۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين') |
جز (جایگزینی متن - 'الدين' به ' الدين') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
او نخست قرآن مجيد را فرا گرفت و کتابى در فقه بر مذهب امام [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] (164-241ق) خواند. پس از آن به بغداد آمد و انواع قرائات قرآن كريم را فرا گرفت. آنگاه فقه حنبلى را نزد ابوالفتح نصر بن فتيان، معروف به ابن المَنّى (501-583ق)، تكميل كرد و به سماع حديث از ابوالفتح عُبَيد الله بن عبدالله محمدبن شابيل (د 581ق) پرداخت، ولى ديرى بر نيامد كه به مذهب شافعى گرويد و با ابوالقاسم بن فضلان (واثق بن على) (د 595ق) مصاحبت نموده و نزد وى فنّ خلاف را آموخت و در آن براعت يافت. در جدل، طريقه علماى پيشين و از آن جمله طريقه امام ابوالفتح اسعد بن محمّد ابن ابى نصر ميهنى (د 527ق) را حفظ كرد. آنگاه به شام رفت و در آنجا به تحصيل علوم معقول پرداخت و در آن علوم ورزيده شد، چنان شد كه به قول [[سيوطى]] «كسى در اين علوم در زمانه او داناتر از او نبود». پس از آن به مصر رفت و در محله قرافه الصّغرى، مجاور قبر امام شافعى به «اِعاده» (تكرار درس استادان) پرداخت و مدتى نيز در جامع ظافرىِ قاهره به تدريس مشغول شد. اندك اندك آوازه فضل و كمال او فزونى يافت، اما گروهى از فقيهان بر او حسد بردند و تعصب كردند و او را به فساد عقيده و پيروى از فلاسفه و حكما و اعتقاد به مذهب معطّله نسبت دادند. كمكم كار بدانجا كشيد كه مخالفانش محضرى نوشتند و در آن ريختن خون او را مباح شمردند و براى امضا به علماى شهر دادند. آمدى از بيم جان، شبانه از قاهره بيرون آمد و به شام رفت و در شهر حماه اقامت گزيد و به گفته ابن ابى اصيبعه، كه خود در نزد او فلسفه خوانده بود، به خدمت پادشاه ايّوبى المللك المنصور | او نخست قرآن مجيد را فرا گرفت و کتابى در فقه بر مذهب امام [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] (164-241ق) خواند. پس از آن به بغداد آمد و انواع قرائات قرآن كريم را فرا گرفت. آنگاه فقه حنبلى را نزد ابوالفتح نصر بن فتيان، معروف به ابن المَنّى (501-583ق)، تكميل كرد و به سماع حديث از ابوالفتح عُبَيد الله بن عبدالله محمدبن شابيل (د 581ق) پرداخت، ولى ديرى بر نيامد كه به مذهب شافعى گرويد و با ابوالقاسم بن فضلان (واثق بن على) (د 595ق) مصاحبت نموده و نزد وى فنّ خلاف را آموخت و در آن براعت يافت. در جدل، طريقه علماى پيشين و از آن جمله طريقه امام ابوالفتح اسعد بن محمّد ابن ابى نصر ميهنى (د 527ق) را حفظ كرد. آنگاه به شام رفت و در آنجا به تحصيل علوم معقول پرداخت و در آن علوم ورزيده شد، چنان شد كه به قول [[سيوطى]] «كسى در اين علوم در زمانه او داناتر از او نبود». پس از آن به مصر رفت و در محله قرافه الصّغرى، مجاور قبر امام شافعى به «اِعاده» (تكرار درس استادان) پرداخت و مدتى نيز در جامع ظافرىِ قاهره به تدريس مشغول شد. اندك اندك آوازه فضل و كمال او فزونى يافت، اما گروهى از فقيهان بر او حسد بردند و تعصب كردند و او را به فساد عقيده و پيروى از فلاسفه و حكما و اعتقاد به مذهب معطّله نسبت دادند. كمكم كار بدانجا كشيد كه مخالفانش محضرى نوشتند و در آن ريختن خون او را مباح شمردند و براى امضا به علماى شهر دادند. آمدى از بيم جان، شبانه از قاهره بيرون آمد و به