۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
'''معراج'''، اثر آيتالله [[دستغیب، عبدالحسین|سيد عبدالحسين دستغيب]]، تفسير سوره مباركه «النجم» مىباشد كه به زبان فارسى و قبل از سال 1361ش، نوشته شده است. | |||
شخصيت برجسته و اهل تقوى و ورع بودن نويسنده، باعث تأثيرگذارى مطالب عنوانشده و اهميت كتاب گرديده است. | شخصيت برجسته و اهل تقوى و ورع بودن نويسنده، باعث تأثيرگذارى مطالب عنوانشده و اهميت كتاب گرديده است. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
نويسنده براى معناى نجم، وجوه مختلفى را بيان كرده و تذكر داده است كه اين وجوه مختلف، تضادى با هم نداشته، بلكه براى بيان مورد و مصداق مىباشد. اين وجوه عبارتند از: | نويسنده براى معناى نجم، وجوه مختلفى را بيان كرده و تذكر داده است كه اين وجوه مختلف، تضادى با هم نداشته، بلكه براى بيان مورد و مصداق مىباشد. اين وجوه عبارتند از: | ||
# جنس ستاره كه در اين صورت، قسم، شامل تمام ستارگان مىگردد. | |||
# نجم خاص كه مراتبى دارد و يكى از آنها، ستاره ثرياست. اين ستاره در عرب بسيار مورد تجليل بوده، زيرا طلوعش علامت تابستان و غروبش علامت زمستان است. بعضى گفتهاند كه ثريا، مجموعه هفت ستارهاى است كه ششتايش روشن و يكى خفيف است و در گذشته، هركه آن ستاره خفيف را مىديد، مىفهميد كه چشمش قوى است. | |||
# قرآن: از جمله اصطلاحات عرب آن است كه چيزى را كه روز به روز يا هفته به هفته و يا برج به برج پيدا مىشود، نجمش گويند و چون قرآن مجيد متدرجا بر رسول الله(ص) نازل مىشد، به آن نجم گفته شده است. | |||
# خاتم الانبياء(ص): در تفسير عامه از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] روايت شده كه «و النجم اذا هوى»؛ يعنى قسم به وجود پيامبر(ص) كه نورى بود در عالم اعلى كه از عرش بر زمين فرود آمد و اين عالم را منور نمود. | |||
# قسم به نور محمد(ص) كه از مكه غروب كرد و در مدينه طلوع نمود. | |||
# «اذا هوى»؛ يعنى «هوى فى قبره»: قسم به اين نور خدايى وقتى كه بدنش را مدفون كردند. | |||
# درخت و گياهى كه ساقه ندارد. | |||
# قضيه سد الابواب مسجد النبى(ص). | |||
چون خداوند در آيات اين سوره راجع به معراج صحبت مىفرمايد، پيرامون مسئله معراج، شرحى ذكر و اين پرسش پاسخ داده شده است كه: خدا كه همه جا حاضر است و زمين و آسمان براى او فرقى ندارد، پس رفتن به آسمانها براى چيست؟ | چون خداوند در آيات اين سوره راجع به معراج صحبت مىفرمايد، پيرامون مسئله معراج، شرحى ذكر و اين پرسش پاسخ داده شده است كه: خدا كه همه جا حاضر است و زمين و آسمان براى او فرقى ندارد، پس رفتن به آسمانها براى چيست؟ | ||
خط ۸۵: | خط ۷۸: | ||
ديگر از امورى كه براى پيامبر(ص) در معراج وقوع يافته و نويسنده به آن اشاره كرده است، عبارتند از: | ديگر از امورى كه براى پيامبر(ص) در معراج وقوع يافته و نويسنده به آن اشاره كرده است، عبارتند از: | ||
# ديدن ملكوت اشياء؛ يعنى باطن آنچه پس از مرگ ظاهر مىشود. | |||
# ديدن عذاب برخى از زنان. | |||
# بهشت و جهنم. | |||
# خوراكىهاى بهشت. | |||
# ساختن عماراتى توسط ملائك. | |||
# مشاهده نور حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار(ع). | |||
# رؤيت منصوره در بهشت. | |||
در شب معراج، خداوند فرمانهايى را به پيامبر(ص) ابلاغ نمود كه يكى از آنها بدين قرار است: اى پيامبر(ص) خضوعت فقط براى ما باشد و بس و جز به خدا به چيز ديگر اتكايى نداشته باش. | در شب معراج، خداوند فرمانهايى را به پيامبر(ص) ابلاغ نمود كه يكى از آنها بدين قرار است: اى پيامبر(ص) خضوعت فقط براى ما باشد و بس و جز به خدا به چيز ديگر اتكايى نداشته باش. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۹۶: | ||
در روايتى در اين فصل، خداوند در چند مورد بنده خود را ثنا كرده است: | در روايتى در اين فصل، خداوند در چند مورد بنده خود را ثنا كرده است: | ||
# كسى كه در بيابان تنها باشد و همين كه وقت نماز شد، شروع به اذان كرده و سپس نماز خود را بخواند؛ درحالىكه هيچكس با او نيست مگر خداى او. | |||
# وقتى مؤمن، نيمهشب، نماز شب مىخواند و در سجده از فرط خستگى به خواب مىرود. | |||
# كسى كه مىخواهد نماز شب بخواند، اما وقتى بيدار مىشود مىبيند صبح شده و ناراحت مىشود. | |||
در تفسير و نزول آيه '''«ا فرأيت الذى تولى...»'''، نام «وليد بن مغيره» ذكر شده كه در مكه معظمه، روزها در مجلس پيامبر(ص) آمده و كلمات ايشان را استماع مىكرد و كمكم مايل شد كه دست از بتپرستى بردارد، ناگاه بزرگان قريش از قبيل ابوسفيان و ابوجهل رسيدند و گفتند: رفتهاى دين آبا و اجداد خود را ترك كردهاى؟ با كسى نشستهاى كه با خدايان و بتهاى ما طرف است. وليد گفت: من به او ايمان نياوردهام، ولى علت رفتن من ترس از عاقبت است. نويسنده نيز به دنبال اين گفته، وجوب دفع ضرر محتمل و حماقت وليد را توضيح داده است. | در تفسير و نزول آيه '''«ا فرأيت الذى تولى...»'''، نام «وليد بن مغيره» ذكر شده كه در مكه معظمه، روزها در مجلس پيامبر(ص) آمده و كلمات ايشان را استماع مىكرد و كمكم مايل شد كه دست از بتپرستى بردارد، ناگاه بزرگان قريش از قبيل ابوسفيان و ابوجهل رسيدند و گفتند: رفتهاى دين آبا و اجداد خود را ترك كردهاى؟ با كسى نشستهاى كه با خدايان و بتهاى ما طرف است. وليد گفت: من به او ايمان نياوردهام، ولى علت رفتن من ترس از عاقبت است. نويسنده نيز به دنبال اين گفته، وجوب دفع ضرر محتمل و حماقت وليد را توضيح داده است. |
ویرایش