۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
«ترجمان الاشواق»، مشتمل است بر ديوان اشعار عربى [[ابنعربی، محمد بن علی| | «ترجمان الاشواق»، مشتمل است بر ديوان اشعار عربى [[ابنعربی، محمد بن علی|محىالدين عربى]]، در زمينه عرفان ادبى و نظرى و نيز حاوى ترجمه و شرح فارسى آن اشعار، به قلم گلبابا سعيدى است كه البته مترجم، همان ترجمه و شرح جناب رينولد آلين نيكلسون به زبان انگليسى را به فارسى برگردانده است. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
[[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز ديوان، ابتدا، در رابطه با ورودش به مكه معظمه و آشنا شدنش با جمعى از علماء، سخنانى به ميان آورده، مىگويد: در سال 598 به مكه فرود آمدم، با گروهى از بزرگان و دانايان، مردان و زنان آشنا شدم. در ميان ايشان كسى را چون جناب | [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز ديوان، ابتدا، در رابطه با ورودش به مكه معظمه و آشنا شدنش با جمعى از علماء، سخنانى به ميان آورده، مىگويد: در سال 598 به مكه فرود آمدم، با گروهى از بزرگان و دانايان، مردان و زنان آشنا شدم. در ميان ايشان كسى را چون جناب مكينالدين، ابوشجاع، زاهر بن رستم، نيافتم. همچنين خواهر وى، شيخهى حجاز، فخر النساء را در فضايل سرآمد همگان يافتم. | ||
كتاب صحيح ترمذى و بسيارى از ديگر كتب را در آن سامان خدمت شيخ تلمذ كردم، اما خواهرش كه بهحق، افتخار زنان و مردان دانشمند بود، كسى فرستادم و از وى درخواست استماع حديث كردم، چون حديث را نيكو مىدانست، ليكن نپذيرفت و گفت: «آرزوهايم سرآمده و مرگم فرارسيده و اين چندگاه پايان زندگىام در فكر بندگى خدايم؛ بدين جهت از اين كار، معذورم»؛ با اين حال، به برادر دانشمندش اجازه داد تا به نيابت از وى، رخصت عامى در ارتباط با همه روايات او برايم بنويسد و برادرش چنين كرد و اجازهنامه را به خط خويش برايم فرستاد... | كتاب صحيح ترمذى و بسيارى از ديگر كتب را در آن سامان خدمت شيخ تلمذ كردم، اما خواهرش كه بهحق، افتخار زنان و مردان دانشمند بود، كسى فرستادم و از وى درخواست استماع حديث كردم، چون حديث را نيكو مىدانست، ليكن نپذيرفت و گفت: «آرزوهايم سرآمده و مرگم فرارسيده و اين چندگاه پايان زندگىام در فكر بندگى خدايم؛ بدين جهت از اين كار، معذورم»؛ با اين حال، به برادر دانشمندش اجازه داد تا به نيابت از وى، رخصت عامى در ارتباط با همه روايات او برايم بنويسد و برادرش چنين كرد و اجازهنامه را به خط خويش برايم فرستاد... | ||
شيخ | شيخ مكينالدين را دخترى بود كه زيبايى صورت و نيكويى سيرت، به حقيقت، در وى جمع آمده بود. نام وى، نظام، لقبش، عين الشمس و البهاء و از زنان بسيار فرهيخته و دانا، عابد روزهدار و معتكف پرهيزگار بود و... | ||
ما نيز از نظم خود در اين كتاب، با زبان نرم مغازله و عبارات پاك تغزلى، بهترين آويزهها را به گردن او آويختيم... | ما نيز از نظم خود در اين كتاب، با زبان نرم مغازله و عبارات پاك تغزلى، بهترين آويزهها را به گردن او آويختيم... | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
مؤلف در خاتمه ديوان، حكايت شرح خود را بر اين ديوان چنين بيان مىكند: | مؤلف در خاتمه ديوان، حكايت شرح خود را بر اين ديوان چنين بيان مىكند: | ||
«دليل اينكه[به شرح] اين ديوان... [پرداختم]، درخواست دوست نيكبختم، ابومحمد، بدر بن عبدالله حبشى خادم و نيز فرزند نكوكارم، | «دليل اينكه[به شرح] اين ديوان... [پرداختم]، درخواست دوست نيكبختم، ابومحمد، بدر بن عبدالله حبشى خادم و نيز فرزند نكوكارم، شمسالدين، اسماعيل بن سودكين نورى، در شهر حلب بود، زيرا از يكى از فقها سخنى شنيده بود كه او را خوش نيامده بود؛ بدين معنى شنيده بود كه وى گفته است: «سخن شيخ كه در آغاز «ترجمان الاشواق» گفته: «از اين ابيات غزلى، علوم و اسرار و حقايق الهى را خواسته است»، درست نيست و خدا داناتر است، بلكه شيخ اين سخن را سپرى قرار داده تا او را با همه ديندارى و صلاحانديشى كه دارد، به غزلگويى نسبت ندهند». اين مطلب را فرزندم، شمسالدين، اسماعيل براى من بازگو كرده، من نيز در حلب به شرح آن مشغول شدم. از قضا، آن فقيه متكلم، در بعضى جلسات آن شرح، شركت كرد... و زمانى كه آن گوينده شرح ما را شنيد، به شمسالدين اسماعيل گفت: «پس از اين ديگر هيچيك از اهل اين طريقت را در سخنان عادى كه مىگويند متهم نمىكند؛ سخنانى كه معتقدند اشاره به علومى دارد كه براى آن، اين الفاظ را اصطلاح كردهاند»؛ بدين ترتيب، گمانش نيكو شد و بهره برد. اين، انگيزه شرح من بر «ترجمان الاشواق» بود». | ||
براى آشنايى با محتواى اشعار و چگونگى ترجمه و شرح آنها، به نمونه زير توجه فرماييد: | براى آشنايى با محتواى اشعار و چگونگى ترجمه و شرح آنها، به نمونه زير توجه فرماييد: |
ویرایش