۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى مىباشد، كه به كوشش استاد [[رسولی، هاشم|سيد هاشم رسولى محلاتى]] تصحيح شده و با مقدمهاى كوتاه از مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]«ره» در 5 مجلد توسط المطبعة العلمية قم در سال 1383ق به چاپ رسيده است،چاپى نيز از مؤسسۀ اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت مىشود.طبق بيان [[ایازی، محمدعلی|سيد محمد على ايازى]] در «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 730،چاپ جديدى با مقدمۀ [[حکیم، محمدباقر|سيد محمد باقر حكيم]] در حال آماده شدن مىباشد. | '''تفسير نور الثقلين''' تأليف شيخ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى مىباشد، كه به كوشش استاد [[رسولی، هاشم|سيد هاشم رسولى محلاتى]] تصحيح شده و با مقدمهاى كوتاه از مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]«ره» در 5 مجلد توسط المطبعة العلمية قم در سال 1383ق به چاپ رسيده است،چاپى نيز از مؤسسۀ اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت مىشود.طبق بيان [[ایازی، محمدعلی|سيد محمد على ايازى]] در «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 730،چاپ جديدى با مقدمۀ [[حکیم، محمدباقر|سيد محمد باقر حكيم]] در حال آماده شدن مىباشد. | ||
مصحح محترم با تطبيق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر،ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح،ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله، موجبات استفادۀ بهينه از اين اثر را فراهم نموده است.ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققين به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.مؤلف در سال 1066 ه.ق تأليف جلد سوم را به پايان رساندهاند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 مىدانند. | مصحح محترم با تطبيق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر،ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح،ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله، موجبات استفادۀ بهينه از اين اثر را فراهم نموده است.ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققين به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.مؤلف در سال 1066 ه.ق تأليف جلد سوم را به پايان رساندهاند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 مىدانند. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(ع) اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد، مىتوان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد.بعنوان نمونه مواردى ذكر مىشود: | البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(ع) اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد، مىتوان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد.بعنوان نمونه مواردى ذكر مىشود: | ||
فى اصول الكافى:عن ابى عبداللّه «عليه السلام» قال:الانفال، ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسول اللّه(ص) و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحۀ 118 ذيل آيه 1 سورۀ انفال.» | #فى اصول الكافى:عن ابى عبداللّه «عليه السلام» قال:الانفال، ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسول اللّه(ص) و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحۀ 118 ذيل آيه 1 سورۀ انفال.» | ||
#:در اينجا [[امام صادق]]«عليه السلام» موارد انفال را بيان مىكند، اين بيانات ممكن است در جلسۀ درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن مىتوان بهرهبردارى تفسيرى از آن نمود. | |||
در اينجا [[امام صادق]]«عليه السلام» موارد انفال را بيان مىكند، اين بيانات ممكن است در جلسۀ درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن مىتوان بهرهبردارى تفسيرى از آن نمود. | #اصول كافى از [[امام صادق]] عليه السّلام: فى الرجل يموت و لا وارث له و لا مولى؟قال:هو اهل هذه الآية'''يسئلونك عن الانفال'''.جلد دوم صفحۀ 118 حضرت در صدد تفسير و تبيين موضوع آيه نبودند بلكه فقط مصداقى را مشخص نمودند، امّا اين مىتواند در كشف معنا و مراد آيه ما را كمك نمايد. | ||
#در خصال از امام باقر عليه السلام:ان اللّه تعالى خلق الشهور اثنى عشر شهرا و هى ثلثمأة و ستون يوما فحجر ستة ايام، خلق فيها السموات و الارض فمن ثم تقاصرت الشهور. | |||
#:اين روايت ذيل آيه 36 سوره توبه:'''ان عدة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهرا فى كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض'''ج 2 صفحۀ 216 آمده است، كه گرچه امام(ع)در صدد تفسير آيه نيست امّا براى روشن شدن آيه به ما كمك خواهد كرد. | |||
#در تفسير'''«سخر اللّه منهم و لهم عذاب اليم»'''آيه 79 سورۀ توبه جلد دوم صفحۀ 247 حديث 255 از عيون الاخبار از امام رضا «عليه السلام» قال: «ان اللّه لا يسخر و لا يستهزء و لا يمكر و لا يخادع و لكنه تعالى يجازيهم جزاء السخرية و جزاء الاستهزاء و جزاء المكر و الخديعة، تعالى عما يقول الظالمون علوا كبيرا.مسلما امام(ع)در مقام تفسير اين آيه نبوده است.امّا اين روايت معناى مكر الهى، استهزاء الهى و خدعۀ الهى را براى ما تبيين نموده كه فى الواقع همان تفسير است. | |||
#:در يك سنجش اجمالى مىتوان گفت كه حدود 45 درصد روايات نور الثقلين، نقش تفسيرى و تبيينى براى آيات دارند، حدود 25 درصد هم بعنوان استشهاد، تأييد، استدلال و ارتباطهاى ضعيف ديگر با آيات، حدود 25 درصد نيز به شكل كلى و مطرح كردن موضوع پا آيات قرآن ارتباط دارند.و حدود 5 درصد نيز در بيان فضائل و شأن نزول سورهها و آيات مىباشند. | |||
اين روايت ذيل آيه 36 سوره توبه:'''ان عدة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهرا فى كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض'''ج 2 صفحۀ 216 آمده است، كه گرچه امام(ع)در صدد تفسير آيه نيست امّا براى روشن شدن آيه به ما كمك خواهد كرد. | |||
در يك سنجش اجمالى مىتوان گفت كه حدود 45 درصد روايات نور الثقلين، نقش تفسيرى و تبيينى براى آيات دارند، حدود 25 درصد هم بعنوان استشهاد، تأييد، استدلال و ارتباطهاى ضعيف ديگر با آيات، حدود 25 درصد نيز به شكل كلى و مطرح كردن موضوع پا آيات قرآن ارتباط دارند.و حدود 5 درصد نيز در بيان فضائل و شأن نزول سورهها و آيات مىباشند. | |||
بنابراين،صحيح است كه بخشى از روايات رسيده از ناحيۀ معصومين «عليهم السلام» در صدد بيان مصداقهاى عينى، تطبيق، تأويل و استدلال به آيات، هستند امّا اين نيز نوعى كشف معناى مراد آيات قرآن كريم است، و نمىتوان به راحتى اين سخن را پذيرفت كه در تفسير نور الثقلين يا كنز الدقائق يا البرهان، اغلب روايات از حيطۀ تفسير خارج هستند. | بنابراين،صحيح است كه بخشى از روايات رسيده از ناحيۀ معصومين «عليهم السلام» در صدد بيان مصداقهاى عينى، تطبيق، تأويل و استدلال به آيات، هستند امّا اين نيز نوعى كشف معناى مراد آيات قرآن كريم است، و نمىتوان به راحتى اين سخن را پذيرفت كه در تفسير نور الثقلين يا كنز الدقائق يا البرهان، اغلب روايات از حيطۀ تفسير خارج هستند. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۰: | ||
الف)تكرار روايت با همان مرجع به سبب تشابه موضوع و الفاظ يا آيات.به عنوان نمونه: | الف)تكرار روايت با همان مرجع به سبب تشابه موضوع و الفاظ يا آيات.به عنوان نمونه: | ||
#جلد 1 صفحۀ 310 ذيل آيه 4 سورۀ آل عمران حديث 5 در علت نامگذارى قرآن به «فرقان»از علل الشرايع از پيامبر اكرم «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»فقال:لم سمى الفرقان،فرقانا؟قال، لانه متفرقالآيات و السور انزلت فى غير الالواح و غير المصحف و التوراة و الانجيل و الزبورانزلت كلها جملة فى الالواح و الورق و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة. مشابه همين حديث را در جلد 4 صفحۀ 2 ذيل آيه 1 سورۀ فرقان عينا تكرار مىنمايد و علت آن بكار بردن كلمۀ فرقان در آيه است. | |||
#ذيل آيه 59 سورۀ فرقان جلد 4 صفحۀ 25 حديث 83 به مناسبت فراز'''«الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام»'''حديثى از روضۀ كافى به نقل از [[امام صادق]] عليه السلام روايت كرده است كه همان حديث را در سورۀ هود 7 ذيل فراز'''«هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام»'''در جلد دوم صفحۀ 337 ح 14 از روضۀ كافى نقل كرده بود. | |||
ب)تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است.به عنوان نمونه: | ب)تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است.به عنوان نمونه: | ||
#در تفسير آيه 190 سورۀ بقره ج 1 ص 178، متعرض آيۀ 77 سورۀ نساء نيز شده است به همين جهت همين حديث را در جلد 1 ص 518 ج 410، تكرار كرده است. | |||
