۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '/ نوع اثر: کتاب / نقش: شارح' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'عليهم السلام' به 'عليهمالسلام') |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
از جملۀ رويدادهاى علمى زندگانى عبدالرزّاق كاشانى اين است كه با ركن الدوله علاء الدّوله سمنانى(وفات،736 ه.ق.)عارف، معاصر بوده و ميان آن دو در مبحث وحدت وجود مكتوبهايى مبادله شده است، كه [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] آنها را ثبت كرده است.خلاصۀ كلام اين است كه عبدالرزّاق طرفدار [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بود.هر چند كه يكسره نيز تابع او نبود، و در تقسيمى كه معمولا از متكلّمان اسلامى مىكنند و آنها را به «اهل نقل» و «اهل عقل» و «اهل كشف» قسمت مىكنند، او جانب اهل كشف را مىگرفت.امير اقبال سيستانى، ظاهرا از مريدان شيخ سمنانى،در راه سلطانيّه با شيخ كمال الدّين همراه شده بود، كمال الدّين از امير اقبال پرسيد كه «شيخ تو در شأن محيى الدّين عربى و سخن او چه اعتقاد دارد؟» و او در جواب گفت «او را مردى عظيم الشأن مىداند در معارف، امّا مىفرمايد كه اين سخن كه حق را وجود مطلق گفته،غلط كرده!» عبدالرزّاق گفت «اصل همۀ معارف، خود اين سخن است و از اين بهتر سخنى نيست، عجب كه شيخ تو اين را انكار مىكند و[حال آنكه]جملۀ انبيا و اوليا و ائمّه بر اين مذهب بودهاند».امير اقبال اين سخن را به شيخ خود عرض كرد، و شيخ در جواب گفت «در جميع ملل و نحل بدين رسوايى سخن كس نگفته است، و چون نيك باز شكافى مذهب طبيعيّه و دهريّه بهتر... از اين عقيده است». | از جملۀ رويدادهاى علمى زندگانى عبدالرزّاق كاشانى اين است كه با ركن الدوله علاء الدّوله سمنانى(وفات،736 ه.ق.)عارف، معاصر بوده و ميان آن دو در مبحث وحدت وجود مكتوبهايى مبادله شده است، كه [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] آنها را ثبت كرده است.خلاصۀ كلام اين است كه عبدالرزّاق طرفدار [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بود.هر چند كه يكسره نيز تابع او نبود، و در تقسيمى كه معمولا از متكلّمان اسلامى مىكنند و آنها را به «اهل نقل» و «اهل عقل» و «اهل كشف» قسمت مىكنند، او جانب اهل كشف را مىگرفت.امير اقبال سيستانى، ظاهرا از مريدان شيخ سمنانى،در راه سلطانيّه با شيخ كمال الدّين همراه شده بود، كمال الدّين از امير اقبال پرسيد كه «شيخ تو در شأن محيى الدّين عربى و سخن او چه اعتقاد دارد؟» و او در جواب گفت «او را مردى عظيم الشأن مىداند در معارف، امّا مىفرمايد كه اين سخن كه حق را وجود مطلق گفته،غلط كرده!» عبدالرزّاق گفت «اصل همۀ معارف، خود اين سخن است و از اين بهتر سخنى نيست، عجب كه شيخ تو اين را انكار مىكند و[حال آنكه]جملۀ انبيا و اوليا و ائمّه بر اين مذهب بودهاند».امير اقبال اين سخن را به شيخ خود عرض كرد، و شيخ در جواب گفت «در جميع ملل و نحل بدين رسوايى سخن كس نگفته است، و چون نيك باز شكافى مذهب طبيعيّه و دهريّه بهتر... از اين عقيده است». | ||
