروی می‌کرده‌اند و آیات قرآن را برحسب اجتهاد و استنباط خود، به‌نوعی تأویل می‌کردند که مؤید مقاصد خودشان باشد. عاقبت این کار به‌جایی کشید که بعضی از باطنیه اسماعیلیه و بعضی از قلندران و درویشان صوفی مشرب، منکر بهشت و دوزخ و قیامت می‌شدند و فرایض دینی را ترک می‌کردند و مرتکب منهیات می‌شدند، به این بهانه که ما باطن شریعت را می‌دانیم و راسخ در علم هستیم و احکام ظاهری را می‌توانیم از گردن خود و اتباع خود ساقط کنیم، چنانکه [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک طوسی]]  در [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاست‌نامه]]  می‌گوید: «هیچ گروهی شومتر و بد فعل‌تر از این قوم نیستند که از پس دیوارها بد این مملکت می‌سگالند و فساد دین می‌جویند...»<ref>ر.ک: همان، ص2- 3</ref>


به اعتقاد نویسنده، شکی نیست که خواجه نظام‌الملک نیز مانند سایرین، از تهمت زدن ابایی نداشته، ولی این مسئله مسلم است که غالب فتنه‌هایی که تا عهد او در ممالک اسلامی از راه تأسیس مذهب و فرقه جدید برپا شده بود، مبنی بر این قول بود که آیات قرآن، معنای باطنی داد غیر از آنچه از ظاهر آن مستفاد می‌شود و عده کثیری از فرق مختلف شیعه، جزء باطنی‌ها به معنای اعم آن بودند مانند اسماعیلیه، قرامطه، مبارکیه، راوندیه، برقعیه، خلیفه، محمره، مبیضه، جنابیه، مصوریه، غلاه شیعه و...<ref>ر.ک: همان، ص3- 4</ref>
به اعتقاد نویسنده، شکی نیست که خواجه نظام‌الملک نیز مانند سایرین، از تهمت زدن ابایی نداشته، ولی این مسئله مسلم است که غالب فتنه‌هایی که تا عهد او در ممالک اسلامی از راه تأسیس مذهب و فرقه جدید برپا شده بود، مبنی بر این قول بود که آیات قرآن، معنای باطنی داد غیر از آنچه از ظاهر آن مستفاد می‌شود و عده کثیری از فرق مختلف شیعه، جزء باطنی‌ها به معنای اعم آن بودند مانند اسماعیلیه، قرامطه، مبارکیه، راوندیه، برقعیه، خلیفه، محمره، مبیضه، جنابیه، مصوریه، غلاه شیعه و...<ref>ر.ک: همان، ص3- 4</ref>
خط ۵۸: خط ۵۸:
به اعتقاد وی، نظام‌الملک و حسن صباح با یکدیگر سازش نداشتند، زیرا حسن مردی بلندپرواز و جاه‌طلب بود و قانع به اینکه کاتب گمنامی باشد و زیردست دیگران کار کند نبود و خود را به ملکشاه نزدیک می‌ساخت و امانت و صیانت و وفور دانش خود را به رخ سلطان می‌کشید و در مزاج او تصرف می‌کرد و در خفا، بر کارهای نظام‌الملک خرده می‌گرفت<ref>ر.ک: همان، ص14- 15</ref>
به اعتقاد وی، نظام‌الملک و حسن صباح با یکدیگر سازش نداشتند، زیرا حسن مردی بلندپرواز و جاه‌طلب بود و قانع به اینکه کاتب گمنامی باشد و زیردست دیگران کار کند نبود و خود را به ملکشاه نزدیک می‌ساخت و امانت و صیانت و وفور دانش خود را به رخ سلطان می‌کشید و در مزاج او تصرف می‌کرد و در خفا، بر کارهای نظام‌الملک خرده می‌گرفت<ref>ر.ک: همان، ص14- 15</ref>


