پرش به محتوا

سر الفصاحة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>'
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
خط ۴۱: خط ۴۱:




'''سر الفصاحة'''، اثر عربى [[خفاجی، عبدالله بن محمد|عبدالله بن محمد بن سنان خفاجى]] مى‌باشد كه آن را در سال 454ق، به عالم ادب، عرضه نموده و موضوع آن، تفسير و توصيف فصاحت و بلاغت و بحث پيرامون مباحث علم بيان و بديع است <ref>صادقيان، محمدعلى، ص 247</ref>
'''سر الفصاحة'''، اثر عربى [[خفاجی، عبدالله بن محمد|عبدالله بن محمد بن سنان خفاجى]] مى‌باشد كه آن را در سال 454ق، به عالم ادب، عرضه نموده و موضوع آن، تفسير و توصيف فصاحت و بلاغت و بحث پيرامون مباحث علم بيان و بديع است<ref>صادقيان، محمدعلى، ص 247</ref>


[[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] در مقدمه كتاب «المثل السائر» از اين كتاب، اين‌گونه ياد كرده است: «من از ميان كتب بلاغى، جز كتاب «موازنه» ابوالقاسم حسن بن بشر آمدى و «سر الفصاحة» خفاجى، كتابى را مفيد نيافتم» <ref>همان، ص 248</ref>
[[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] در مقدمه كتاب «المثل السائر» از اين كتاب، اين‌گونه ياد كرده است: «من از ميان كتب بلاغى، جز كتاب «موازنه» ابوالقاسم حسن بن بشر آمدى و «سر الفصاحة» خفاجى، كتابى را مفيد نيافتم»<ref>همان، ص 248</ref>


كتاب با تصحيح داود غطاشه شوابكه عرضه شده است.
كتاب با تصحيح داود غطاشه شوابكه عرضه شده است.
خط ۵۲: خط ۵۲:
كتاب با دو مقدمه از مصحح و مؤلف آغاز و مطالب در هفت فصل تنظيم شده است.
كتاب با دو مقدمه از مصحح و مؤلف آغاز و مطالب در هفت فصل تنظيم شده است.


مشهورترين دانشمندى كه در نقد، به پيروى از شيوه نويسنده برخاسته، [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، صاحب كتاب معروف «المثل السائر» مى‌باشد كه به حد زيادى از وى و كتابش، متأثر گرديده و به نقد آراء او نشسته است <ref>صادقيان، محمدعلى، ص 248</ref>
مشهورترين دانشمندى كه در نقد، به پيروى از شيوه نويسنده برخاسته، [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، صاحب كتاب معروف «المثل السائر» مى‌باشد كه به حد زيادى از وى و كتابش، متأثر گرديده و به نقد آراء او نشسته است<ref>صادقيان، محمدعلى، ص 248</ref>


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==
خط ۵۹: خط ۵۹:
مقدمه مصحح، به معرفى كتاب و نويسنده آن، اختصاص يافته است.
مقدمه مصحح، به معرفى كتاب و نويسنده آن، اختصاص يافته است.


آنچه اين كتاب را از ديگر كتب بلاغى ممتاز مى‌سازد، جنبه نقد آن است؛ بدين معنى كه مصنف تنها به توصيف و تعريف مباحث علوم بلاغى اكتفا نكرده، بلكه شعر شاعران بزرگى چون متنبى و ابوتمام و امثال آنان را به محك نقد كشيده و حسن و قبح آن را آشكارا باز نموده است <ref>صادقيان، محمدعلى، ص 248</ref>
آنچه اين كتاب را از ديگر كتب بلاغى ممتاز مى‌سازد، جنبه نقد آن است؛ بدين معنى كه مصنف تنها به توصيف و تعريف مباحث علوم بلاغى اكتفا نكرده، بلكه شعر شاعران بزرگى چون متنبى و ابوتمام و امثال آنان را به محك نقد كشيده و حسن و قبح آن را آشكارا باز نموده است<ref>صادقيان، محمدعلى، ص 248</ref>


مؤلف بعد از ذكر مقدمه‌اى، ابتدا در حقيقت صوت و چگونگى ايجاد آن سخن گفته، پس از آن، فصلى در حروف و اقسام آن چون مهمل و مستعمل، مهجور و مهموس و... گشوده است. آنگاه در باره كلمه و كلام سخن رانده و بطلان عقيده مجبره را كه قائل به قدمت الفاظ قرآن كريم بودند، به اثبات رسانيده است. نويسنده در اين مبحث ثابت كرده كه الفاظ قرآن كريم، همان الفاظ معمول و متداول عرب است، با اين تفاوت كه از فصيح‌ترين آن‌ها انتخاب شده است <ref>همان</ref>
مؤلف بعد از ذكر مقدمه‌اى، ابتدا در حقيقت صوت و چگونگى ايجاد آن سخن گفته، پس از آن، فصلى در حروف و اقسام آن چون مهمل و مستعمل، مهجور و مهموس و... گشوده است. آنگاه در باره كلمه و كلام سخن رانده و بطلان عقيده مجبره را كه قائل به قدمت الفاظ قرآن كريم بودند، به اثبات رسانيده است. نويسنده در اين مبحث ثابت كرده كه الفاظ قرآن كريم، همان الفاظ معمول و متداول عرب است، با اين تفاوت كه از فصيح‌ترين آن‌ها انتخاب شده است<ref>همان</ref>


وى پس از بيان اين مطالب، فصلى در باره زبان گشوده و در انواع آن، سخن گفته است. اين مباحث كه بخش وسيعى از كتاب را در بر گرفته، به‌عنوان مقدمه است و پس از اين مقدمه مبسوط، به اصل موضوع؛ يعنى فصاحت و بلاغت و چگونگى شيوه بيان سخن گفته است <ref>همان</ref>
وى پس از بيان اين مطالب، فصلى در باره زبان گشوده و در انواع آن، سخن گفته است. اين مباحث كه بخش وسيعى از كتاب را در بر گرفته، به‌عنوان مقدمه است و پس از اين مقدمه مبسوط، به اصل موضوع؛ يعنى فصاحت و بلاغت و چگونگى شيوه بيان سخن گفته است<ref>همان</ref>


نكات دقيقى كه خفاجى در شيوه بيان سخن بدان‌ها اشاره كرده و به نظر جالب و تازه مى‌آيد، بدين قرار است:
نكات دقيقى كه خفاجى در شيوه بيان سخن بدان‌ها اشاره كرده و به نظر جالب و تازه مى‌آيد، بدين قرار است:


الف) چگونگى كاربرد الفاظ: نويسنده، معتقد است كه شاعر بايد در انتخاب الفاظ و كلمات شعر خود، نهايت دقت و مراقبت را بنمايد و موارد استعمال آن‌ها را به‌درستى بداند؛ مثلا كلماتى را كه در ذم و قدح به كار مى‌روند، در مقام مدح به كار نگيرد و همچنين واژه‌هايى كه در مدح استعمال دارند، در ذم و قدح نياورد <ref>همان، ص 249</ref>
الف) چگونگى كاربرد الفاظ: نويسنده، معتقد است كه شاعر بايد در انتخاب الفاظ و كلمات شعر خود، نهايت دقت و مراقبت را بنمايد و موارد استعمال آن‌ها را به‌درستى بداند؛ مثلا كلماتى را كه در ذم و قدح به كار مى‌روند، در مقام مدح به كار نگيرد و همچنين واژه‌هايى كه در مدح استعمال دارند، در ذم و قدح نياورد<ref>همان، ص 249</ref>


ب) فصاحت و بلاغت: شايد ابن سنان نخستين دانشمند بلاغى باشد كه تعريف كاملى از فصاحت و بلاغت به دست داده و تفاوت آن دو را آشكار ساخته است. او معتقد است فصاحت تنها وصف الفاظ است و بلاغت، وصف الفاظ است با معانى؛ بنابراين، هر بليغى فصيح است، ولى هر فصيحى بليغ نيست <ref>همان</ref>
ب) فصاحت و بلاغت: شايد ابن سنان نخستين دانشمند بلاغى باشد كه تعريف كاملى از فصاحت و بلاغت به دست داده و تفاوت آن دو را آشكار ساخته است. او معتقد است فصاحت تنها وصف الفاظ است و بلاغت، وصف الفاظ است با معانى؛ بنابراين، هر بليغى فصيح است، ولى هر فصيحى بليغ نيست<ref>همان</ref>