#در فضيلت سورۀ عنكبوت ج 4 ص 147 ح 1 روايتى از ثواب الاعمال نقل نموده كه فضيلت سورۀ روم نيز در آن است.به همين جهت در سورۀ روم ج 4 ص 169 ج 1 همان روايت تكرار شده است. | |||
ج)تكرار روايت به سبب تفسير آيه به آيه:به عنوان نمونه: | ج)تكرار روايت به سبب تفسير آيه به آيه:به عنوان نمونه: | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۱۳: | ||
ه)تكرار روايت به سبب اينكه همان روايت از مصدر ديگر نقل شده است.به عنوان مثال: | ه)تكرار روايت به سبب اينكه همان روايت از مصدر ديگر نقل شده است.به عنوان مثال: | ||
#در جلد 1 صفحۀ 223 حديث 861 حديثى از [[امام صادق]] عليه السلام به نقل از تهذيب الاحكام آورده است كه همان حديث را در ج 1 صفحۀ 441 حديث 45 از قول كافى نموده است. | |||
#در جلد 1 صفحۀ 243 حديث 965 حديثى از [[امام صادق]] عليه السلام از معانى الاخبار نقل نموده كه همان حديث در جلد 1 صفحۀ 784 حديث 367 از طريق مجمع البيان نقل شده است. گاهى اوقات اين تكرارها به چند بار خواهد رسيد. | |||
البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه: | البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه: | ||
#در بعضى احاديث طولانى، اقدام به تقطيع مطالب نموده است و در هر مكان،فقط مطلب مربوط به آن را مىآورند، مانند ج 5 صفحۀ 3 حديث 10 راجع به وجوه كفر فرازى كه مربوط به آيه 24 سورۀ جاثية'''«و ما يهلكنا الا الدهر»'''مىباشد مىآورد. همين حديث را در ج 1 صفحۀ 32 حديث 14 ذيل آيۀ 6 سوره بقره آورده است امّا با فرازى كه مربوط به آيه مىشود.بارها مىگويد: «و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة» | |||
#در بعضى موارد براى جلوگيرى از تكرار، ارجاع مىدهد، مىفرمايد: «نقلنا عنهم(ع)فى اول آل عمران ما فيه الكفاية لمن اراد الوقوف على الفرق بين القرآن و الفرقان،فمن اراده فليطلبه هناك»ج 4 صفحه 2 بعد از حديث 3.يا مىفرمايد: «ستسمع لهذه الآيه مزيد بيان فى هود عند قوله... و فى طه عنه قوله...»ج 2 صفحۀ 39-يا مىفرمايد:سبق له بيان فى القصة و فيما نقلناه عن مجمع البيان | |||
#گاهى براى جلوگيرى از تكرار فقط مرجع حديث را ذكر مىكند و متن آن را نمىآورد.عباراتى از قبيل «و فى الكافى مثله»گوياى اين مطلب است.يا مىفرمايد: «و فى رواية اخرى عنه». | |||
بايد اذعان داشت كه اينگونه تكرار مختص تفسير نور الثقلين نيست بلكه در تفسير البرهان و كنز الدقائق نيز بچشم مىخورد، و بخشهايى از آن نيز لازم به نظر مىرسد. | بايد اذعان داشت كه اينگونه تكرار مختص تفسير نور الثقلين نيست بلكه در تفسير البرهان و كنز الدقائق نيز بچشم مىخورد، و بخشهايى از آن نيز لازم به نظر مىرسد. | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۶۷: | ||
براى تبيين اسرائيليات در تفسير نور الثقلين، ابتدا آدرس و محلّهايى كه از ديدگاه مفسرين و محدثين مظان بيان اسرائيليات مىباشد، را مشخص نموده، سپس به بررسى روايات آن موضوع و مقايسۀ آنها با اسرائيليات مطرح شده در تفاسير ديگر، پرداخته و بعد از آن نتيجه را بطور مفصل در يك نمونه و به طور خلاصه در موضوعات ديگر بيان خواهيم كرد. | براى تبيين اسرائيليات در تفسير نور الثقلين، ابتدا آدرس و محلّهايى كه از ديدگاه مفسرين و محدثين مظان بيان اسرائيليات مىباشد، را مشخص نموده، سپس به بررسى روايات آن موضوع و مقايسۀ آنها با اسرائيليات مطرح شده در تفاسير ديگر، پرداخته و بعد از آن نتيجه را بطور مفصل در يك نمونه و به طور خلاصه در موضوعات ديگر بيان خواهيم كرد. | ||
#قصۀ هاروت و ماروت، سورۀ بقره آيۀ 102:'''و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكنّ الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر و ما انزل على الملكين ببابلى هاروت و ماروت...»''' | |||
#:در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحۀ 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306،13 روايت نقل شده است،10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى، هاروت و ماروت و قصۀ آنها مربوط مىشود. | |||