نویسنده در ادامه، با بررسی نوشته‌هایی از سیاست‌نامه نظام‌الملک، چنین برداشت کرده که مردمانی از اهل قم، آوه، تفرش، کاشان و سایر شهرهایی که شیعه و اسماعیلی در آن‌ها فراوان بوده است، در دستگاه دیوان داخل شده بودند و بر خلاف وزرا و دیوانیان قدیمی که سنی بودند، اقداماتی می‌کردند و یکی از راه‌هایی که برای خراب کردن آن‌ها پیش گرفته بودند، این بود که بگویند این وزرا، مال سلطان و مال امیر را بی‌وجه خرج می‌کنند و اگر کار به دست ما باشد، توفیر برای سلطان و امیر حاصل می‌کنیم، یعنی هم پول بیشتری از مردم وصول می‌کنیم و هم کمتر خرج می‌کنیم و درنتیجه، مال بیشتری در خزانه سلطان یا امیر جمع خواهد شد<ref>همان، ص18- 19</ref>   
نویسنده در ادامه، با بررسی نوشته‌هایی از [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاست‌نامه]]  نظام‌الملک، چنین برداشت کرده که مردمانی از اهل قم، آوه، تفرش، کاشان و سایر شهرهایی که شیعه و اسماعیلی در آن‌ها فراوان بوده است، در دستگاه دیوان داخل شده بودند و بر خلاف وزرا و دیوانیان قدیمی که سنی بودند، اقداماتی می‌کردند و یکی از راه‌هایی که برای خراب کردن آن‌ها پیش گرفته بودند، این بود که بگویند این وزرا، مال سلطان و مال امیر را بی‌وجه خرج می‌کنند و اگر کار به دست ما باشد، توفیر برای سلطان و امیر حاصل می‌کنیم، یعنی هم پول بیشتری از مردم وصول می‌کنیم و هم کمتر خرج می‌کنیم و درنتیجه، مال بیشتری در خزانه سلطان یا امیر جمع خواهد شد<ref>همان، ص18- 19</ref>   


در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق می‌شد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند علی بن ابی‌طالب(ع)) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنی‌آدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی می‌گروید، مستجیب نامیده می‌شد و چون در معرفت دین پیشرفتی می‌کرد و لیاقت آن را در او می‌دیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی می‌دادند. از این درجه که بالاتر می‌رفت و کتب مهم مذهبی را فرا می‌گرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز می‌داد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده می‌شد، او را به‌عنوان داعی می‌خواندند و رسماً مأمور دعوت می‌کردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیه‌ای را یک ولایت می‌خواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref>
در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق می‌شد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند علی بن ابی‌طالب(ع)) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنی‌آدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی می‌گروید، مستجیب نامیده می‌شد و چون در معرفت دین پیشرفتی می‌کرد و لیاقت آن را در او می‌دیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی می‌دادند. از این درجه که بالاتر می‌رفت و کتب مهم مذهبی را فرا می‌گرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز می‌داد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده می‌شد، او را به‌عنوان داعی می‌خواندند و رسماً مأمور دعوت می‌کردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیه‌ای را یک ولایت می‌خواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref>


در پایان، به ترجمه گوشه‌هایی از نوشته‌های مارکوپولو- سیاح ایتالیایی که در حدود 671ق از خاک ایران عبور می‌کرده و به چین می‌رفته و درباره اسماعیلیه، در سیاست‌نامه خود، مختصری نقل کرده است- اشاره گردیده<ref>همان، ص34- 37</ref> و سپس، ضمن بیان چگونگی شکست اسماعیلیه تسخیر قلعه الموت به دست هلاکوخان، به تشریح اوضاع بازماندگان اسماعیلیه و آقاخان‌ها پرداخته شده است<ref>همان، ص38- 39</ref>
در پایان، به ترجمه گوشه‌هایی از نوشته‌های مارکوپولو- سیاح ایتالیایی که در حدود 671ق از خاک ایران عبور می‌کرده و به چین می‌رفته و درباره اسماعیلیه، در [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاست‌نامه]]  خود، مختصری نقل کرده است- اشاره گردیده<ref>همان، ص34- 37</ref> و سپس، ضمن بیان چگونگی شکست اسماعیلیه تسخیر قلعه الموت به دست هلاکوخان، به تشریح اوضاع بازماندگان اسماعیلیه و آقاخان‌ها پرداخته شده است<ref>همان، ص38- 39</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش