۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
'''تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق'''، رسالهاى در اخلاق فلسفى از فيلسوف و مورخ بزرگ، [[مسکویه، احمد بن محمد|ابوعلى احمد بن محمد مسكويه رازى]] (د 421ق / 1030م) مىباشد كه به زبان عربى و بين سالهاى 372 - 375ق / 982 - 985م نوشته شده است. | '''تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق'''، رسالهاى در اخلاق فلسفى از فيلسوف و مورخ بزرگ، [[مسکویه، احمد بن محمد|ابوعلى احمد بن محمد مسكويه رازى]] (د 421ق / 1030م) مىباشد كه به زبان عربى و بين سالهاى 372 - 375ق / 982 - 985م نوشته شده است. | ||
نويسنده، غرض از نوشتن اين رساله را ارائه اصول و مبادى علم اخلاق به قصد دستيابى به خوبى ذكر مىكند كه به واسطه آن، از آدمى كردارهاى نيكو و زيبا سر مىزند <ref>تهذيب...، 27 - 28</ref> او بعدها از اين رساله بهعنوان بنياد فلسفى اصول حاكم بر گزيدهگويىهاى حكيمانه كتاب جاويدان خرد ياد كرده است. | نويسنده، غرض از نوشتن اين رساله را ارائه اصول و مبادى علم اخلاق به قصد دستيابى به خوبى ذكر مىكند كه به واسطه آن، از آدمى كردارهاى نيكو و زيبا سر مىزند<ref>تهذيب...، 27 - 28</ref> او بعدها از اين رساله بهعنوان بنياد فلسفى اصول حاكم بر گزيدهگويىهاى حكيمانه كتاب جاويدان خرد ياد كرده است. | ||
اين كتاب داراى دو نام مشهور است: | اين كتاب داراى دو نام مشهور است: | ||
الف) تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق كه در اكثر منابع و كتب تراجم، از اثر برجسته اخلاقى مسكويه با اين نام ياد شده است <ref>حاجى خليفه، [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]]، ج 1، ص 514</ref> | الف) تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق كه در اكثر منابع و كتب تراجم، از اثر برجسته اخلاقى مسكويه با اين نام ياد شده است<ref>حاجى خليفه، [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]]، ج 1، ص 514</ref> | ||
ب) طهارة الاعراق، چنانكه خود مصنف در متن كتاب بدان تصريح مىكند. | ب) طهارة الاعراق، چنانكه خود مصنف در متن كتاب بدان تصريح مىكند. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
[[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير الدين طوسى]] از اين كتاب شديداً اثر پذيرفته و در شأن كتاب و مؤلف آن ابياتى سروده است و كتاب «[[اخلاق ناصری]]» را كه ترجمه شرحگونه اين كتاب مىباشد، نگاشته است. | [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير الدين طوسى]] از اين كتاب شديداً اثر پذيرفته و در شأن كتاب و مؤلف آن ابياتى سروده است و كتاب «[[اخلاق ناصری]]» را كه ترجمه شرحگونه اين كتاب مىباشد، نگاشته است. | ||
كتاب، مورد تمجيد و تحسين بزرگانى مانند [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] نيز واقع شده است <ref>محمدحسين حسينى تهرانى، مهر تابان، ص 54</ref> | كتاب، مورد تمجيد و تحسين بزرگانى مانند [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] نيز واقع شده است<ref>محمدحسين حسينى تهرانى، مهر تابان، ص 54</ref> | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
روش اين كتاب در نگاه تربيتى، ناظر به تربيت اجتماعى است؛ يعنى مصنف قائل به تهذيب فردى و عزلتگزينى نيست و بهعنوان يك انديشور اجتماعى به مقوله اخلاق نظر داشته، داراى دغدغههاى اجتماعى است. | روش اين كتاب در نگاه تربيتى، ناظر به تربيت اجتماعى است؛ يعنى مصنف قائل به تهذيب فردى و عزلتگزينى نيست و بهعنوان يك انديشور اجتماعى به مقوله اخلاق نظر داشته، داراى دغدغههاى اجتماعى است. | ||
