۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'لالدين' به 'لالدين') |
جز (جایگزینی متن - 'سنن ابن ماجه' به 'سنن ابن ماجه ') |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
وی در ابتدای بحث، آنچه در منابع و مدارک مختلف حدیث و تاریخ، در زمینه بیمارى منجر به وفات پیامبر خدا آمده است، گردآوری نموده است؛ بهعنوان نمونه در صحاح بخاری و مسلم از عایشه نقل شده است: هنگامى که بیمارى پیامبر خدا(ص) سنگین شد و درد ایشان، شدّت یافت، آن حضرت از زنانش اجازه گرفت تا در خانه من، از ایشان پرستارى شود و همگى، اجازه دادند<ref>ر.ک: همان، ص50؛ همان، ص6</ref>یا در روایت دیگری در [[صحيح مسلم]] آمده است: بیمارى پیامبر خدا، در خانه میمونه، شروع شد. در آنجا بود که حضرت، از دیگر زنانش اجازه خواست تا ایام بیمارىاش را در خانه عایشه به سر ببرد. آنها نیز به ایشان، اجازه دادند<ref>ر.ک: همان</ref> | وی در ابتدای بحث، آنچه در منابع و مدارک مختلف حدیث و تاریخ، در زمینه بیمارى منجر به وفات پیامبر خدا آمده است، گردآوری نموده است؛ بهعنوان نمونه در صحاح بخاری و مسلم از عایشه نقل شده است: هنگامى که بیمارى پیامبر خدا(ص) سنگین شد و درد ایشان، شدّت یافت، آن حضرت از زنانش اجازه گرفت تا در خانه من، از ایشان پرستارى شود و همگى، اجازه دادند<ref>ر.ک: همان، ص50؛ همان، ص6</ref>یا در روایت دیگری در [[صحيح مسلم]] آمده است: بیمارى پیامبر خدا، در خانه میمونه، شروع شد. در آنجا بود که حضرت، از دیگر زنانش اجازه خواست تا ایام بیمارىاش را در خانه عایشه به سر ببرد. آنها نیز به ایشان، اجازه دادند<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
در ادامه مباحث کتاب، دستور پیامبر(ص) به امامت یافتن ابوبکر مورد بحث قرار گرفته است. در سنن ابن ماجه و مسند ابن حنبل، از ابن عبّاس نقل شده: هنگامى که پیامبر خدا در خانه عایشه بود، بیمار شد. پس فرمود: «على را به اینجا بخوانید». عایشه گفت: اى پیامبر خدا! ابوبکر را براى شما، صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». حفصه گفت: اى پیامبر خدا! عمر را براى شما، صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». سپس اُمّالفضل گفت: آیا عبّاس را صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». زمانى که همه، گِرد آمدند، حضرت، سرش را بالا آورد و نگاهى کرده، سکوت نمود. در مسند ابن حنبل، عبارت، بدینصورت آمده: «پیامبر(ص)، سرش را بالا آورد و على(ع) را ندید. پس سکوت کرد». عمر، رو به جمع کرد و گفت: از محضر پیامبر خدا، برخیزید! سپس بلال آمد و پیامبر(ص) را از رسیدن وقت نماز، آگاه کرد. پس حضرت فرمود: «به ابوبکر، امر کنید تا با مردم، نماز بگزارد». عایشه گفت: اى پیامبر خدا! ابوبکر، مردى رقیق [القلب] و دلنازک است و از سخن گفتن، ناتوان است و زمانى که شما را [در مسجد] نبیند، مىگرید و مردم هم مىگریند. اگر به عمر براى نماز، امر کنید، بهتر است. ابوبکر، از اتاق بیرون رفت و [با مردم] نماز خواند<ref>ر.ک: همان، ص53-52؛ متن کتاب، ص10-9</ref> | در ادامه مباحث کتاب، دستور پیامبر(ص) به امامت یافتن ابوبکر مورد بحث قرار گرفته است. در [[سنن ابن ماجة|سنن ابن ماجه]] و مسند ابن حنبل، از ابن عبّاس نقل شده: هنگامى که پیامبر خدا در خانه عایشه بود، بیمار شد. پس فرمود: «على را به اینجا بخوانید». عایشه گفت: اى پیامبر خدا! ابوبکر را براى شما، صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». حفصه گفت: اى پیامبر خدا! عمر را براى شما، صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». سپس اُمّالفضل گفت: آیا عبّاس را صدا بزنیم؟ حضرت فرمود: «او را هم صدا بزنید». زمانى که همه، گِرد آمدند، حضرت، سرش را بالا آورد و نگاهى کرده، سکوت نمود. در مسند ابن حنبل، عبارت، بدینصورت آمده: «پیامبر(ص)، سرش را بالا آورد و على(ع) را ندید. پس سکوت کرد». عمر، رو به جمع کرد و گفت: از محضر پیامبر خدا، برخیزید! سپس بلال آمد و پیامبر(ص) را از رسیدن وقت نماز، آگاه کرد. پس حضرت فرمود: «به ابوبکر، امر کنید تا با مردم، نماز بگزارد». عایشه گفت: اى پیامبر خدا! ابوبکر، مردى رقیق [القلب] و دلنازک است و از سخن گفتن، ناتوان است و زمانى که شما را [در مسجد] نبیند، مىگرید و مردم هم مىگریند. اگر به عمر براى نماز، امر کنید، بهتر است. ابوبکر، از اتاق بیرون رفت و [با مردم] نماز خواند<ref>ر.ک: همان، ص53-52؛ متن کتاب، ص10-9</ref> | ||
نویسنده سپس در پاورقی کتاب، واقعه رحلت پیامبر(ص) را به نقل از «ذخائر العقبى» محبالدین طبرى از زبان عایشه چنین آورده است: هنگامى که وفات پیامبر خدا(ص) نزدیک شد، فرمود: «حبیب مرا بخوانید». ابوبکر و عمر را فراخواندند، اما آن حضرت این عبارت را تکرار نمود، تااینکه علی(ع) را خواندند و در آغوش آن حضرت وفات نمود. نزدیک به این عبارت در مقتل خوارزمى و كفاية الطالب گنجى شافعى نیز نقل شده است<ref>ر.ک: همان، ص54-53؛ همان، ص11-10</ref> | نویسنده سپس در پاورقی کتاب، واقعه رحلت پیامبر(ص) را به نقل از «ذخائر العقبى» محبالدین طبرى از زبان عایشه چنین آورده است: هنگامى که وفات پیامبر خدا(ص) نزدیک شد، فرمود: «حبیب مرا بخوانید». ابوبکر و عمر را فراخواندند، اما آن حضرت این عبارت را تکرار نمود، تااینکه علی(ع) را خواندند و در آغوش آن حضرت وفات نمود. نزدیک به این عبارت در مقتل خوارزمى و كفاية الطالب گنجى شافعى نیز نقل شده است<ref>ر.ک: همان، ص54-53؛ همان، ص11-10</ref> |
ویرایش