۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ''''[[' به '[[') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
'''درآمدى بر سير و سلوك'''، مجموعه مباحث اخلاقى [[آيتالله مجتبى تهرانى]] پيرامون سير و سلوك معنوى است كه زير نظر على اكبر رشاد،در سال 1418ق از نوار پياده و تدوين شده است. | |||
== ساختار== | == ساختار== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
در بخش اول كتاب، هدف از خلقت بيان شده است. نويسنده براى روشن شدن اين مطلب، در ابتدا به تبيين مقدمات زير پرداخته است: | در بخش اول كتاب، هدف از خلقت بيان شده است. نويسنده براى روشن شدن اين مطلب، در ابتدا به تبيين مقدمات زير پرداخته است: | ||
# فاعل در انجام فعل، اگر بىغرض و بدون غايت باشد، فعلش لغو و بيهوده خواهد بود. اين تعريف نويسنده، عمل هر عاملى را دربرمىگيرد. در نتيجه محال است كه بزرگترين فعل كه آفرينش ممكنات است، از فاعل مطلق سرزند و در عين حال لغو باشد. | |||
# فاعل از انجام فعل نفع مىبرد. فاعل هدفدار، نيازمند تحقق فعل است و در فعل، كمالى را مىجويد. | |||
با توجه به اين دو مقدمه، تعارض رخ مىنمايد و نويسنده با استفاده از نظر اهل معرفت، به حل اين تعارض پرداخته است. وى معتقد است كه انسان، موجودى است دو بعدى؛ چهرهاى به سوى عالم شهود و چهرهاى به سوى عالم غيب دارد. اينجاست كه باور و بينش انسان نسبت به هستى، نقش اساسى در اعمال انسانى دارد و بديهى است كه هدف انسان و عملى كه در پى آن هدف از انسان سرمىزند، عامل مهمى در تشكيل شخصيت وى دارد، مثلاً اگر هدف آدمى خدمت به خلق باشد و بر طبق آن عمل كند، اين هدف، سازنده شخصيت اوست. | با توجه به اين دو مقدمه، تعارض رخ مىنمايد و نويسنده با استفاده از نظر اهل معرفت، به حل اين تعارض پرداخته است. وى معتقد است كه انسان، موجودى است دو بعدى؛ چهرهاى به سوى عالم شهود و چهرهاى به سوى عالم غيب دارد. اينجاست كه باور و بينش انسان نسبت به هستى، نقش اساسى در اعمال انسانى دارد و بديهى است كه هدف انسان و عملى كه در پى آن هدف از انسان سرمىزند، عامل مهمى در تشكيل شخصيت وى دارد، مثلاً اگر هدف آدمى خدمت به خلق باشد و بر طبق آن عمل كند، اين هدف، سازنده شخصيت اوست. | ||
خط ۸۱: | خط ۸۰: | ||
وى معتقد است براى شناختن حق تعالى، دو طريق وجود دارد: | وى معتقد است براى شناختن حق تعالى، دو طريق وجود دارد: | ||
# طريق ظاهرى يا علم حصولى يا مكاشفه. | |||
# طريق باطنى يا علم حضورى يا مشاهده. | |||
طريق ظاهرى بر محور برهان و استدلال است و به سبب و مدد عقل طى مىشود. برخى از اين برهانها انّى است و برخى ديگر لمّى. اما در طريق باطنى، حق شهود مىشود و در اين ادراك، به هيچ نحو شك وجود ندارد. البته به اعتقاد وى، راه ظاهر بر راه باطن مقدم است و به يك اعتبار، راه ظاهر و باطن، متعاكساند؛ در طريق ظاهر، سالك مرتبه به مرتبه، به اثبات اشيا مىپردازد تا به مسبب الاسباب مىرسد اما در طريق باطنى، مىبايست مرتبه به مرتبه نفى كرد؛ يعنى سالك جوينده، دست بر روى هر چيزى كه مىگذارد، درك مىكند كه وجودش از آن خودش نيست و به اين ترتيب، مرتبه به مرتبه اشيا را نفى مىكند تا به جايى مىرسد كه در آن مقام ديگر نفى راه ندارد. | طريق ظاهرى بر محور برهان و استدلال است و به سبب و مدد عقل طى مىشود. برخى از اين برهانها انّى است و برخى ديگر لمّى. اما در طريق باطنى، حق شهود