نگارش كتاب، در مقايسه با آثار مشابه، از قلمى نسبتاً سليس و روان برخوردار است؛ اگرچه در مواردى (مانند مقاله سوم)، متن، خالى از پيچيدگى و اغلاق نيست. واژگان و اصطلاحات بهكاررفته در كتاب نيز بيشتر صبغه فلسفى دارند <ref>كتابشناخت اخلاق اسلامى</ref> | نگارش كتاب، در مقايسه با آثار مشابه، از قلمى نسبتاً سليس و روان برخوردار است؛ اگرچه در مواردى (مانند مقاله سوم)، متن، خالى از پيچيدگى و اغلاق نيست. واژگان و اصطلاحات بهكاررفته در كتاب نيز بيشتر صبغه فلسفى دارند<ref>كتابشناخت اخلاق اسلامى</ref> | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
مقاله ششم، از امراض نفسانى و مقابله با آنها از راه محاسبه نفس بحث مىكند و سرانجام در هفتمين مقاله، به طب نفسانى و شيوههاى درمان بيمارىهاى اخلاقى پرداخته مىشود. اين مقاله با بحث از انواع ترس و از جمله ترس از مرگ و علاج حزن و اندوه به نقل از كِندى پايان مىپذيرد. | مقاله ششم، از امراض نفسانى و مقابله با آنها از راه محاسبه نفس بحث مىكند و سرانجام در هفتمين مقاله، به طب نفسانى و شيوههاى درمان بيمارىهاى اخلاقى پرداخته مىشود. اين مقاله با بحث از انواع ترس و از جمله ترس از مرگ و علاج حزن و اندوه به نقل از كِندى پايان مىپذيرد. | ||
با بررسى مباحث مطرحشده در كتاب، درمىيابيم كه مفهوم بنيادى آن، «سعادت» است. در نظر نويسنده، سعادت، غايت زندگانى اخلاقى آدمى است و از آنجا كه سعادت فردى، بخشى از سعادت عمومى جامعه به شمار مىآيد، سعادت را تنها از راه زندگى اجتماعى و شهرى مىتوان كسب كرد و فرد انسانى هر گاه عضو جامعهاى نباشد، از سعادت بهكمال بهره نخواهد برد <ref>تهذيب، 37، 146 - 147</ref> | با بررسى مباحث مطرحشده در كتاب، درمىيابيم كه مفهوم بنيادى آن، «سعادت» است. در نظر نويسنده، سعادت، غايت زندگانى اخلاقى آدمى است و از آنجا كه سعادت فردى، بخشى از سعادت عمومى جامعه به شمار مىآيد، سعادت را تنها از راه زندگى اجتماعى و شهرى مىتوان كسب كرد و فرد انسانى هر گاه عضو جامعهاى نباشد، از سعادت بهكمال بهره نخواهد برد<ref>تهذيب، 37، 146 - 147</ref> | ||
اعتراض [[مسکویه، احمد بن محمد|ابوعلى مسكويه]] بر زاهدان گوشهگير را در الهوامل و الشوامل و الفوز الاصغر نيز مىتوان ديد كه اين گروه را دريغكنندگان از يارى مردم مىخواند و مىگويد كه آنان با پاسخ ندادن به يارىجويى مردمان، به خود و ايشان ظلم مىكنند. | اعتراض [[مسکویه، احمد بن محمد|ابوعلى مسكويه]] بر زاهدان گوشهگير را در الهوامل و الشوامل و الفوز الاصغر نيز مىتوان ديد كه اين گروه را دريغكنندگان از يارى مردم مىخواند و مىگويد كه آنان با پاسخ ندادن به يارىجويى مردمان، به خود و ايشان ظلم مىكنند. | ||
اين دريافت مدنى از فضيلتهاى انسانى نزد نويسنده بدان پايه ارجمند است كه آن را از حوزه اخلاق فراتر مىبرد و به ديانت و شريعت تعميم مىدهد. در نظر نويسنده، همچنان كه فلسفه، يگانه آموزش حقيقى و راه رستگارى و نجات است، «ادب الشريعة» نيز انتقالدهنده حقيقت بهصورت گزارههاى دينى است <ref>تهذيب، 64</ref> و آن را با نقش قوانين يونانى در نواميس افلاطون و با نوع موسيقى مباح در جمهوريت او مىتوان تطبيق داد. | اين دريافت مدنى از فضيلتهاى انسانى نزد نويسنده بدان پايه ارجمند است كه آن را از حوزه اخلاق فراتر مىبرد و به ديانت و شريعت تعميم مىدهد. در نظر نويسنده، همچنان كه فلسفه، يگانه آموزش حقيقى و راه رستگارى و نجات است، «ادب الشريعة» نيز انتقالدهنده حقيقت بهصورت گزارههاى دينى است<ref>تهذيب، 64</ref> و آن را با نقش قوانين يونانى در نواميس افلاطون و با نوع موسيقى مباح در جمهوريت او مىتوان تطبيق داد. | ||