چنانكه گفتيم [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] هر دو نامه را نقل كرده، و در اين دو نامه مطالب زيادى هست كه هم روشنگر فرق ميان دو جهان بينى عرفانى است و هم اشارات زيادى دارد به رجالى كه كمال الدّين ديده، و هم ميزان استفادۀ او را از اهل بيت- | چنانكه گفتيم [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] هر دو نامه را نقل كرده، و در اين دو نامه مطالب زيادى هست كه هم روشنگر فرق ميان دو جهان بينى عرفانى است و هم اشارات زيادى دارد به رجالى كه كمال الدّين ديده، و هم ميزان استفادۀ او را از اهل بيت-عليهمالسلام-روشن مىسازد. | ||
كمال الدّين از جمله در اثبات وحدت مىگويد«از امام محقّق جعفر صادق-رضى اللّه تعالى عنه-آمده است كه:انّى اكرّر آية حتّى اسمع من قائلها» من آيتى را كه مىخوانم چندانش باز مىگردانم تا آن را از گويندهاش بشنوم و او زبان خويش در اين معنى چون شجرۀ موسى يافت كه گفت إنّى انا اللّه(طه،/20آيۀ 14) و اگر متعيّن بودى در دو صورت چگونه ظهور يافتى؟و اينكه در قرآن مجيد مىگويد '''و هو الّذى فى السّماء اله و فى الارض اله'''(زخرف،/43آيۀ 84)چگونه صادق بودى؟و يا اينكه مىگويد'''ما يكون من نجوى ثلاثة الاّ هو رابعهم'''(مجادله،/58آيۀ 8).و آنگاه در تأييد بيشتر عقيدۀ خود به اين سخن از امير مومنان(ع) استناد مىجويد كه:هو مع كلّ شىء لا بمقارنة و غير كلّ شىء لا بمزايلة.اين نامه، اگر اصل باشد، و انشاى [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] و پرداخت او در كار نيامده باشد، نشان مىدهد كه كمال الدّين در انشاى پارسى بسيار چيره دست بوده است.در اين نامه، سه بيت از حديقۀ سنائى بمناسبت ياد كرده، و يك رباعى از نور الدّين عبدالصمد اصفهانى نطنزى آورده كه همه در وحدت است و بسيار بجا و نيك افتاده است.آن ابيات را كه براى اثبات مقصود خود ياد كرده، و عقيدۀ خود كمال الدّين را باز مىگويد در زير مىآورم: | كمال الدّين از جمله در اثبات وحدت مىگويد«از امام محقّق جعفر صادق-رضى اللّه تعالى عنه-آمده است كه:انّى اكرّر آية حتّى اسمع من قائلها» من آيتى را كه مىخوانم چندانش باز مىگردانم تا آن را از گويندهاش بشنوم و او زبان خويش در اين معنى چون شجرۀ موسى يافت كه گفت إنّى انا اللّه(طه،/20آيۀ 14) و اگر متعيّن بودى در دو صورت چگونه ظهور يافتى؟و اينكه در قرآن مجيد مىگويد '''و هو الّذى فى السّماء اله و فى الارض اله'''(زخرف،/43آيۀ 84)چگونه صادق بودى؟و يا اينكه مىگويد'''ما يكون من نجوى ثلاثة الاّ هو رابعهم'''(مجادله،/58آيۀ 8).و آنگاه در تأييد بيشتر عقيدۀ خود به اين سخن از امير مومنان(ع) استناد مىجويد كه:هو مع كلّ شىء لا بمقارنة و غير كلّ شىء لا بمزايلة.اين نامه، اگر اصل باشد، و انشاى [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] و پرداخت او در كار نيامده باشد، نشان مىدهد كه كمال الدّين در انشاى پارسى بسيار چيره دست بوده است.در اين نامه، سه بيت از حديقۀ سنائى بمناسبت ياد كرده، و يك رباعى از نور الدّين عبدالصمد اصفهانى نطنزى آورده كه همه در وحدت است و بسيار بجا و نيك افتاده است.آن ابيات را كه براى اثبات مقصود خود ياد كرده، و عقيدۀ خود كمال الدّين را باز مىگويد در زير مىآورم: |
ویرایش