۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' </ref>' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در مقدمه متذکر میشود که در کتاب پیشینش «الانتقال الصعب» به علت سرعت در کار از برخی مباحث مهم گذشته است. او میگوید این کتاب به انگیزه پیروزی بر گروهی دیگر یا پایین آوردن عدهای در مقابل دیگران نیست و صرفا به انگیزه دستیابی به حقیقت نوشته شده است. او مینویسد بهخاطر سه امر، مرا در نوشتن این کتاب مؤاخذه کردند: روش و طبیعت خشنی که طبع موضوع کتاب داشت؛ اعتقادم به برخی روایاتی که اهانت به برخی شخصیتهای اسلامی داشت، مثل تعرض به برخی صحابه یا خلفای راشدین و عبور از مصلحت وحدت مسلمین...<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص7-8</ref> اما من با حجت در این کتاب صحبت کردهام و اگر مخالفتی داشتهام با مقدسات تاریخی بوده نه با مقدسات منصوص. همچنین وحدتی را که به قیمت ذبح کردن حق باشد نمیپذیرم...<ref>ر.ک: همان، ص10</ref> | نویسنده در مقدمه متذکر میشود که در کتاب پیشینش «الانتقال الصعب» به علت سرعت در کار از برخی مباحث مهم گذشته است. او میگوید این کتاب به انگیزه پیروزی بر گروهی دیگر یا پایین آوردن عدهای در مقابل دیگران نیست و صرفا به انگیزه دستیابی به حقیقت نوشته شده است. او مینویسد بهخاطر سه امر، مرا در نوشتن این کتاب مؤاخذه کردند: روش و طبیعت خشنی که طبع موضوع کتاب داشت؛ اعتقادم به برخی روایاتی که اهانت به برخی شخصیتهای اسلامی داشت، مثل تعرض به برخی صحابه یا خلفای راشدین و عبور از مصلحت وحدت مسلمین...<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص7-8</ref>اما من با حجت در این کتاب صحبت کردهام و اگر مخالفتی داشتهام با مقدسات تاریخی بوده نه با مقدسات منصوص. همچنین وحدتی را که به قیمت ذبح کردن حق باشد نمیپذیرم...<ref>ر.ک: همان، ص10</ref> | ||
او پس از بیان ضرورت مطالعه هر راوی در سیاق تاریخیاش، ابوهریره را مثال میزند که با وجود این همه احادیث کذب مورد اعتماد اهل تسنن است...<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> | او پس از بیان ضرورت مطالعه هر راوی در سیاق تاریخیاش، ابوهریره را مثال میزند که با وجود این همه احادیث کذب مورد اعتماد اهل تسنن است...<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
وی مسلمانان را به رویآوردن به روش تحقیقی به هدف دستیابی به حقیقت اسلامی دعوت میکند و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] را مثال میزند که بااینکه بزرگان فقه اسلامی زیر دست او پرورش یافتهاند، اما در میان مسلمانان (اهل سنت) از کسان دیگری بهعنوان بزرگان فقه نام میبرند. او شیعه را «رافضی» خواندن، ناشی از عناد و عدم بحث استدلالی میداند و میگوید این عناد تا حدی بود که در دولتهای بنیامیه و بنیعباس شیعیان را فقط به جرم تشیعشان اعدام میکردند و شامیان علی(ع) را بر منبرهایشان لعن مینمودند؛ درحالیکه او را از نزدیک ندیده بودند و اگر یک شامی به کوفه میآمد و از علی(ع) میپرسید و میگفتند او در مسجد است، باعث تعجبش بود و میپرسید مگر علی(ع) نماز هم میخواند؟...<ref>ر.ک: همان، ص11-13</ref> | وی مسلمانان را به رویآوردن به روش تحقیقی به هدف دستیابی به حقیقت اسلامی دعوت میکند و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] را مثال میزند که بااینکه بزرگان فقه اسلامی زیر دست او پرورش یافتهاند، اما در میان مسلمانان (اهل سنت) از کسان دیگری بهعنوان بزرگان فقه نام میبرند. او شیعه را «رافضی» خواندن، ناشی از عناد و عدم بحث استدلالی میداند و میگوید این عناد تا حدی بود که در دولتهای بنیامیه و بنیعباس شیعیان را فقط به جرم تشیعشان اعدام میکردند و شامیان علی(ع) را بر منبرهایشان لعن مینمودند؛ درحالیکه او را از نزدیک ندیده بودند و اگر یک شامی به کوفه میآمد و از علی(ع) میپرسید و میگفتند او در مسجد است، باعث تعجبش بود و میپرسید مگر علی(ع) نماز هم میخواند؟...<ref>ر.ک: همان، ص11-13</ref> | ||