وى بر اين عقيده است كه كلمه وقتى فصيح است كه از هشت عيب خالى باشد. او كلماتى كه داراى ابهامى قبيح هستند و همچنين الفاظ عامى مبتذل را عارى از فصاحت مى‌شمارد و نيز معتقد است كه لفظ فصيح نبايد از حروف زياد ساخته شده باشد و در اين مورد كلمه «مغناطيسهن» را كه در شعر ابونصر بن نباته آمده است، به‌عنوان مثال ذكر مى‌كند <ref>همان، ص 250</ref>
وى بر اين عقيده است كه كلمه وقتى فصيح است كه از هشت عيب خالى باشد. او كلماتى كه داراى ابهامى قبيح هستند و همچنين الفاظ عامى مبتذل را عارى از فصاحت مى‌شمارد و نيز معتقد است كه لفظ فصيح نبايد از حروف زياد ساخته شده باشد و در اين مورد كلمه «مغناطيسهن» را كه در شعر ابونصر بن نباته آمده است، به‌عنوان مثال ذكر مى‌كند<ref>همان، ص 250</ref>


ج) استعاره برگزيده و مطرود: خفاجى در مبحث استعاره، سخن را به درازا كشانده و صفحات زيادى از كتاب را به اين مبحث اختصاص داده است. او بر اين عقيده است كه استعاره به علت تشبيهى كه در آن است، بر رونق كلام مى‌افزايد و آيه كريمه ''' «و اشتعل الرأس شيبا» ''' را كه در قرآن كريم، به‌صورت استعاره آمده است، به‌عنوان شاهد ذكر كرده است <ref>همان</ref>
ج) استعاره برگزيده و مطرود: خفاجى در مبحث استعاره، سخن را به درازا كشانده و صفحات زيادى از كتاب را به اين مبحث اختصاص داده است. او بر اين عقيده است كه استعاره به علت تشبيهى كه در آن است، بر رونق كلام مى‌افزايد و آيه كريمه ''' «و اشتعل الرأس شيبا» ''' را كه در قرآن كريم، به‌صورت استعاره آمده است، به‌عنوان شاهد ذكر كرده است<ref>همان</ref>


بااين‌حال، معتقد است اگر وجه شبه (جامع) در استعاره ضعيف باشد، يا استعاره‌اى بر استعاره ديگر قرار گيرد، نه تنها به كلام رونقى نمى‌بخشد، بلكه آن را به ابتذال مى‌كشاند <ref>همان</ref>
بااين‌حال، معتقد است اگر وجه شبه (جامع) در استعاره ضعيف باشد، يا استعاره‌اى بر استعاره ديگر قرار گيرد، نه تنها به كلام رونقى نمى‌بخشد، بلكه آن را به ابتذال مى‌كشاند<ref>همان</ref>


د) استعاره بر استعاره: ابن سنان بر اين عقيده است كه هرگاه استعاره‌اى بر استعاره ديگر قرار گيرد، از معنى اصل دور و در نتيجه مطرود و ناپسند مى‌گردد؛ مثلا ابوتمام در يكى از اشعار خويش تركيب «رگ گردن روزگار» را به كار گرفته كه بسيار ناپسند است <ref>همان</ref>
د) استعاره بر استعاره: ابن سنان بر اين عقيده است كه هرگاه استعاره‌اى بر استعاره ديگر قرار گيرد، از معنى اصل دور و در نتيجه مطرود و ناپسند مى‌گردد؛ مثلا ابوتمام در يكى از اشعار خويش تركيب «رگ گردن روزگار» را به كار گرفته كه بسيار ناپسند است<ref>همان</ref>


ه) هماهنگى الفاظ: خفاجى براى موسيقى و آهنگ الفاظ، اهميت خاصى قائل بوده و معتقد است شاعر بايد الفاظ شعر خود را طورى انتخاب كند كه ميان آن‌ها نوعى هماهنگى وجود داشته باشد و تناسب ميان الفاظ را از شرايط فصاحت و بلاغت مى‌داند <ref>همان، ص 251</ref>
ه) هماهنگى الفاظ: خفاجى براى موسيقى و آهنگ الفاظ، اهميت خاصى قائل بوده و معتقد است شاعر بايد الفاظ شعر خود را طورى انتخاب كند كه ميان آن‌ها نوعى هماهنگى وجود داشته باشد و تناسب ميان الفاظ را از شرايط فصاحت و بلاغت مى‌داند<ref>همان، ص 251</ref>


و) كنايه و تصريح: ابن سنان معتقد است كه يكى از شرايط بلاغت اين است كه در هر مقام، كلامى مناسب آن انتخاب شود و چون گاه ايجاب مى‌كند كه سخن در پرده و به طريق ابهام و گاه به‌صورت تصريح بيان شود، پس اديب بايد به همه رموز و دقايق كلام، وقوف و آگاهى كامل داشته باشد و بداند كه هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد؛ مثلا در مقام هزل و بيان نوادر، كنايه مناسب‌تر از تصريح است <ref>همان، ص 252</ref>
و) كنايه و تصريح: ابن سنان معتقد است كه يكى از شرايط بلاغت اين است كه در هر مقام، كلامى مناسب آن انتخاب شود و چون گاه ايجاب مى‌كند كه سخن در پرده و به طريق ابهام و گاه به‌صورت تصريح بيان شود، پس اديب بايد به همه رموز و دقايق كلام، وقوف و آگاهى كامل داشته باشد و بداند كه هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد؛ مثلا در مقام هزل و بيان نوادر، كنايه مناسب‌تر از تصريح است<ref>همان، ص 252</ref>


ز) تكرار: خفاجى تكرار را در كلام روا نمى‌داند و معتقد است كه اديب و شاعر بايد از آوردن كلمات و جملات تكرارى پرهيز كند، اما اگر معناى كلامى مبتنى بر اعاده لفظ باشد، در آن صورت تكرار لفظ رواست <ref>همان، ص 253</ref>
ز) تكرار: خفاجى تكرار را در كلام روا نمى‌داند و معتقد است كه اديب و شاعر بايد از آوردن كلمات و جملات تكرارى پرهيز كند، اما اگر معناى كلامى مبتنى بر اعاده لفظ باشد، در آن صورت تكرار لفظ رواست<ref>همان، ص 253</ref>


ح) ايجاز و تطويل: ابن سنان ايجاز را مايه فصاحت و بلاغت مى‌داند و بسيارى از آيات قرآن كريم را كه در نهايت ايجاز و اختصار است، به‌عنوان شاهد بيان مى‌كند، اما معتقد است وقتى روى سخن با عامه مردم و قشرهاى وسيع اجتماع است، بايد سخن به‌گونه تطويل بيان شود تا درخور فهم همگان باشد <ref>همان</ref>
ح) ايجاز و تطويل: ابن سنان ايجاز را مايه فصاحت و بلاغت مى‌داند و بسيارى از آيات قرآن كريم را كه در نهايت ايجاز و اختصار است، به‌عنوان شاهد بيان مى‌كند، اما معتقد است وقتى روى سخن با عامه مردم و قشرهاى وسيع اجتماع است، بايد سخن به‌گونه تطويل بيان شود تا درخور فهم همگان باشد<ref>همان</ref>


وى تمثيل را نيز مايه بلاغت و روشنگرى كلام مى‌داند؛ زيرا تجسم معنى را سبب مى‌شود و شخص را در فهم مطلب، يارى مى‌دهد <ref>همان</ref>
وى تمثيل را نيز مايه بلاغت و روشنگرى كلام مى‌داند؛ زيرا تجسم معنى را سبب مى‌شود و شخص را در فهم مطلب، يارى مى‌دهد<ref>همان</ref>


ط) صنايع بديعى: شايد ابن سنان نخستين كسى باشد كه صنايع بديعى را به صنايع لفظى و معنوى تقسيم كرده است و محسنات بديعى را به دو قسم، تقسيم نموده است:
ط) صنايع بديعى: شايد ابن سنان نخستين كسى باشد كه صنايع بديعى را به صنايع لفظى و معنوى تقسيم كرده است و محسنات بديعى را به دو قسم، تقسيم نموده است:


#انواع صنايع بديعى لفظى كه به نظر او عبارتند از: حسن استعاره، توشيح، تسهيم، حسن كنايه، سجع، ازدواج، ترصيع، لف و نشر و جناس كه آن‌ها را تحت عنوان «قرار گرفتن لفظ در جاى خود» بررسى نموده است <ref>همان</ref>
#انواع صنايع بديعى لفظى كه به نظر او عبارتند از: حسن استعاره، توشيح، تسهيم، حسن كنايه، سجع، ازدواج، ترصيع، لف و نشر و جناس كه آن‌ها را تحت عنوان «قرار گرفتن لفظ در جاى خود» بررسى نموده است<ref>همان</ref>
#انواع صنايع بديعى معنوى كه عبارتند از: طباق، تبديل، ايجاز و اختصار، تمثيل، صحة التفسير، مبالغه، صحة التشبيه و صحة التناسق كه آن را نيز تحت عنوان «مناسبت الفاظ با معانى» بيان كرده است <ref>همان</ref>
#انواع صنايع بديعى معنوى كه عبارتند از: طباق، تبديل، ايجاز و اختصار، تمثيل، صحة التفسير، مبالغه، صحة التشبيه و صحة التناسق كه آن را نيز تحت عنوان «مناسبت الفاظ با معانى» بيان كرده است<ref>همان</ref>


ى) افراط در صنايع بديعى: نويسنده در مورد صنايع بديعى و شيوه كاربرد آن، معتقد است در اينكه استعمال صنايع بديعى بر لطف و رونق كلام مى‌افزايد، جاى ترديدى نيست؛ چه، اين صنايع، به سخن غرابت و تازگى مى‌بخشد و آن را از ابتذال، به‌دور مى‌سازد، ولى هرگاه اين صنايع، متكلف جلوه كند، به‌طورى‌كه آثار تصنع و تكلف در آن ظاهر گردد و خواننده يا شنونده تشخيص دهد كه هدف گوينده تنها آوردن صنعت بوده است، چنين صنعتى نه تنها مقبول و مطلوب نيست، بلكه كلام را از فصاحت و بلاغت دور مى‌سازد. به نظر وى، بايد صنايع بديعى در كلام طبيعى جلوه كند و چنين به نظر آيد كه شاعر يا اديب، در به كار گرفتن آن زحمتى به خود نداده و معنى آن را طلب كرده است <ref>همان</ref>
ى) افراط در صنايع بديعى: نويسنده در مورد صنايع بديعى و شيوه كاربرد آن، معتقد است در اينكه استعمال صنايع بديعى بر لطف و رونق كلام مى‌افزايد، جاى ترديدى نيست؛ چه، اين صنايع، به سخن غرابت و تازگى مى‌بخشد و آن را از ابتذال، به‌دور مى‌سازد، ولى هرگاه اين صنايع، متكلف جلوه كند، به‌طورى‌كه آثار تصنع و تكلف در آن ظاهر گردد و خواننده يا شنونده تشخيص دهد كه هدف گوينده تنها آوردن صنعت بوده است، چنين صنعتى نه تنها مقبول و مطلوب نيست، بلكه كلام را از فصاحت و بلاغت دور مى‌سازد. به نظر وى، بايد صنايع بديعى در كلام طبيعى جلوه كند و چنين به نظر آيد كه شاعر يا اديب، در به كار گرفتن آن زحمتى به خود نداده و معنى آن را طلب كرده است<ref>همان</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش