۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'غلامحسين ابراهيمى دينانى' به 'غلامحسين ابراهيمى دينانى ') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنىها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال به بيان چند نكته اكتفا مىشود: | هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنىها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال به بيان چند نكته اكتفا مىشود: | ||
#[[خامنهای، سید علی|مقام معظم رهبرى]] كه در زمان برگزارى اين سمينار، مسئوليت رياست جمهورى را بر عهده داشته، در پيام خودش با اشاره به عظمت علمى و اخلاقى علامه افزوده است: «... چهره معنوى او، سيماى پرصلابت مردى بود كه ايمانى استوار و عرفانى راستين را با دانشى گسترده و عميق توأم ساخته و با آميزه شگفت وجود خويش ثابت كرده بود كه اسلام مىتواند سوز درون دلسوختگان شيفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهيخته يكجا گرد آورد. او، در يكى از حساسترين دورانهاى حيات اسلام و تشيع، جانانه به دفاع از حريم معنويت اسلامى و حكمت و معرفت الهى برخاست و مفاهيم زيباى اجتماعى اسلام را از آيات كلام الهى استخراج كرد و به عرضه كامل و جامع اسلام پرداخت... <ref>ر.ك: همان، ص14-15</ref> | #[[خامنهای، سید علی|مقام معظم رهبرى]] كه در زمان برگزارى اين سمينار، مسئوليت رياست جمهورى را بر عهده داشته، در پيام خودش با اشاره به عظمت علمى و اخلاقى علامه افزوده است: «... چهره معنوى او، سيماى پرصلابت مردى بود كه ايمانى استوار و عرفانى راستين را با دانشى گسترده و عميق توأم ساخته و با آميزه شگفت وجود خويش ثابت كرده بود كه اسلام مىتواند سوز درون دلسوختگان شيفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهيخته يكجا گرد آورد. او، در يكى از حساسترين دورانهاى حيات اسلام و تشيع، جانانه به دفاع از حريم معنويت اسلامى و حكمت و معرفت الهى برخاست و مفاهيم زيباى اجتماعى اسلام را از آيات كلام الهى استخراج كرد و به عرضه كامل و جامع اسلام پرداخت...<ref>ر.ك: همان، ص14-15</ref> | ||
#آقاى عليرضا ميرزامحمد، قطعه شعرى با عنوان «دريغا كه استاد رفت»، در رثاى علامه سروده كه ابياتى از آن چنين است:<ref>مقدمه كتاب، ص بيست تا بيست و سه</ref>{{شعر}} | #آقاى عليرضا ميرزامحمد، قطعه شعرى با عنوان «دريغا كه استاد رفت»، در رثاى علامه سروده كه ابياتى از آن چنين است:<ref>مقدمه كتاب، ص بيست تا بيست و سه</ref>{{شعر}} | ||
#:{{ب|''به خلوتگه خاص جانآفرين''|2=''حكيم سخنسنج نقاد رفت''}} | #:{{ب|''به خلوتگه خاص جانآفرين''|2=''حكيم سخنسنج نقاد رفت''}} | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
#:{{ب|''به تفسير ميزان مهتابگون''|2=''روان، شاد كرد و روانشاد رفت''}} | #:{{ب|''به تفسير ميزان مهتابگون''|2=''روان، شاد كرد و روانشاد رفت''}} | ||
#:{{ب|''خمينىمرام و كلينىمقام''|2=''همآساى سلمان و مقداد رفت''}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|''خمينىمرام و كلينىمقام''|2=''همآساى سلمان و مقداد رفت''}}{{پایان شعر}} | ||
#شايان توجه است كه مقالهاى به زبان عربى و از آثار قلمى استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] درباره اثبات واجب الوجود در چهار فصل، همراه با ترجمه و شرح آن از [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، زينتبخش اين يادنامه است. اين مقاله، حاصل بيانات مرحوم علامه در جلسات بحثهاى شبهاى پنجشنبه و جمعه است كه خود آن را به نگارش درآورده است. [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، در معرفى اين رساله، نوشته است: «مقاله حاضر، ترجمه و شرحى است بر مقاله وجيزه «اثبات واجب الوجود و صفاتش»، تأليف استاد حجةالله البالغة، لسان صدق اسلام، [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سيد محمدحسين طباطبائى]] (قدسسره) كه در بحثهاى ليالى پنجشنبه و جمعه ايراد فرمودهاند و خود آن حضرت به قيد كتابت درآوردهاند و اينجانب از نسخه مخطوطه به خط مباركش استنساخ كردهام. چون مقاله مذكور با وجازتى كه دارد، محتوى دُرَر اصول و قواعدى است كه در صدف بيان آن معلم اكبر مكنون بوده، بر آن شدم كه در شرحى دور از اطناب و ايجاز، آن دُر ثمين و يتيم را منسلك كنم و در تنظيم اين انسلاك، از ديگر بيانات آن بزرگوار بهرهبردارى كردهام...» <ref>ر.ك: متن كتاب، ص3</ref> | #شايان توجه است كه مقالهاى به زبان عربى و از آثار قلمى استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] درباره اثبات واجب الوجود در چهار فصل، همراه با ترجمه و شرح آن از [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، زينتبخش اين يادنامه است. اين مقاله، حاصل بيانات مرحوم علامه در جلسات بحثهاى شبهاى پنجشنبه و جمعه است كه خود آن را به نگارش درآورده است. [[محمدی گیلانی، محمد|محمد محمدى گيلانى]]، در معرفى اين رساله، نوشته است: «مقاله حاضر، ترجمه و شرحى است بر مقاله وجيزه «اثبات واجب الوجود و صفاتش»، تأليف استاد حجةالله البالغة، لسان صدق اسلام، [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سيد محمدحسين طباطبائى]] (قدسسره) كه در بحثهاى ليالى پنجشنبه و جمعه ايراد فرمودهاند و خود آن حضرت به قيد كتابت درآوردهاند و اينجانب از نسخه مخطوطه به خط مباركش استنساخ كردهام. چون مقاله مذكور با وجازتى كه دارد، محتوى دُرَر اصول و قواعدى است كه در صدف بيان آن معلم اكبر مكنون بوده، بر آن شدم كه در شرحى دور از اطناب و ايجاز، آن دُر ثمين و يتيم را منسلك كنم و در تنظيم اين انسلاك، از ديگر بيانات آن بزرگوار بهرهبردارى كردهام...»<ref>ر.ك: متن كتاب، ص3</ref> | ||
#دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كردهاند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببنديم... از فلسفه بهعنوان تفكر بايد دفاع كرد...» <ref>ر.ك: همان، ص29-56</ref> | #دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كردهاند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببنديم... از فلسفه بهعنوان تفكر بايد دفاع كرد...»<ref>ر.ك: همان، ص29-56</ref> | ||
#يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مىآمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مىفرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يكچهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچگونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميدهاند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مىآمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده مىكردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است» <ref>همان، ص176</ref> | #يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مىآمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مىفرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يكچهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچگونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميدهاند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مىآمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده مىكردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است»<ref>همان، ص176</ref> | ||
#در مقاله «نقش [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مىبايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارك اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مىفرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعهاى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينههاى انقلاب اسلامى قدم برمىداشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مىنوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانيت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مىدهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راهجويى مىكرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مىنموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانيت مىكرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران بهدور بود...» <ref>همان، ص200-201</ref> | #در مقاله «نقش [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مىبايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارك اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مىفرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعهاى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينههاى انقلاب اسلامى قدم برمىداشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مىنوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانيت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مىدهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راهجويى مىكرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مىنموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانيت مىكرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران بهدور بود...»<ref>همان، ص200-201</ref> | ||