نويسنده بر آن است كه شريعت، نفوس جوانان را به پذيرش حكمت و طلب فضايل و رسيدن به سعادت انسانى از راه انديشه درست و سنجش صحيح آماده مىسازد. اين نظر بىگمان با آموزههاى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] درباره بايستگى و وجوب آموزش دينى به جوانان و پيششرط بودن تربيت دينى براى مطالعه اخلاق فلسفى مناسبت دارد و ريشههاى نظرى آن را تا «اخلاق نيكُماخس» [[ارسطو]] مىتوان پى گرفت. اين اصرار نويسنده بر هماهنگى دين و فلسفه تا آنجاست كه حتى آموزههاى شريعت را بر اساس مفاهيم يونانى انس طبيعى و جامعهپذيرى طبيعى تفسير مىكند. | نويسنده بر آن است كه شريعت، نفوس جوانان را به پذيرش حكمت و طلب فضايل و رسيدن به سعادت انسانى از راه انديشه درست و سنجش صحيح آماده مىسازد. اين نظر بىگمان با آموزههاى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] درباره بايستگى و وجوب آموزش دينى به جوانان و پيششرط بودن تربيت دينى براى مطالعه اخلاق فلسفى مناسبت دارد و ريشههاى نظرى آن را تا «اخلاق نيكُماخس» [[ارسطو]] مىتوان پى گرفت. اين اصرار نويسنده بر هماهنگى دين و فلسفه تا آنجاست كه حتى آموزههاى شريعت را بر اساس مفاهيم يونانى انس طبيعى و جامعهپذيرى طبيعى تفسير مىكند. | ||
نويسنده با جمع رأى افلاطون درباره سعادت كامل و نظر [[ارسطو]] درباره ممكن بودن دستيابى به سعادت در حيات دنيوى، به دو نوع سعادت دنيوى و اخروى قائل است و دستيابى به سعادت تام را منوط به تحصيل هر دوى آنها مىداند و بدينسان، كمال سعادت آدمى را هم نظرى و هم عملى به شمار مىآورد. البته او با در نظر گرفتن مراتب انسانيت، از ساكنان اقليمهاى نامعتدل جهان متمدن، بهعنوان انسانهايى با عقل كم و از ساكنان اقليمهاى معتدل بهعنوان دارندگان طبع سليم و مستعد پذيرش صورت عقل ياد مىكند <ref>تهذيب، 62 - 63</ref> | نويسنده با جمع رأى افلاطون درباره سعادت كامل و نظر [[ارسطو]] درباره ممكن بودن دستيابى به سعادت در حيات دنيوى، به دو نوع سعادت دنيوى و اخروى قائل است و دستيابى به سعادت تام را منوط به تحصيل هر دوى آنها مىداند و بدينسان، كمال سعادت آدمى را هم نظرى و هم عملى به شمار مىآورد. البته او با در نظر گرفتن مراتب انسانيت، از ساكنان اقليمهاى نامعتدل جهان متمدن، بهعنوان انسانهايى با عقل كم و از ساكنان اقليمهاى معتدل بهعنوان دارندگان طبع سليم و مستعد پذيرش صورت عقل ياد مىكند<ref>تهذيب، 62 - 63</ref> | ||
نويسنده معتقد است شمارى از اينان كه بىاندازه مستعد پذيرش عقلند، در افقى ميان انسان و فرشته قرار مىگيرند و از آن جملهاند كسانى كه به طبع خود به الهام حساسند و مىتوانند به فلسفه بپردازند و قدرت عقل و نور حقيقت در ايشان جريان دارد <ref>همان، 63</ref> بر همين اساس، وى با استناد به [[ارسطو]]، برترين مرتبه انسانيت را «الهى» مىداند؛ چنانكه در سنت نوافلاطونى و در آثار متفكران سده 4ق، لقب «الهى» بر سقراط و افلاطون اطلاق مىشود و غايت فلسفه با تشبه به اله پيوند مىيابد. | نويسنده معتقد است شمارى از اينان كه بىاندازه مستعد پذيرش عقلند، در افقى ميان انسان و فرشته قرار مىگيرند و از آن جملهاند كسانى كه به طبع خود به الهام حساسند و مىتوانند به فلسفه بپردازند و قدرت عقل و نور حقيقت در ايشان جريان دارد<ref>همان، 63</ref> بر همين اساس، وى با استناد به [[ارسطو]]، برترين مرتبه انسانيت را «الهى» مىداند؛ چنانكه در سنت نوافلاطونى و در آثار متفكران سده 4ق، لقب «الهى» بر سقراط و افلاطون اطلاق مىشود و غايت فلسفه با تشبه به اله پيوند مىيابد. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش