۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امير المؤمنين' به 'اميرالمؤمنين') |
جز (جایگزینی متن - 'عليهم السلام' به 'عليهمالسلام') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
==ولادت== | ==ولادت== | ||
'''ابوالحسن على بن موسى عليهما السلام''' ملقب به رضا امام هشتم از ائمۀ اثنى عشر | '''ابوالحسن على بن موسى عليهما السلام''' ملقب به رضا امام هشتم از ائمۀ اثنى عشر عليهمالسلام و دهمين معصوم از چهارده معصوم عليهمالسلام است. | ||
سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ه ق و ماه تولد ايشان را ذو الحجة و ذو القعدة و ربيع الاول گفتهاند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «يازدهم ذو القعدة» بوده است. | سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ه ق و ماه تولد ايشان را ذو الحجة و ذو القعدة و ربيع الاول گفتهاند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «يازدهم ذو القعدة» بوده است. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
كنيۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون حضرت امير عليه السلام نيز مكنى به ابوالحسن بودهاند حضرت رضا عليه السلام را ابوالحسن ثانى گفتهاند. | كنيۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون حضرت امير عليه السلام نيز مكنى به ابوالحسن بودهاند حضرت رضا عليه السلام را ابوالحسن ثانى گفتهاند. | ||
مشهورترين لقب ايشان «رضا» بوده است كه بنابر روايتى در عيون اخبار الرضا (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» اين بوده است كه «رضى به المخالفون من أعدائه كما رضي به الموافقون من أوليائه و لم يكن ذلك لأحد من آبائه | مشهورترين لقب ايشان «رضا» بوده است كه بنابر روايتى در عيون اخبار الرضا (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» اين بوده است كه «رضى به المخالفون من أعدائه كما رضي به الموافقون من أوليائه و لم يكن ذلك لأحد من آبائه عليهمالسلام فلذلك سمي من بينهم بالرضا...»، يعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولايت عهد او) رضايت دادند و چنين چيزى براى هيچ يك از پدران او دست نداده بود، از اين رو در ميان ايشان تنها او به «رضا» ناميده شد. | ||
اما به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (وقايع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضي من آل محمد» ناميد و صدوق هم بنابر روايتى ديگر در عيون اخبار الرضا (147/2) چنين گفته است. | اما به روايت [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (وقايع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضي من آل محمد» ناميد و صدوق هم بنابر روايتى ديگر در عيون اخبار الرضا (147/2) چنين گفته است. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
==ولايت عهد== | ==ولايت عهد== | ||
پس از آن كه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايستهتر و برازندهتر از على بن موسى بن جعفر | پس از آن كه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايستهتر و برازندهتر از على بن موسى بن جعفر عليهمالسلام نديد و از اين رو كس فرستاد و او را از مدينه به خراسان فرا خواند. | ||
دربارۀ علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در عيون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى عليهما السلام نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت عهدى خود را به او تفويض كرد. | دربارۀ علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در عيون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى عليهما السلام نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت عهدى خود را به او تفويض كرد. | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از اين رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان امام على عليه السلام بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند. | در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از اين رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان امام على عليه السلام بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند. | ||
فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابوالسرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مىخواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايت عهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايههاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200 ه ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر | فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابوالسرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مىخواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايت عهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايههاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200 ه ق بنا به گفتۀ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر عليهمالسلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضا عليه السلام را به خراسان ببرند. | ||
رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايت عهدى حضرت رضا عليه السلام دخالت داشته است. | رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايت عهدى حضرت رضا عليه السلام دخالت داشته است. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا عليه السلام به نيشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ايشان خواستند كه حديثى بر آنها املا فرمايد. | مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا عليه السلام به نيشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ايشان خواستند كه حديثى بر آنها املا فرمايد. | ||
حضرت حديثى بطور مسلسل از آباء طاهرين خود از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و جبرئيل از قول خداوند روايت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصني و من دخل حصني أمن من عذابي» يعنى كلمۀ توحيد يا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. اين حديث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار | حضرت حديثى بطور مسلسل از آباء طاهرين خود از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و جبرئيل از قول خداوند روايت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصني و من دخل حصني أمن من عذابي» يعنى كلمۀ توحيد يا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. اين حديث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار عليهمالسلام تا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به حديث «سلسلة الذهب» معروف شده است. | ||
دربارۀ اين كه چرا آن حضرت اين حديث را املا فرمود بايد گفت كه اين نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زيرا اساس اسلام و مدخل آن اين كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشويش و عذابى در امان مىدارد و مسلمانان بايد با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهيزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزينند. | دربارۀ اين كه چرا آن حضرت اين حديث را املا فرمود بايد گفت كه اين نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زيرا اساس اسلام و مدخل آن اين كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشويش و عذابى در امان مىدارد و مسلمانان بايد با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهيزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزينند. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
[[تحفه شاهیه عباسیه]] | [[تحفه شاهیه عباسیه]] | ||
[[تکمله دوم طب العترة | [[تکمله دوم طب العترة عليهمالسلام]] | ||
[[طب الإمام الرضا علیه السلام]] | [[طب الإمام الرضا علیه السلام]] |
ویرایش