پرش به محتوا

الإسلام و العقل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>')
خط ۶۹: خط ۶۹:
4. نويسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل» ...<ref>مقدمه كتاب، ص5</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة» ...<ref>متن كتاب، ص185، پاورقى 1</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين» ...<ref>مقدمه كتاب، ص6</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در يك كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازيم تا به‌راحتى در دسترس قرار گيرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نويسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.
4. نويسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل» ...<ref>مقدمه كتاب، ص5</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة» ...<ref>متن كتاب، ص185، پاورقى 1</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين» ...<ref>مقدمه كتاب، ص6</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در يك كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازيم تا به‌راحتى در دسترس قرار گيرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نويسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.


5. نويسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم يكن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه ''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ» ''' ...<ref>يس-81</ref> است» ...<ref>متن كتاب، ص128</ref> نظر نويسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برايش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و ليكن آيا براى خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ ''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» ''' ...<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نويسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
5. نويسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم يكن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه ''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ» ''' ...<ref>يس-81</ref>است» ...<ref>متن كتاب، ص128</ref>نظر نويسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برايش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و ليكن آيا براى خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ ''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» ''' ...<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نويسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.


6. نويسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه يكون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراين، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است» ...<ref>همان، ص145</ref> ملاحظه مى‌شود كه نويسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.
6. نويسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه يكون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراين، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است» ...<ref>همان، ص145</ref>ملاحظه مى‌شود كه نويسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==




براى كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب ...<ref>همان، ص245-247</ref> فراهم شده و متأسفانه فهرست‌هاى فنى - آيات، روايات، انبيا و معصومين، اعلام، اديان، مذاهب، قبايل و فرق، كتاب‌ها، مكان‌ها، اصطلاحات و... - و حتى فهرست منابع نيز فراهم نشده است.
براى كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب ...<ref>همان، ص245-247</ref>فراهم شده و متأسفانه فهرست‌هاى فنى - آيات، روايات، انبيا و معصومين، اعلام، اديان، مذاهب، قبايل و فرق، كتاب‌ها، مكان‌ها، اصطلاحات و... - و حتى فهرست منابع نيز فراهم نشده است.


هرچند كتاب حاضر، مستند است، ولى ناهماهنگى در سيستم ارجاعات و استنادات نويسنده مشهود است؛ به‌طورى كه نويسنده، ارجاعاتش را گاه به‌صورت درون‌متنى نوشته ...<ref>مثلاً همان، ص42-43 و ص240 و...</ref> و گاه به‌صورت پاورقى آورده است. درهرحال، مؤلف در اين پاورقى‌ها منابعش را با ذكر نام نويسنده و كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده ...<ref>مثلاً همان، ص11، پاورقى 2؛ ص240 و...</ref>
هرچند كتاب حاضر، مستند است، ولى ناهماهنگى در سيستم ارجاعات و استنادات نويسنده مشهود است؛ به‌طورى كه نويسنده، ارجاعاتش را گاه به‌صورت درون‌متنى نوشته ...<ref>مثلاً همان، ص42-43 و ص240 و...</ref>و گاه به‌صورت پاورقى آورده است. درهرحال، مؤلف در اين پاورقى‌ها منابعش را با ذكر نام نويسنده و كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده ...<ref>مثلاً همان، ص11، پاورقى 2؛ ص240 و...</ref>


البته گاه موضع مورد نظر از كتاب را با ذكر شماره مقاله و فنّ مشخص كرده، ولى شماره صفحات را مشخص نكرده ...<ref>مثلاً همان، ص142، پاورقى 1 و...</ref> و گاه توضيحاتى آورده و در آن، قاعده‌اى از دانش اصول فقه را بيان كرده ...<ref>همان، ص109، پاورقى 1</ref> و گاه نام شخصيت مورد نظر را آورده ...<ref>همان، ص10</ref> و گاه مثال‌هايى حديث‌شناسانه نوشته ...<ref>همان، ص11، پاورقى 1</ref> و گاه اسامى برخى از كتاب‌ها و نويسندگانش را براى مطالعه بيشتر ياد كرده ...<ref>همان، ص44، پاورقى 1 و ص58، پاورقى 1</ref> و گاه اصطلاحى كلامى را تعريف و تفاوتش را با اصطلاحى ديگر بيان كرده است ...<ref>همان، ص87</ref> و گاه مصاديق اصطلاحى قرآنى را ذكر كرده و به مطلبى از يك كتاب تفسيرى مشخص از نويسنده‌اى خاص، ولى بدون تعيين شماره جلد و صفحه، استناد كرده است ...<ref>همان، ص63، پاورقى 1</ref>
البته گاه موضع مورد نظر از كتاب را با ذكر شماره مقاله و فنّ مشخص كرده، ولى شماره صفحات را مشخص نكرده ...<ref>مثلاً همان، ص142، پاورقى 1 و...</ref>و گاه توضيحاتى آورده و در آن، قاعده‌اى از دانش اصول فقه را بيان كرده ...<ref>همان، ص109، پاورقى 1</ref>و گاه نام شخصيت مورد نظر را آورده ...<ref>همان، ص10</ref>و گاه مثال‌هايى حديث‌شناسانه نوشته ...<ref>همان، ص11، پاورقى 1</ref>و گاه اسامى برخى از كتاب‌ها و نويسندگانش را براى مطالعه بيشتر ياد كرده ...<ref>همان، ص44، پاورقى 1 و ص58، پاورقى 1</ref>و گاه اصطلاحى كلامى را تعريف و تفاوتش را با اصطلاحى ديگر بيان كرده است ...<ref>همان، ص87</ref>و گاه مصاديق اصطلاحى قرآنى را ذكر كرده و به مطلبى از يك كتاب تفسيرى مشخص از نويسنده‌اى خاص، ولى بدون تعيين شماره جلد و صفحه، استناد كرده است ...<ref>همان، ص63، پاورقى 1</ref>


==پانويس ==
==پانويس ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش