۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
|||
| خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
در روایت دیگری چنین آمده است: «أخرج البخاري عن سعد بن عبيدة قال: جاء رجل إلى ابن عمر(رض)، فسأله عن علي فذكر محاسن علمه، قال: هو ذاك بيته أوسط بيوت النبي(ص)، ثم قال: لعل ذاك يسوؤك. قال: أجل. قال: فأرغم الله بأنفك؛ انطلق فاجهد على جهدك»<ref>همان، ص39</ref>؛ «بخاری از سعد بن عبیده نقل کرده است که گفت: مردی نزد ابن عمر آمد و از علی(ع) سؤال کرد، او فضایل علی(ع) را برشمرد و گفت: علی دایره مرکزی علوم و از حکیمترین و معتدلترین خانواده پیامبر(ص) است. سپس گفت: ای مرد شاید از این حرفهایی که میزنم بدت بیاید. مرد گفت: بلی چنین است. ابن عمر گفت: خدا دماغ تو را به خاک بمالد؛ این تفکر را واگذار و سعی کن خودت را به علی نزدیک گردانی» <ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص25</ref>. | در روایت دیگری چنین آمده است: «أخرج البخاري عن سعد بن عبيدة قال: جاء رجل إلى ابن عمر(رض)، فسأله عن علي فذكر محاسن علمه، قال: هو ذاك بيته أوسط بيوت النبي(ص)، ثم قال: لعل ذاك يسوؤك. قال: أجل. قال: فأرغم الله بأنفك؛ انطلق فاجهد على جهدك»<ref>همان، ص39</ref>؛ «بخاری از سعد بن عبیده نقل کرده است که گفت: مردی نزد ابن عمر آمد و از علی(ع) سؤال کرد، او فضایل علی(ع) را برشمرد و گفت: علی دایره مرکزی علوم و از حکیمترین و معتدلترین خانواده پیامبر(ص) است. سپس گفت: ای مرد شاید از این حرفهایی که میزنم بدت بیاید. مرد گفت: بلی چنین است. ابن عمر گفت: خدا دماغ تو را به خاک بمالد؛ این تفکر را واگذار و سعی کن خودت را به علی نزدیک گردانی» <ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص25</ref>. | ||
در قسم دوم، به روایات اختلافی اشاره شده است که از جمله آنها، عبارتند از: «و أخرج عن | در قسم دوم، به روایات اختلافی اشاره شده است که از جمله آنها، عبارتند از: «و أخرج عن أبيمریم، عن علي - كرم الله وجهه - قال: انطلقت أنا و النبي(ص)، حتى أتينا الكعبة؛ فقال لي رسولالله(ص): اجلس و صعد على منكبي، فنهضت به فرأى لي ضعفا؛ فنزل و جلس لي نبي الله(ص) و قال: اصعد منكبي؛ فصعدت على منكبيه. قال: فنهض لي، قال: فإنه تخيل إلي أني لو شئت لعلت أفق السماء، حتى صعدت على البيت و عليه تمثال صفر او نحاس فجعلت أزاوله عن يمينه و شماله و بين يديه و من خلفه، حتى اذا استمكنت منه، قال لي رسولالله(ص): اقذف به، فقذفت به فتكسر كما تتكسر القوارير ثم نزلت<ref>متن کتاب، ص65</ref>؛ «از ابومریم روایت شده است که علی(ع) فرمود: «من و رسول خدا(ص) حرکت کردیم تا به کعبه رسیدیم. حضرت خطاب به من فرمود: بنشین و از شانههای من بالا رفت. من او را حرکت دادم و او ناتوانی مرا احساس کرد؛ بنابراین فرود آمد و نشست و فرمود: از شانههای من بالا برو و من از شانههای او بالا رفتم و حضرت مرا بلند کرد... تااینکه بر خانه کعبه برآمدم و بتهای مسی را که بر آن قرار گرفته بود، از همه اطراف آن جمع کردم و به فرمان رسول خدا(ص) به پایین پرتاب نمودم تا همگی خورد شدند، سپس از دوش حضرت پایین آمدم». | ||
در باب دوم نیز در دو قسم روایات صحیح و اختلافی، به بیان روایاتی پرداخته که به مناقب حضرت فاطمه(س) اشاره دارد. از جمله روایات صحیح، میتوان به این روایت اشاره نمود: «أخرج البخاري و مسلم عن عائشة(رض)، قال: كنا أزواج رسولالله(ص) عنده، فأقبلت فاطمة ما تخفى مشيتها من مشية رسولالله(ص). فلما رآها قال: مرحبا یا بنتي ثم أجلسها ثم سارها فبكت بكاءا شديدا. فلما رأى حزنها، سارها الثانية فإذا هي ضحكت. فلما قام رسولالله(ص)، سألتها عما سارك؛ قال: ما كنت لأفشي على رسولالله(ص) سره. فلما