او مینویسد این کتاب گفتگویی است در حد توان در بازبینی قضایای مهمی که در تاریخ اسلامی مورد غفلت یا عناد واقع شده است؛ قضایایی که ذهن مسلمانان همواره درگیر آنها بوده و به جواب منطقی و کاملی درباره آن دست نیافتهاند و چون امامت و موضوعات مربوط به آن کلید تمام درگیریهای بین مسلمانان بوده است، بیشتر همتم را روی این بحث میگذارم و مباحثم را با محوریت امامت و از دریچه تاریخ پی میگیرم. لذا بیان قواعد در نوع رویکرد تاریخی ضروری مینماید. همچنین شیوه من این است که در موارد تداخل و ناسازگاری موارد تاریخی به نص نبوی رجوع کنم. چون سقیفه کانون موارد پنهان در امت اسلامی است، سخن را از شرایط سقیفه آغاز میکنم و تلاش میکنم مجرای این امر را نشان دهم تا دوباره به بحث سقیفه برگردم؛ زیرا سقیفه بهمثابه ایستگاهی ضروری برای فهم حقیقی سیره نبوی و همچنین ایضاح تاریخ خلافت و خلفا است. پس از این امر، توضیحی درباره کلمه راشدین در خلفای راشدین میدهم تا حقیقت موضوع آن را روشن کنم و ارتباط معنایی این کلمه با صحبت و صحابه را بیان کنم. سپس به قضایایی خواهم پرداخت که بر آنها نام اصنام (بتها) گذاشتهام؛ مباحث جنجالبرانگیز بین شیعه و سنی که ضروری است از بین بروند. لازم به ذکر است که پیش از سقیفه هم مباحث این چنینی وجود داشته است؛ یعنی سقیفه به مرحله پس از وفات پیامبر اکرم(ص) مربوط است و پیش از آن در جاهایی مثلا ماجرای فتح مکه نیز موارد مهم تاریخی مسلمانان کلید خورده است؛ زیرا در فتح مکه جمعیت زیادی اسلام آوردند و چارچوب جدیدی در اسلام پدید آمد؛ چارچوبی که منافقان نیز داخل آن شدند. پس از مباحث مذکور، به بحث امامت میپردازم و به سخن ابن خلدون در کتاب تاریخش در اینباره پاسخ خواهم داد...<ref>ر.ک: همان، ص13-15</ref> | او مینویسد این کتاب گفتگویی است در حد توان در بازبینی قضایای مهمی که در تاریخ اسلامی مورد غفلت یا عناد واقع شده است؛ قضایایی که ذهن مسلمانان همواره درگیر آنها بوده و به جواب منطقی و کاملی درباره آن دست نیافتهاند و چون امامت و موضوعات مربوط به آن کلید تمام درگیریهای بین مسلمانان بوده است، بیشتر همتم را روی این بحث میگذارم و مباحثم را با محوریت امامت و از دریچه تاریخ پی میگیرم. لذا بیان قواعد در نوع رویکرد تاریخی ضروری مینماید. همچنین شیوه من این است که در موارد تداخل و ناسازگاری موارد تاریخی به نص نبوی رجوع کنم. چون سقیفه کانون موارد پنهان در امت اسلامی است، سخن را از شرایط سقیفه آغاز میکنم و تلاش میکنم مجرای این امر را نشان دهم تا دوباره به بحث سقیفه برگردم؛ زیرا سقیفه بهمثابه ایستگاهی ضروری برای فهم حقیقی سیره نبوی و همچنین ایضاح تاریخ خلافت و خلفا است. پس از این امر، توضیحی درباره کلمه راشدین در خلفای راشدین میدهم تا حقیقت موضوع آن را روشن کنم و ارتباط معنایی این کلمه با صحبت و صحابه را بیان کنم. سپس به قضایایی خواهم پرداخت که بر آنها نام اصنام (بتها) گذاشتهام؛ مباحث جنجالبرانگیز بین شیعه و سنی که ضروری است از بین بروند. لازم به ذکر است که پیش از سقیفه هم مباحث این چنینی وجود داشته است؛ یعنی سقیفه به مرحله پس از وفات پیامبر اکرم(ص) مربوط است و پیش از آن در جاهایی مثلا ماجرای فتح مکه نیز موارد مهم تاریخی مسلمانان کلید خورده است؛ زیرا در فتح مکه جمعیت زیادی اسلام آوردند و چارچوب جدیدی در اسلام پدید آمد؛ چارچوبی که منافقان نیز داخل آن شدند. پس از مباحث مذکور، به بحث امامت میپردازم و به سخن ابن خلدون در کتاب تاریخش در اینباره پاسخ خواهم داد...<ref>ر.ک: همان، ص13-15</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش