۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
جلد دوم کتاب، مشتمل بر پنج باب «متعلقات فعل»، «قصر»، «انشاء»، «فصل و وصل» و «ايجاز، اطناب و مساوات» است. جلدهاى ديگر در نسخههاى بعدى عرضه خواهد شد. | جلد دوم کتاب، مشتمل بر پنج باب «متعلقات فعل»، «قصر»، «انشاء»، «فصل و وصل» و «ايجاز، اطناب و مساوات» است. جلدهاى ديگر در نسخههاى بعدى عرضه خواهد شد. | ||
از مهمترين مباحث کتاب باب «فصل و وصل» است كه نويسنده در مقدمه کتاب پيرامون آن مىنويسد: «از مهمترين بابها و مباحث علم معانى است. در اهميت اين باب همين بس كه علمای فن بيان گفتهاند اگر كسى همه مباحث اين علم را بياموزد و اين باب را نخواند، بهرهاى از اين علم نبرده است» ...<ref>مقدمه، ص7</ref>همچنين در جاى ديگرى از کتاب مىنويسد: «مهمترين بحث علم معانى، باب فصل و وصل است و مدار و مركز اين باب بحث جامع است» ...<ref>همان، ص165</ref> | از مهمترين مباحث کتاب باب «فصل و وصل» است كه نويسنده در مقدمه کتاب پيرامون آن مىنويسد: «از مهمترين بابها و مباحث علم معانى است. در اهميت اين باب همين بس كه علمای فن بيان گفتهاند اگر كسى همه مباحث اين علم را بياموزد و اين باب را نخواند، بهرهاى از اين علم نبرده است» ....<ref>مقدمه، ص7</ref>همچنين در جاى ديگرى از کتاب مىنويسد: «مهمترين بحث علم معانى، باب فصل و وصل است و مدار و مركز اين باب بحث جامع است» ....<ref>همان، ص165</ref> | ||
شيوه نگارش شرح بدينگونه است كه تكهاى از عبارت کتاب ذكر و سپس شرح و توضيح شده است. گاهى نويسنده عبارتى را از خود افزوده و شرح كرده است؛ بهعنوان نمونه در صفحه 11 کتاب مىنويسد: «السكاكي ذكر» و سپس متذكر مىشود كه اين عبارت، جزء متن مصنف نيست، بلكه جزء شرح است كه براى روشن شدن متن بعد، شارح ذكر كرده است. وى توضيح مىدهد كه «چون عبارات مصنف، تلخيصشده از کتاب سكاكى است، گاهى فهميدن آن منوط به كلام ايشان است»، سپس به توضيح كلام سكاكى مىپردازد. | شيوه نگارش شرح بدينگونه است كه تكهاى از عبارت کتاب ذكر و سپس شرح و توضيح شده است. گاهى نويسنده عبارتى را از خود افزوده و شرح كرده است؛ بهعنوان نمونه در صفحه 11 کتاب مىنويسد: «السكاكي ذكر» و سپس متذكر مىشود كه اين عبارت، جزء متن مصنف نيست، بلكه جزء شرح است كه براى روشن شدن متن بعد، شارح ذكر كرده است. وى توضيح مىدهد كه «چون عبارات مصنف، تلخيصشده از کتاب سكاكى است، گاهى فهميدن آن منوط به كلام ايشان است»، سپس به توضيح كلام سكاكى مىپردازد. | ||
نويسنده اگرچه معمولاً قائلين اقوالى را كه خود در توضيحات خويش، مورد استناد قرار داده، نام نبرده است، اما از قائلينى كه مصنف از ذكر آنها خوددارى كرده، نام برده است؛ مثلاً مىگويد: منظور از بعضى در عبارت «لبعضهم»، شارح خلخالى است ...<ref>متن کتاب، ص14</ref> | نويسنده اگرچه معمولاً قائلين اقوالى را كه خود در توضيحات خويش، مورد استناد قرار داده، نام نبرده است، اما از قائلينى كه مصنف از ذكر آنها خوددارى كرده، نام برده است؛ مثلاً مىگويد: منظور از بعضى در عبارت «لبعضهم»، شارح خلخالى است ....<ref>متن کتاب، ص14</ref> | ||
وى از قائلين اشعار، در ضمن مطالبش ياد مىكند؛ بهعنوان مثال در صفحه 17 شعر قبل را از خزيمى و شعر موجود را از على بن احمد جوهرى مىداند. | وى از قائلين اشعار، در ضمن مطالبش ياد مىكند؛ بهعنوان مثال در صفحه 17 شعر قبل را از خزيمى و شعر موجود را از على بن احمد جوهرى مىداند. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
در مواردى كه قزوينى عبارتى از سكاكى را به دليلى تغيير داده، به آن اشاره شده است؛ بهعنوان مثال در صفحه 155 کتاب، عبارت سكاكى را ذكر و اشاره مىكند كه به نظر مصنف عبارت سكاكى ايراد داشته ولذا دو تغيير در عبارت صورت داده است. سپس دليل هريك از تغييرات را توضيح مىدهد و در انتها نيز چنين مىنويسد: «شارح بعداً مىگويد: حق با سكاكى است و تغيير مصنف بيجا و نادرست است». | در مواردى كه قزوينى عبارتى از سكاكى را به دليلى تغيير داده، به آن اشاره شده است؛ بهعنوان مثال در صفحه 155 کتاب، عبارت سكاكى را ذكر و اشاره مىكند كه به نظر مصنف عبارت سكاكى ايراد داشته ولذا دو تغيير در عبارت صورت داده است. سپس دليل هريك از تغييرات را توضيح مىدهد و در انتها نيز چنين مىنويسد: «شارح بعداً مىگويد: حق با سكاكى است و تغيير مصنف بيجا و نادرست است». | ||
از ويژگىهاى ممتاز نويسنده، رعايت مقام استاد و ذكر ياد او با عبارات احترامآميز است. او در بخشى از کتاب چنين از استاد خويش ياد مىكند: «استاد والامقام ما حضرت حجة الحق محمدتقى اديب نيشابورى...» ...<ref>همان، ص158</ref> | از ويژگىهاى ممتاز نويسنده، رعايت مقام استاد و ذكر ياد او با عبارات احترامآميز است. او در بخشى از کتاب چنين از استاد خويش ياد مىكند: «استاد والامقام ما حضرت حجة الحق محمدتقى اديب نيشابورى...» ....<ref>همان، ص158</ref> | ||
==پانویس == | ==پانویس == |
ویرایش