در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحۀ 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306،13 روايت نقل شده است،10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى، هاروت و ماروت و قصۀ آنها مربوط مىشود. | #:در ضمن حديث شمارۀ 294 از عيون الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام سؤال مىشود كه: '''«فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة....''' عدهاى گمان مىكنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد، ملائكه آنها را بعنوان نمايندۀ خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيلۀ زنى به نام زهره، آزمايش شدند و در نهايت، خمر نوشيده،قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند.خداوند آنها را در بابل عذاب كرد.ساحران از آنها، سحر مىآموزند.آن زن نيز بشكل ستارۀ زهره مسخ گرديد.[[امام صادق]] عليه السلام مىفرمايد:معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است، ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمىدهند، لحظهاى از عبادت الهى،دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.» | ||
#:در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل مىشود كه: «سمعت المأمون يسأل الرضا «عليه السلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت...در اين روايت نيز از امام رضا عليه السلام، مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال مىكند.امام رضا عليه السلام مىفرمايد:كذبوا فى قولهم، مردم درست نمىگويند، ايندو(زهرة و سهيل)ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمىكند.» | |||
در ضمن حديث شمارۀ 294 از عيون الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام سؤال مىشود كه: '''«فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة....''' عدهاى گمان مىكنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد، ملائكه آنها را بعنوان نمايندۀ خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيلۀ زنى به نام زهره، آزمايش شدند و در نهايت، خمر نوشيده،قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند.خداوند آنها را در بابل عذاب كرد.ساحران از آنها، سحر مىآموزند.آن زن نيز بشكل ستارۀ زهره مسخ گرديد.[[امام صادق]] عليه السلام مىفرمايد:معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است، ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمىدهند، لحظهاى از عبادت الهى،دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.» | #:در اين دو حديث،دو امام معصوم «عليهما السلام»اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى مىنمايند. | ||
#:اما در روايت 298 به نقل از كتاب خصال از [[امام صادق]] عليه السلام از جد بزرگوارشان نقل مىشود كه:ان المسوخ من بنى آدم ثلثة عشر الى ان قال:و اما الزهرة فكانت امرأة فتنت هاروت و ماروت فمسخها اللّه كوكبا. | |||
در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل مىشود كه: «سمعت المأمون يسأل الرضا «عليه السلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت...در اين روايت نيز از امام رضا عليه السلام، مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال مىكند.امام رضا عليه السلام مىفرمايد:كذبوا فى قولهم، مردم درست نمىگويند، ايندو(زهرة و سهيل)ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمىكند.» | #:مىفرمايد:انسانهاى مسخ شده، سيزده تن مىباشد و در مقام شمارش،زهره را نيز جزء آنها محسوب مىنمايند.در احاديث 299،300،301 و 302 نيز همين مضمون تكرار مىشود.در واقع اعتقادى كه مردم داشتند و از طرف [[امام صادق]] و امام رضا «عليهما السلام» در دو حديث اوّل نفى شده بود، توسط اين احاديث تأييد مىگردد. | ||
#:در حديث 304 كه از تفسير قمى از امام باقر «عليه السّلام» نقل مىكند آمده است: «مسأله عطار و نحن بمكه، عن هاروت و ماروت فقال ابوجعفر «عليه السّلام»...كه ملائكۀ مأمور نوشتن اعمال زمينيان (انس و جن) از گناهان آنها به تنگ آمده، به خداوند اعتراض نمودند، خداوند به آنها فرمود نمايندهاى انتخاب نمائيد تا به زمين بفرستم، آنان، هاروت و ماروت را كه منتقدترين ملائكه به اعمال زمينيان بودند، انتخاب كردند، خداوند آنها را به زمين فرستاد و فرمود:طبايع و لذايذ آدمى را در وجود شما تعبيه كردم، به زمين برويد اما شرك نورزيد،قتل ننمائيد، خمر نياشاميد و زنا نكنيد.در ناحيه بابل به شكل آدمى،فرود آمدند، با زنى زيبارو،زينت آراسته، و خوشبو مواجه شدند،دل به او دادند، تقاضاى كام نمودند. | |||
در اين دو حديث،دو امام معصوم «عليهما السلام»اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى مىنمايند. | #:در پاسخ آنان،زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد،صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند، و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن، آماده شدند، ناگهان سائلى، آن صحنه بديد، زن گفت:بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود.رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود، خداوند به آنها فرمود:من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد.بين عذاب دنيا و آخرت،يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند.بدين جهت در سرزمين بابل به انسانها، سحر آموختند. | ||
#:اين روايت، مضمونى، مخالف دو حديث اول دارد، و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليه السلام آنها را تكذيب نموده بود. | |||
اما در روايت 298 به نقل از كتاب خصال از [[امام صادق]] عليه السلام از جد بزرگوارشان نقل مىشود كه:ان المسوخ من بنى آدم ثلثة عشر الى ان قال:و اما الزهرة فكانت امرأة فتنت هاروت و ماروت فمسخها اللّه كوكبا. | #:نزديك به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور [[سيوطى]] جلد 1 صفحۀ 97 تا 103 ذيل تفسير'''«هاروت و ماروت»'''آيه 102 سورۀ بقره روايات زيادى از حضرت علی «عليه السّلام»، [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]]، ابن عمر، مجاهد و ديگران نقل شده است. | ||
#:[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سورۀ بقره آن روايات را از حضرت علی «عليه السّلام»، [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]]، ابن مسعود، كعب الاحبار و ديگران نقل مىكند. | |||
مىفرمايد:انسانهاى مسخ شده، سيزده تن مىباشد و در مقام شمارش،زهره را نيز جزء آنها محسوب مىنمايند.در احاديث 299،300،301 و 302 نيز همين مضمون تكرار مىشود.در واقع اعتقادى كه مردم داشتند و از طرف [[امام صادق]] و امام رضا «عليهما السلام» در دو حديث اوّل نفى شده بود، توسط اين احاديث تأييد مىگردد. | #:از ديدگاه محققين اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب مىشود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است، و با اعتقاد اسلامى(كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه، منافات دارد. | ||
#:البته مصنف نور الثقلين در مقدمۀ تفسير خود مىفرمايد: «مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد، روايات معارض را نيز آوردهام.» | |||
در حديث 304 كه از تفسير قمى از امام باقر «عليه السّلام» نقل مىكند آمده است: «مسأله عطار و نحن بمكه، عن هاروت و ماروت فقال ابوجعفر «عليه السّلام»...كه ملائكۀ مأمور نوشتن اعمال زمينيان (انس و جن) از گناهان آنها به تنگ آمده، به خداوند اعتراض نمودند، خداوند به آنها فرمود نمايندهاى انتخاب نمائيد تا به زمين بفرستم، آنان، هاروت و ماروت را كه منتقدترين ملائكه به اعمال زمينيان بودند، انتخاب كردند، خداوند آنها را به زمين فرستاد و فرمود:طبايع و لذايذ آدمى را در وجود شما تعبيه كردم، به زمين برويد اما شرك نورزيد،قتل ننمائيد، خمر نياشاميد و زنا نكنيد.در ناحيه بابل به شكل آدمى،فرود آمدند، با زنى زيبارو،زينت آراسته، و خوشبو مواجه شدند،دل به او دادند، تقاضاى كام نمودند. | #:بنابراين مىتوان گفت كه نقل اين روايات، لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر، خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد. | ||
#قصۀ تابوت و سكينه:سورۀ بقره آيۀ 248 '''و قال لهم نبيّهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم...''' در جلد 1 نور الثقلين صفحۀ 245 ذيل اين آيه در مورد صفات «تابوت» و «سكينه» و محتويات آن رواياتى نقل مىشود كه، بخشى از آن را مىتوان از اسرائيلياتى دانست كه در كتب تفسيرى عامه نيز يافت مىشود.البته هم حجم و هم كيفيت مطالب،در حدّ اسرائيليات كتب عامه نيست. | |||
در پاسخ آنان،زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد،صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند، و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن، آماده شدند، ناگهان سائلى، آن صحنه بديد، زن گفت:بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود.رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود، خداوند به آنها فرمود:من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد.بين عذاب دنيا و آخرت،يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند.بدين جهت در سرزمين بابل به انسانها، سحر آموختند. | #قصۀ بناء كعبه و بيت الحرام و حجر الاسود:سورۀ بقره آيه 127.در نور الثقلين ذيل اين آيه، اثرى از اسرائيليات يافت نمىشود. | ||
