۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref> ' به '<ref>') |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
نويسنده در مقدمهاش -كه آن را در نجف نوشته ولى تاريخ نگارشش را معين نكرده- با يادآورى اين نكته كه حضرت امام جواد(ع) فرموده است كه بعد از واقعه شهادت امام حسين(ع)، براى ما هيچ واقعهاى بزرگتر از فخّ نيست، افزوده است: كتاب حاضر كه تقديم مىشود، عرضه و گزارشى تاريخى از حادثهاى بزرگ و واقعهاى دلخراش است كه در نيمه دوم قرن دوم هجرى در محلى در مكه معروف به وادى فخّ روى داده است. در اين اثر، واقعه مذكور را از جنبه تاريخى و شرائط سياسى و اجتماعى بررسى كردهام و در پايان در مورد عوامل اصلى اين قيام پژوهش كردهام كه در آن، جمعى از فرزندان رسول الله(ص) قربانى شدند و در آن رهبر علويش امير مكه و فاتح آن يعنى «ابوعبدالله حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(ع)» كه در سال 169ق به درجه شهادت رسيد. اين واقعه از آغاز تا پايان همچنان كه خواهيد ديد همانند قيام حضرت امام حسين(ع) است ...<ref>مقدمه كتاب، ص 5- 8</ref> | نويسنده در مقدمهاش -كه آن را در نجف نوشته ولى تاريخ نگارشش را معين نكرده- با يادآورى اين نكته كه حضرت امام جواد(ع) فرموده است كه بعد از واقعه شهادت امام حسين(ع)، براى ما هيچ واقعهاى بزرگتر از فخّ نيست، افزوده است: كتاب حاضر كه تقديم مىشود، عرضه و گزارشى تاريخى از حادثهاى بزرگ و واقعهاى دلخراش است كه در نيمه دوم قرن دوم هجرى در محلى در مكه معروف به وادى فخّ روى داده است. در اين اثر، واقعه مذكور را از جنبه تاريخى و شرائط سياسى و اجتماعى بررسى كردهام و در پايان در مورد عوامل اصلى اين قيام پژوهش كردهام كه در آن، جمعى از فرزندان رسول الله(ص) قربانى شدند و در آن رهبر علويش امير مكه و فاتح آن يعنى «ابوعبدالله حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(ع)» كه در سال 169ق به درجه شهادت رسيد. اين واقعه از آغاز تا پايان همچنان كه خواهيد ديد همانند قيام حضرت امام حسين(ع) است ...<ref>مقدمه كتاب، ص 5- 8</ref> | ||
بر طبق پژوهش نويسنده، فرزندان خاندان ابوطالب(ع) با همه كثرت و پراكندگىشان در شبه جزيره عربستان در زمانهاى پياپى هرگاه كه فرصت مىيافتند و شرائط را آماده مىديدند قيام مىكردند و دشمنانشان را تهديد مىكردند و شكست دولت غاصب و شكستن شوكت و جلال آن را شجاعانه و با تدبير، هدف خود قرار داده بودند. گاه و بىگاه شورش و قيامى مىشد و مردم را جذب مىكرد و خلافت را مىلرزاند و عباسيان كه با نيروى علويان و دعوت صادقانه آنان و اطمينان مردم به آنها توانسته بودند امويان را نابود كنند و مردمان را به سوى خود بخوانند، اگر مىخواستند آشكارا با آنان مقابله كنند و پاسخشان را با شمشير بدهند، مشكل بيشتر مىشد. در اين هنگام بايد كارى صورت مىگرفت و عباسيان چنين تدبير و سياست كردند كه به بهانه سركوب برخى از بقاياى امويان كه در گوشه و كنار سر به شورش نهاده بودند، از ابزارها و تاكتيكهاى گوناگون بهره بردند و همه شورشيان و قيامكنندگان و از جمله علويان را نيز مديريت كردند و سرانجام دمار از روزگارشان برآوردند و قلع و قمعشان كردند ...<ref> متن كتاب، ص 56- 72</ref> | بر طبق پژوهش نويسنده، فرزندان خاندان ابوطالب(ع) با همه كثرت و پراكندگىشان در شبه جزيره عربستان در زمانهاى پياپى هرگاه كه فرصت مىيافتند و شرائط را آماده مىديدند قيام مىكردند و دشمنانشان را تهديد مىكردند و شكست دولت غاصب و شكستن شوكت و جلال آن را شجاعانه و با تدبير، هدف خود قرار داده بودند. گاه و بىگاه شورش و قيامى مىشد و مردم را جذب مىكرد و خلافت را مىلرزاند و عباسيان كه با نيروى علويان و دعوت صادقانه آنان و اطمينان مردم به آنها توانسته بودند امويان را نابود كنند و مردمان را به سوى خود بخوانند، اگر مىخواستند آشكارا با آنان مقابله كنند و پاسخشان را با شمشير بدهند، مشكل بيشتر مىشد. در اين هنگام بايد كارى صورت مىگرفت و عباسيان چنين تدبير و سياست كردند كه به بهانه سركوب برخى از بقاياى امويان كه در گوشه و كنار سر به شورش نهاده بودند، از ابزارها و تاكتيكهاى گوناگون بهره بردند و همه شورشيان و قيامكنندگان و از جمله علويان را نيز مديريت كردند و سرانجام دمار از روزگارشان برآوردند و قلع و قمعشان كردند ...<ref>متن كتاب، ص 56- 72</ref> | ||
نويسنده از قول حضرت امام موسى كاظم(ع) نقل كرده است كه ايشان فرمود: به خدا قسم شهيد فخّ از اين دنيا رفت در حالى كه مسلمان و صالح بود و بسيار روزه مىگرفت و امر به معروف و نهى از منكر مىكرد و در ميان خاندانش بىنظير بود. ...<ref>همان، ص 105</ref> | نويسنده از قول حضرت امام موسى كاظم(ع) نقل كرده است كه ايشان فرمود: به خدا قسم شهيد فخّ از اين دنيا رفت در حالى كه مسلمان و صالح بود و بسيار روزه مىگرفت و امر به معروف و نهى از منكر مىكرد و در ميان خاندانش بىنظير بود. ...<ref>همان، ص 105</ref> |
ویرایش