#در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مىگويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد بهوسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مىآورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نمودهاند. از فلاسفه نام مىبرند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مىگويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كردهاند. حتى در قرون اخير، بهخصوص در عصر ما، عدهاى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عدهاى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربىمسلك اروپا و يا پراگماتيستها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...» <ref>ر.ك: همان، ص208</ref> | #در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مىگويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد بهوسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مىآورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نمودهاند. از فلاسفه نام مىبرند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مىگويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كردهاند. حتى در قرون اخير، بهخصوص در عصر ما، عدهاى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عدهاى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربىمسلك اروپا و يا پراگماتيستها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...»<ref>ر.ك: همان، ص208</ref> | ||
#در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را بهصورت يك برهان فكرى تفسير كردهاند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوالناپذير ثانيا مىداند و...» <ref>ر.ك: همان، ص332</ref> | #در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را بهصورت يك برهان فكرى تفسير كردهاند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوالناپذير ثانيا مىداند و...»<ref>ر.ك: همان، ص332</ref> | ||
#برخى از مقالات اين يادنامه، مانند «ولايت تكوينى» و «نقد و بررسى برخى از آثار و نظريات حميدالدين کرمانى»، براى گرامىداشت علامه تنظيم شده و ارتباط مستقيمى به ايشان ندارد. | #برخى از مقالات اين يادنامه، مانند «ولايت تكوينى» و «نقد و بررسى برخى از آثار و نظريات حميدالدين کرمانى»، براى گرامىداشت علامه تنظيم شده و ارتباط مستقيمى به ايشان ندارد. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
براى كتاب حاضر، متأسفانه فقط فهرست اجمالى مطالب (مقدمه كتاب، ص نُه) فراهم شده و فهرستهاى فنى و حتى فهرست منابع تنظيم نشده است. شايان توجه است آنچه در اين اثر تحت عنوان «فهرست منابع» آمده <ref>متن كتاب، ص335-339</ref>، افزون بر آنكه فقط مربوط به يك مقاله «هدايت در قرآن» است و نه همه مقالات، در واقع، فهرست منابع نيست و پىنوشت است و در آن مشخصات كتابشناختى منابع ذكر نشده است. | براى كتاب حاضر، متأسفانه فقط فهرست اجمالى مطالب (مقدمه كتاب، ص نُه) فراهم شده و فهرستهاى فنى و حتى فهرست منابع تنظيم نشده است. شايان توجه است آنچه در اين اثر تحت عنوان «فهرست منابع» آمده<ref>متن كتاب، ص335-339</ref>، افزون بر آنكه فقط مربوط به يك مقاله «هدايت در قرآن» است و نه همه مقالات، در واقع، فهرست منابع نيست و پىنوشت است و در آن مشخصات كتابشناختى منابع ذكر نشده است. | ||
كتاب حاضر، مستند است، ولى نويسندگان با شيوههاى گوناگون عمل كردهاند؛ برخى درونمتنى <ref>ر.ك: همان، ص85، 117-118، 121 و...</ref> و برخى با پاورقى <ref>همان، ص69</ref> و برخى بهصورت پىنوشت <ref>ر.ك: همان، ص335-339</ref>، ارجاعات خود را بيان كردهاند. اين ارجاعات، بهطور معمول، ذكر نام و نشان آيات و يا عنوان منابع مورد نظر همراه با شماره جلد و صفحه است <ref>همان، ص16 و 65، پاورقى 1-3 و...</ref> و گاهى توضيحى است <ref>همان، ص43، پاورقى 1؛ ص81، پاورقى 1 و...</ref> | كتاب حاضر، مستند است، ولى نويسندگان با شيوههاى گوناگون عمل كردهاند؛ برخى درونمتنى<ref>ر.ك: همان، ص85، 117-118، 121 و...</ref> و برخى با پاورقى<ref>همان، ص69</ref> و برخى بهصورت پىنوشت<ref>ر.ك: همان، ص335-339</ref>، ارجاعات خود را بيان كردهاند. اين ارجاعات، بهطور معمول، ذكر نام و نشان آيات و يا عنوان منابع مورد نظر همراه با شماره جلد و صفحه است<ref>همان، ص16 و 65، پاورقى 1-3 و...</ref> و گاهى توضيحى است<ref>همان، ص43، پاورقى 1؛ ص81، پاورقى 1 و...</ref> | ||
ویرایش