مىشود و در اين ادراك، به هيچ نحو شك وجود ندارد. البته به اعتقاد وى، راه ظاهر بر راه باطن مقدم است و به يك اعتبار، راه ظاهر و باطن، متعاكساند؛ در طريق ظاهر، سالك مرتبه به مرتبه، به اثبات اشيا مىپردازد تا به مسبب الاسباب مىرسد اما در طريق باطنى، مىبايست مرتبه به مرتبه نفى كرد؛ يعنى سالك جوينده، دست بر روى هر چيزى كه مىگذارد، درك مىكند كه وجودش از آن خودش نيست و به اين ترتيب، مرتبه به مرتبه اشيا را نفى مىكند تا به جايى مىرسد كه در آن مقام ديگر نفى راه ندارد. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۵: | ||
نويسنده در بخش ششم، به تبيين اقسام معرفت الله، بر اساس تقسيم [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] پرداخته است. خواجه براى معرفت، شش مرتبه قائل است: | نويسنده در بخش ششم، به تبيين اقسام معرفت الله، بر اساس تقسيم [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] پرداخته است. خواجه براى معرفت، شش مرتبه قائل است: | ||
# تبعى: يعنى كسى به تبع معرفت شهودى ديگران از حق و توصيفى كه از او كردهاند، معرفت و علم پيدا كند. | |||
# استدلالى: فلاسفه و اهل استدلال، اثرى از آثار حق را ديده و به وجودش پى بردهاند. | |||
# معرفت احساسى به آثار حق تعالى: اين گروه عرفانشان فوق استدلال و عقل است؛ اينان نه تنها اثرى از آثار آتش را مشاهده كردهاند، بلكه آتش را لمس و احساس كردهاند. | |||
# بهرهبردارى از آثار حق تعالى: اين دسته از عارفان، نه تنها حرارت را لمس كردهاند، بلكه قادر به استفاده از آن هم هستند. | |||
# ديدار حق: در اين مرتبه، سالك خود حق را مشاهده مىكند و در پرتو حق، ماسوى الله را مشاهده مىنمايد. | |||
# فناى در حق: اين دسته نه نتها آتش را مشاهده كردهاند، بلكه در آتش وارد شده و پروانهوار در آن فانى شدهاند. | |||
در آخرين بخش كتاب، سير و سلوك الى الله و مراتب، كيفيت و شرايط آن توضيح داده شده است. نويسنده سلوك را بر دو نوع تقسيم و آنها را تعريف كرده است: | در آخرين بخش كتاب، سير و سلوك الى الله و مراتب، كيفيت و شرايط آن توضيح داده شده است. نويسنده سلوك را بر دو نوع تقسيم و آنها را تعريف كرده است: | ||
# سلوك محبوبيت: سلوكى است كه در آن، وصول قبل از سلوك تحقق يافته است؛ در حقيقت اين دسته از سالكين، واصلاند نه سالك. | |||
# سلوك محبوبيت: سلوكى است كه در آن، سلوك مقدم بر وصول است. | |||
نويسنده معتقد است همانگونه كه در جهان مادى، جماد وقتى ترقى مىكند و صورت نباتى پديد مىآيد، در نبات فنا مىشود، آدمى نيز براى رسيدن به توحيد افعالى، بايد فناى فعلى در فعل حق پيدا كند و براى تحق توحيد صفاتى، بايد صفاتش را در صفات حق، فانى كند و براى دستيابى به توحيد ذات، بايد خودىاش در ذات حق تعالى به فنا برسد. به نظر وى، واژه «صبغة الله» كه به معنى رنگ الهى است، اشاره به فناى در فعل، صفت و ذات الهى دارد. | نويسنده معتقد است همانگونه كه در جهان مادى، جماد وقتى ترقى مىكند و صورت نباتى پديد مىآيد، در نبات فنا مىشود، آدمى نيز براى رسيدن به توحيد افعالى، بايد فناى فعلى در فعل حق پيدا كند و براى تحق توحيد صفاتى، بايد صفاتش را در صفات حق، فانى كند و براى دستيابى به توحيد ذات، بايد خودىاش در ذات حق تعالى به فنا برسد. به نظر وى، واژه «صبغة الله» كه به معنى رنگ الهى است، اشاره به فناى در فعل، صفت و ذات الهى دارد. |
ویرایش