شام رفت و در شهر حماه اقامت گزيد و به گفته ابن ابى اصيبعه، كه خود در نزد او فلسفه خوانده بود، به خدمت پادشاه ايّوبى المللك المنصور ناصر الدين درآمد و او حقوق سالانهاى براى آمدى مقرر كرد. آمدى دو سال در خدمت ملك منصور ماند و در همان جا آثار خود را در اصول دين، فقه، منطق، حكمت و خلاف نوشت. در سال 616ق به دمشق آمد. در آنجا مدتى اقامت داشت و الملك المعظم عيسى بن محمد ايوبى (د 624ق) تدريس در مدرسه عَزيزيّه دمشق را به او واگذار كرد، اما چون برادرش، الملك الاشرف موسى بن محمد (د 635ق)، حكومت يافت، وى را از آن مقام بركنار كرد و دستور داد كه در مدارس اعلام كنند كه هر كس جز فقه و حديث و تفسير چيزى بگويد، و بويژه از سخنان فلاسفه يادى بكند، او را از اين شهر خواهيم راند. حقيقت اين است كه آمدى، همچنان كه ابن تَغْرى بِرْدى مىنويسد، به سبب همين اشتغال به منطق و علوم اوايل نزد بنو العادل يعنى المللك المعظم، الملك الاشرف و الملك الكامل، حرمت و منزلتى نداشت (285/6). [[[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانی]] ، احمد بن علی|ابن حجر]] (134/3) مىگويد: هرگاه آمدى نزد الملك المعظم مىآمد، پادشاه به پاى او بلند نمىشد و اعتنايى به وى نمىكرد. همو اشارت مىكند كه آمدى تارك الصّلوه بوده است. گويا كشمكشهاى مذهبى ميان علما، در اين اتهامات بىتأثير نبوده است. ظاهراً منشأ اتهامات مزبور روايت تندى است كه ذهبى نقل كرده و سُبكى در مقام ردّ و [[[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانی]] ، احمد بن علی|ابن حجر]] در مقام تعديل آن بر آمدهاند. سرانجام آمدى در خانه خود پنهان شد و همچنان بيكار بود تا درگذشت. او را در «جبلِ قاسِيون» به خاك سپردند. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
آمدى، | آمدى، سيف الدين، غايه المرام، به كوشش حسن محمود عبداللطيف، قاهره، 1971م، مقدمه؛ ابن ابى اصيبعه، احمدبن قاسم، طبقات الاطباء، بيروت، 1957م؛ ابن تغرى بردى، يوسف، النجوم الزاهره، قاهره، 1348ق، 286/6؛ [[[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانی]] ، احمد بن علی|ابن حجر]]، احمد بن على، لسان الميزان، بيروت، 1390ق، 135/3؛ [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، وفيات الاعيان، به كوشش [[عباس، احسان|احسان عباس]]، بيروت، 1398ق، 393/3-394؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق، 144/5-145؛ ابن قفطى، على بن يوسف، تاريخ الحكماء، به كوشش ليپرت، لايپزيك، 1903م، صص 240-241؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعيل، کتاب الروضتين، به كوشش محمد حلمى و محمد مصطفى زياده، قاهره، 1962م، صص 161-162؛ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، بيروت، 155/3؛ سبكى، تاج الدين، طبقات الشافعيه، به كوشش محمد الحلو و محمود الطناحى، قاهره، 1971م، 306/8-308؛ سيوطى، جلالالدّين، حسن المحاضره، قاهره، 1299ق؛ طاش كوپرىزاده، احمد، مفتاح السعاده، حيدرآباد، 1328-1399ق، 49/2، 51، 53؛ مدرس، محمدعلى، ريحانه الأدب، تبريز، شفق، چ 3، 62/1-63؛ نعيمى دمشقى، محمد، الدارس فى تاريخ المدارس، دمشق، 1367ق، 362/1، 389، 392، 4/2، 129؛ يافعى، عبدالله بن اسعد، مرآه الجنان، بيروت، 1390ق، 73/4-74. | ||
منبع: دائره المعارف بزرگ اسلامى | منبع: دائره المعارف بزرگ اسلامى |
ویرایش