#قصۀ قتل جالوت توسط داود:آيه 251 سوره بقره.نشانى از اسرائيليات ندارد. | |||
اين روايت، مضمونى، مخالف دو حديث اول دارد، و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليه السلام آنها را تكذيب نموده بود. | #قصۀ مائدۀ حضرت عيسى(ع):آيات 112 تا 115 سورۀ مائده.چيزى از اسرائيليات در آن مشاهده نمىشود. | ||
#قصۀ حضرت آدم «عليه السّلام»آيه 36 و 35 سورۀ بقره.در نور الثقلين،در بعضى موارد اسرائيليات وارد شده است. | |||
نزديك به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور [[سيوطى]] جلد 1 صفحۀ 97 تا 103 ذيل تفسير'''«هاروت و ماروت»'''آيه 102 سورۀ بقره روايات زيادى از حضرت علی «عليه السّلام»، [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]]، ابن عمر، مجاهد و ديگران نقل شده است. | #قصۀ قتل فرزند آدم و ماجراى جسد برادر:آيه 31 سورۀ مائده.در اين آيه مطلبى حاكى از وجود اسرائيليات به چشم نمىخورد. | ||
# قصۀ عظيم الخلقه بودن جبارين و خرافۀ عوج بن عوق:آيۀ 22 سورۀ مائدة. در اين آيه نيز، نقل اسرائيليات، به چشم نمىخورد. | |||
[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سورۀ بقره آن روايات را از حضرت علی «عليه السّلام»، [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]]، ابن مسعود، كعب الاحبار و ديگران نقل مىكند. | # قصۀ سرگردانى بنى اسرائيل و حوادث آن:آيه 26 سورۀ مائده.در اينجا نيز روايات منقوله را مىتوان عارى از اسرائيليات برشمرد. | ||
# قصۀ درخواست رؤيت پروردگار توسط حضرت موسی «عليه السّلام»:آيه 143 سورۀ اعراف. در اينجا مىتوان گفت به مقدار خيلى كمى، اسرائيليات وارد روايات شده است. | |||
از ديدگاه محققين اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب مىشود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است، و با اعتقاد اسلامى(كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه، منافات دارد. | # قصۀ الواح تورات:سوره اعراف آيه 145.در اين قصه نيز به مقدار خيلى كمى مىتوان رد پاى اسرائيليات را در روايات منقول مشاهده كرد. | ||
# قصۀ غضب موسی «عليه السّلام» و سبب آن.آيه 150 سورۀ اعراف.در اينجا اثرى از اسرائيليات را در مورد سبب غضب موسى(ع)نمىتوان ديد. | |||
البته مصنف نور الثقلين در مقدمۀ تفسير خود مىفرمايد: «مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد، روايات معارض را نيز آوردهام.» | # قصۀ خرافات بنى اسرائيل:آيه 159 سورۀ اعراف و 104 سورۀ اسراء. | ||
#در روايات منقول نور الثقلين اثرى از اسرائيليات مطرح شده در ذيل دو آيه در كتب عامه،يافت نمىشود. | |||
بنابراين مىتوان گفت كه نقل اين روايات، لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر، خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد. | # نسبت شرك به آدم(ع) و حواء:سورۀ اعراف 189-190 در نامگذارى فرزند خود به عبدالحارث در جلد دوم ص 108،ذيل آيه فوق، رد پاى اسرائيليات به چشم مىخورد. | ||
# قصۀ كشتى نوح«عليه السّلام»:آيات 37 تا 48 سورۀ هود.در جلد دوم صفحات 350 تا 370 نيز مىتوان به خوبى مطالبى از اسرائيليات را ديد. | |||
# قصۀ يوسف عليه السلام:آيات 32-33-34-51، و آيه 4،در قصۀ سجدۀ ستارگان برهان رب، همّ بها، رگههايى از اسرائيليات را مىتوان مشاهده كرد. | |||
# قصۀ شجرۀ طوبى؛آيه 29 سوره رعد.در اينجا اثرى از اسرائيليات مطرح شده در كتب تفسيرى عامه مشاهده نمىشود. | |||
# قصۀ افساد بنى اسرائيل:سورۀ اسراء آيات 4 تا 8.اينجا نيز خبرى از اسرائيليات، نيست. | |||
# قصۀ اصحاب كهف:سورۀ كهف آيه 22.در اينجا نيز از اسرائيليات مطرح شده راجع به اسماء،شغل، محل غار و...خبرى نيست. | |||
# قصۀ ذو القرنين:سوره كهف آيات 83 به بعد.در جلد سوّم نور الثقلين آثارى از اسرائيليات را لابلاى روايات منقول مشاهده كرد. | |||
# قصۀ يأجوج و مأجوج:سورۀ كهف آيه 94:باز رد پاى اسرائيليات را مىتوان در اينجا مشاهده كرد. | |||
# قصۀ بلقيس«ملكه سبأ»:آيه 44 سورۀ نمل، به مقدار خيلى كمى در مورد موهاى ساق پا، حمام و نوره، سايهاى از اسرائيليات را مىتوان مشاهده كرد. | |||
# هديه بلقيس:آيه 35 سورۀ نمل، اثرى از توصيفهاى عجيب و غريب در مورد نوع هديه، ارزش حاملان و آن...در روايات منقول نور الثقلين يافت نمىشود. | |||
# قصۀ ذبيح بودن اسحاق(ع):سورۀ صافات آيات 99 تا 113.در كنار روايات فراوانى كه به ذبيح بودن حضرت اسماعيل(ع)تصريح دارد، رواياتى نيز در ذبيح بودن حضرت اسحاق(ع) نقل مىكند.بنابر نظر محققين روايات ذبيح دانستن حضرت اسحاق(ع)، ريشه در اسرائيليات دارد. | |||
# قصۀ الياس:آيات 123 تا 132 صافات، كه عارى از اسرائيليات مىباشد. | |||
# قصۀ داود عليه السلام:آيات 21 تا 25 سورۀ «ص».در جلد 4 نور الثقلين در كنار رواياتى كه حضرت داود(ع)را از داستان همسر «أوريا بن حيان»، تبرئه مىنمايد، رواياتى نيز در اثبات آن از تفسير قمى نقل مىكند.كه مشابه اسرائيليات بعض تفاسير عامه مىباشد. | |||
# قصۀ حضرت سليمان «عليه السّلام»:سورۀ ص آيه 34،در جلد 4 نور الثقلين به نقل از تفسير قمى مىتوان اثر اسرائيليات را مشاهده كرد. | |||
# قصه حضرت ايوب «عليه السّلام»:سورۀ ص آيه 41 به بعد و انبياء 83-84. | |||
#:در جلد 4 صفحۀ 463 ذيل آيات سورۀ «ص» مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب «عليه السّلام» به نقل از تفسير قمى، نقل نموده است.در جلد سوم ذيل آيات سورۀ انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب «ع»، مقدارى از اسرائيليات را مىتوان در بعضى روايات نقل شده، مشاهده كرد. | |||
# قصۀ «إرم ذات العماد»:سوره فجر آيات 6 تا 8.در اين آيات اثرى از اسرائيليات مطرح شده در داستان اين شهر و ساكنان آن،در روايات نور الثقلين به چشم نمىخورد. | |||
# در تفسير'''«ن و القلم»''':در تفسير «نون و القلم» نيز نمىتوان براحتى رد پايى از اسرائيليات را،يافت. | |||
در روايات منقول نور الثقلين اثرى از اسرائيليات مطرح شده در ذيل دو آيه در كتب عامه،يافت نمىشود. | |||
در جلد 4 صفحۀ 463 ذيل آيات سورۀ «ص» مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب «عليه السّلام» به نقل از تفسير قمى، نقل نموده است.در جلد سوم ذيل آيات سورۀ انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب «ع»، مقدارى از اسرائيليات را مىتوان در بعضى روايات نقل شده، مشاهده كرد. | |||
در مجموع، مىتوان گفت:اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان،در موارد كمى،در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالبا همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد. | در مجموع، مىتوان گفت:اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان،در موارد كمى،در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالبا همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد. | ||
خط ۲۸۹: | خط ۲۳۴: | ||
از مجموع رواياتى كه در معانى حروف مقطعه نقل مىكند، هفت قول را مىتوان استنباط كرد: | از مجموع رواياتى كه در معانى حروف مقطعه نقل مىكند، هفت قول را مىتوان استنباط كرد: | ||
#رمز بودن:براى نمونه،در معنای «الم»ج 1 صفحۀ 26 حديث 4 معانى الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام «الم»فى اول البقرة: فمعناه انا اللّه الملك. | |||
#اسم اعظم الهى:در معنای «الم»ج 1 صفحۀ 26 حديث 5 معانى الاخبار از [[امام صادق]] «عليه السّلام» قال: «الم»هو حرف من حروف اسم اللّه الاعظم المقطّع فى القرآن.الذى يؤلّفه النبی «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»،فاذا دعى به اجيب. | |||
#:از [[امام صادق]]«عليه السّلام» نقل مىشود كه: «الم» حرفى است از حروف مقطع اسم اعظم خداوند در قرآن مىباشد كه پيامبر(ص)با آن آشناست، و اگر با آن دعا شود، به استجابت خواهد رسيد. | |||
#اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام(با استفاده از حساب ابجد):مانند ج 1 صفحۀ 26 به نقل از معانى الاخبار از امام باقر عليه السلام حديث 6 | |||
از [[امام صادق]]«عليه السّلام» نقل مىشود كه: «الم» حرفى است از حروف مقطع اسم اعظم خداوند در قرآن مىباشد كه پيامبر(ص)با آن آشناست، و اگر با آن دعا شود، به استجابت خواهد رسيد. | #اعجاز قرآن:جلد 1 صفحۀ 27، معانى الاخبار از امام على عليه السلام:يا محمد(ص)هذا الكتاب الذى انزلناه عليك هو الحروف المقطعة التى منها «الف، لام، ميم» و هى بلغتكم و حروف هجائكم،فأتوا بمثله ان كنتم صادقين. | ||
#:از حضرت علی «عليه السّلام» نقل مىكند كه خداوند مىفرمايد:اى پيامبر(ص)قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعهاى است كه «الف، لام و ميم»جزو آن مىباشند، همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان مىتوانند و راست مىگويند، مانندى براى آن بياورند. | |||
# از متشابهات است و علم آن نزد ائمه «عليه السلام» مىباشد.ج 1 صفحۀ 30 حديث 8 به نقل از مجمع البيان از حضرت امام علی «عليه السّلام»:لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى. | |||
# از خبرهاى غيب:جلد 3 ص 319 حديث 3 از كمال الدين و تمام النعمة از امام عصر «عج» قال:هذه الحروف من انباء الغيب اطلع اللّه عبده زكريا عليها ثم قصها على محمد(ص) اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند(در مورد كهيعص)به حضرت زكريا (ع)آموخت سپس براى پيامبر اسلام(ص)قصۀ آن را برگفت. | |||
# اسم خاص در معنای «طه»:جلد سوم صفحۀ 367 حديث 8 از معانى الاخبار از [[امام صادق]]«عليه السّلام» و امّا «طه»فاسم من اسماء النبى(ص) و معناه يا طالب الحق الهادي اليه. | |||
از حضرت علی «عليه السّلام» نقل مىكند كه خداوند مىفرمايد:اى پيامبر(ص)قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعهاى است كه «الف، لام و ميم»جزو آن مىباشند، همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان مىتوانند و راست مىگويند، مانندى براى آن بياورند. | |||
در معنای «ق»:جلد 5 صفحۀ 104 حديث 3 از معانى الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام: و امّا «ق»فهو الجبل المحيط بالارض. | در معنای «ق»:جلد 5 صفحۀ 104 حديث 3 از معانى الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام: و امّا «ق»فهو الجبل المحيط بالارض. | ||
خط ۳۴۹: | خط ۲۸۶: | ||
مصادرى كه در تفسير نور الثقلين مورد استناد واقع شده به شرح ذيل مىباشند. | مصادرى كه در تفسير نور الثقلين مورد استناد واقع شده به شرح ذيل مىباشند. | ||
# احتجاج | |||
# استبصار | |||
# الغيبة | |||
# الخرايج و الجرايح | |||
# [[امالی شيخ صدوق|امالى صدوق]] | |||
# امالى طوسى | |||
# ارشاد مفيد | |||
# اعتقادات امامية | |||
# اهليلجة | |||
# اصول كافى | |||
# [[بصائر الدرجات في فضائل آل محمد(ص)|بصائر الدرجات]] | |||
# تفسير ابوحمزۀ ثمالى | |||
# تفسير كلبى | |||
# تفسير ثعلبى | |||
# تفسير قمى | |||
# تفسير عياشى | |||
# تفسير واحدى | |||
# تلخيص الاقوال | |||
# تهذيب الاحكام | |||
# توحيد صدوق | |||
# ثواب الاعمال و عقاب الاعمال | |||
# خصال | |||
# جوامع الجامع | |||
# روضۀ كافى | |||
# روضة الواعظين | |||
# سعد السعود | |||
# صحيفۀ سجادية | |||
# طب الائمة(ع) | |||
# عيون الاخبار | |||
# علل الشرايع | |||
# غوالى اللئالى | |||
# قرب الاسناد | |||
# كمال الدين | |||
# كشف المهجة | |||
# كتاب دورنيستى | |||
# مصباح الزائر | |||
# مصباح الشريعة | |||
# مصباح طوسى | |||
# مصباح كفعمى | |||
# محاسن | |||
# مجمع البيان | |||
# مهج الدعوات | |||
# معانى الاخبار | |||
# من لا يحضر | |||
# مناقب ابن شهر آشوب | |||
# مقتل ابى مخنف. | |||
# نهج البلاغة. | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
# «التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب» تأليف استاد آيتاللّه [[محمد هادى معرفت]] نشر الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية دو جلد چاپ اول 1377 ه.ش مشهد مقدس. | |||
# «[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة]] الى تصانيف الشيعة» تأليف شيخ آغا بزرگ طهرانى چاپ دار الاضواء بيروت. جلد 24 | |||
# «[[أعيان الشيعة (12 جلدی)|أعيان الشيعة]]» تأليف [[امین، محسن|سيد محسن امين]] نرم افزار نور التراجم مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى نور. | |||
# «المفسرون حياتهم و منهجهم» تأليف [[ایازی، محمدعلی|سيد محمد على ايازى]] مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى چاپ اول 1373 ه.ش تهران. | |||
# دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى به كوشش [[خرمشاهی، بهاءالدین|بهاء الدين خرمشاهى]] انتشارات دوستان چاپ اول پاييز 1377 تهران. | |||
# دائرة المعارف تشيع جلد چهارم نشر سعيد محبى تهران به كوشش جمعى از انديشمندان حوزه و دانشگاه چاپ اوّل. | |||
# بينات فصلنامۀ مؤسسه معارف اسلامى امام رضا «عليه السّلام» شمارۀ 24 زمستان 78 | |||
ویرایش