توفي النبي، قلت: عزمت عليك بما لي عليك من الحق، لما أخبرتني؛ قالت: أما الآن فنعم؛ أما حين سارني في الأمر الأول، فإنه أخبرني أن جبرئيل كان یعارضني القرآن على كل سنة مرة و أنه عارضني به العام مرتين و لا أرى الأجل إلا قد اقترب، فألقى الله و اصبري؛ فإني نعم السلف أنا لك، فبكيت؛ فلما رأى جزعي سار في الثانية، قال: يا فاطمة أ لا ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة»<ref>متن کتاب، ص85</ref>؛ «بخاری و مسلم از عایشه نقل کردهاند که گفت: ما زنان پیامبر(ص) پیرامون پیامبر(ص) نشسته بودیم که فاطمه(س) وارد شد. وقتی رسول خدا(ص) او را دید فرمود: دخترم خوش آمدی. سپس او را نشاند و رازی نهان با وی گفت؛ پس فاطمه(س) گریه شدیدی نمود. پیامبر(ص) سخت متأثر گردید، بعد حضرت چیزی به فاطمه فرمود و او متبسم شد. بعدا جهت گریه و خنده فاطمه(س) را پرسیدم. فاطمه(س) آنچه را میان او و پدرش رفته بود فاش نکرد، ولی پس از رحلت پیامبر(ص) به او گفتم: فاطمه(س) از آنچه که میان تو و پدرت گذشته برایم میگویی؟ فرمود: الان خوب فرصتی است؛ اما بار نخست که با پیامبر(ص) ملاقات نمودم، حضرت فرمود: جبرئیل سالی یک بار قرآن را بر من میخواند، ولی امسال دو مرتبه خوانده است و این را نمیبینم مگر اینکه مرگم نزدیک شده و زود است که حضرت حق را ملاقات کنم و تو باید صبر کنی؛ بدین جهت گریه کردم. وقتی جزع مرا دید، فرمود: ای فاطمه(س) آیا راضی نیستی که سیده زنان بهشت باشی؛ بدین جهت خندیدم» <ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص70-71</ref>. | در باب دوم نیز در دو قسم روایات صحیح و اختلافی، به بیان روایاتی پرداخته که به مناقب حضرت فاطمه(س) اشاره دارد. از جمله روایات صحیح، میتوان به این روایت اشاره نمود: «أخرج البخاري و مسلم عن عائشة(رض)، قال: كنا أزواج رسولالله(ص) عنده، فأقبلت فاطمة ما تخفى مشيتها من مشية رسولالله(ص). فلما رآها قال: مرحبا یا بنتي ثم أجلسها ثم سارها فبكت بكاءا شديدا. فلما رأى حزنها، سارها الثانية فإذا هي ضحكت. فلما قام رسولالله(ص)، سألتها عما سارك؛ قال: ما كنت لأفشي على رسولالله(ص) سره. فلما توفي النبي، قلت: عزمت عليك بما لي عليك من الحق، لما أخبرتني؛ قالت: أما الآن فنعم؛ أما حين سارني في الأمر الأول، فإنه أخبرني أن جبرئيل كان یعارضني القرآن على كل سنة مرة و أنه عارضني به العام مرتين و لا أرى الأجل إلا قد اقترب، فألقى الله و اصبري؛ فإني نعم السلف أنا لك، فبكيت؛ فلما رأى جزعي سار في الثانية، قال: يا فاطمة أ لا ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة»<ref>متن کتاب، ص85</ref>؛ «بخاری و مسلم از عایشه نقل کردهاند که گفت: ما زنان پیامبر(ص) پیرامون پیامبر(ص) نشسته بودیم که فاطمه(س) وارد شد. وقتی رسول خدا(ص) او را دید فرمود: دخترم خوش آمدی. سپس او را نشاند و رازی نهان با وی گفت؛ پس فاطمه(س) گریه شدیدی نمود. پیامبر(ص) سخت متأثر گردید، بعد حضرت چیزی به فاطمه فرمود و او متبسم شد. بعدا جهت گریه و خنده فاطمه(س) را پرسیدم. فاطمه(س) آنچه را میان او و پدرش رفته بود فاش نکرد، ولی پس از رحلت پیامبر(ص) به او گفتم: فاطمه(س) از آنچه که میان تو و پدرت گذشته برایم میگویی؟ فرمود: الان خوب فرصتی است؛ اما بار نخست که با پیامبر(ص) ملاقات نمودم، حضرت فرمود: جبرئیل سالی یک بار قرآن را بر من میخواند، ولی امسال دو مرتبه خوانده است و این را نمیبینم مگر اینکه مرگم نزدیک شده و زود است که حضرت حق را ملاقات کنم و تو باید صبر کنی؛ بدین جهت گریه کردم. وقتی جزع مرا دید، فرمود: ای فاطمه(س) آیا راضی نیستی که سیده زنان بهشت باشی؛ بدین جهت خندیدم» <ref>ر.ک: بدخشانی حارثی، محمد بن معتمد خان، ص70-71</ref>. | ||
ویرایش