|
|
خط ۳۹: |
خط ۳۹: |
| |} | | |} |
| </div> | | </div> |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
| ==ولادت== | | ==ولادت== |
| | شیخ محمدحسین کاشفالغطا، عالم بزرگ شیعی از خاندان کاشفالغطا (۱۲۹۴ق، نجف - ۱۳۷۳ق، کرند کرمانشاه) و از مراجع تقلید شیعه عراق، در سال ۱۲۹۴ق، در محله عماره نجف دیده به جهان گشود. |
|
| |
|
| | پدر او آیتالله شیخ على کاشفالغطا (متوفاى 1320ق)، از مراجع بلندپایه تقلید عراق بود. |
| | جد او آیتالله شیخ جعفر کاشفالغطا (متوفى 1228ق)، سرشناسترین و پرآوازهترین فرد این خاندان است و فرزندان و نوادگان وى از دانشمندان و مجتهدان بزرگ عراق بودند. |
|
| |
|
| '''شيخ محمد حسين كاشف الغطا''' عالم بزرگ شیعی از خاندان کاشفالغطاء(۱۲۹۴ق نجف- ۱۳۷۳ق کرند کرمانشاه) واز مراجع تقلید شیعه عراق.
| | ==تحصیل== |
| | | محمدحسین، در ده سالگى وارد حوزه علمیه نجف شد. ادبیات عرب، حساب، نجوم، فقه و اصول را با پشتکار و شوق فراوان فراگرفت. |
| در سال ۱۲۹۴ ق در محله عماره نجف ديده به جهان گشود.
| |
| | |
| جد او آیتالله شيخ جعفر كاشف الغطا (متوفى 1228 ق) سرشناسترين و پر آوازهترين فرد اين خاندان است و فرزندان و نوادگان وى از دانشمندان و مجتهدان بزرگ عراق بودند. آيه الله شيخ على كاشف الغطا (متوفاى 1320 ق) پدر قهرمان اين دفتر از مراجع بلند پايه تقليد عراق بود.
| |
| | |
| | |
| | |
| ==زندگينامه== | |
| | |
| محمد حسين در ده سالگى وارد حوزه علميه نجف شد. ادبيات عرب، حساب، نجوم، فقه و اصول را با پشتكار و شوق فراوان فرا گرفت. عطش يادگيرى او را بى قرار كرده بود. نوجوان بود و آرزومند فراگيرى علوم بيشتر.
| |
| | |
| محمد حسين در كنار تحصيل علوم حوزوى به مطالعه عميق در ادبيات عرب پرداخت. ذوق ادبى خوبى داشت. نثر و نظم زيباى نوشتهها و سرودههاى او از ابتداى نوجوانى، هويداى روح لطيف و مهربانش بود. محمد حسين از ابتداى نوجوانى به سرودن شعر و نويسندگى پرداخت. پانزده ساله بود كه کتاب «العبقات العنبريه» را درباره خاندان خود نوشت. هنوز هيجده بهار بيش نديده بود كه دروس سطح حوزه را به پايان برد و به درس خارج فقه و اصول [[یزدی، محمدکاظم بن عبدالعظیم|آيتالله سيد محمد كاظم يزدى]] و [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|آيتالله آخوند خراسانى]] راه يافت.
| |
| | |
| روح ناآرامى داشت. ادبيات عرب و تاريخ نتوانست عطش ذهنش را فرو نشاند. به اميد اينكه گمشدهاش را در اشعار شاعران و تاريخ خاندانش بيايد، سالها در وادى شعر و ادب و تاريخ گام نهاد. اما باز تشنه بود. شگفت كه خود نمى دانست تشنه چيست! به سراغ بركه حكمت و فلسفه رفت تا روح تشنهاش را سيراب نمايد. وى در اين باره مى گويد:
| |
| | |
| «تمام کتابهاى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|[[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين]] ]]، ملا صدرا شيرازى از مشاعر، عرشيه و شرح هدايه گرفته تا اسفار و شرح اصول [[الکافی|كافى]] را نزد استادان برجسته آموختم...»
| |
| | |
| زمانى نيز به يادگيرى علم حديث، تفسير و عرفان پرداخت تا بتواند اندكى از عطش خود بكاهد. به کتابهاى فصوص، نصوص، فكوك و ديوان اشعار مولوى، [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] و... پناه برد.
| |
| | |
| سالها نزد استادان برجسته حوزه علميه نجف مانند آيات بزرگوار مصطفى تبريزى، ميرزا محمد باقر اصطهباناتى، احمد شيرازى، على محمد نجف آبادى، ملا على اصغر مازندرانى، حاج [[همدانی، رضا بن محمد هادی|آقا رضا همدانى]]، ملا على اصغر مازندرانى، حاج [[همدانی، رضا بن محمد هادی|آقا رضا همدانى]]، محمد تقى شيرازى و علامه حسين نورى ([[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نورى]] ) به شاگردى پرداخت.
| |
| | |
| در اين ميان، كاشف الغطا علاقه وافرى به [[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نورى]] داشت. [[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نورى]] از كارشناسان سرشناس علم حديث بود. كاشف الغطا هماره با استاد نشست و برخاست داشت. از پندهاى استاد براى سير و سلوك و پيمودن راههاى سعادت بهره مى جست. روزى به استاد گفت: رطوبت جوانى در جان من رسوخ كرده و مرا از برخاستن براى نماز شب سنگين نموده است. از اين رو، در برخى از شبها، نماز شب از دستم مى رود. استاد فرياد برآورد: چرا؟ چرا؟ برخيز! برخيز!
| |
| | |
| كاشف الغطا سالها پس از رحلت استاد، از آن سرزنش استاد ياد مى كند و مى گويد: صداى استاد مرحومم، در هر شب، پيش از سحر مرا براى نماز شب بيدار مى كند.
| |
| | |
| كاشف الغطا چند دوره در درس خارج فقه و اصول آيه الله [[یزدی، محمدکاظم بن عبدالعظیم|سيد محمد كاظم يزدى]] و آيه الله [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|آخوند خراسانى]] شركت كرد تا توانست قله اجتهاد را فتح نمايد. وى شرحى بر کتاب «العروه الوثقى» نوشته آيه الله [[یزدی، محمدکاظم بن عبدالعظیم|سيد محمد كاظم يزدى]] نگاشت كه احتمالا نخستين شرحى است كه بر اين کتاب نوشته شده باشد، اين شرح چهار جلد است.
| |
| | |
| آيه الله كاشف الغطا پس از سالها تحصيل و رسيدن به مقام اجتهاد، به تدريس آموختههايش براى طلاب جوان پرداخت. دهها طلبه در مسجد هندى و مقبره [[میرزای شیرازی، محمدحسن بن محمود|ميرزاى شيرازى]] در صحن حرم حضرت على عليه السلام گرد مى آمدند و در درس او شركت مى جستند.
| |
| | |
| برخى از مقلدان آيه الله [[یزدی، محمدکاظم بن عبدالعظیم|سيد محمد كاظم يزدى]] كه پس از فوت او، از كاشف الغطا تقليد مى كردند، نزدش آمدند و با اصرار از او خواستند كه رساله عمليه خود را چاپ كند. «شرح تبصره المتعلمين» و «وجيزه الاحكام» نوشته اوست كه در پى اصرار مقلدانش نوشته شده است. حاشيه بر «سفينه النجاه» نوشته برادرش، حاشيه بر «مجمع الرسائل» كه حاوى فتواهاى مراجع تقليد مشهور است، «مناسك حج» و... از كتب فقهى وى و «سوال و جواب» و «زاد المقلدين» پاسخ استفتائات مقلدان اوست.
| |
| | |
| توليت مدرسه علميه «معتمد» با پيشينه يك قرن بر عهده خاندان كاشف الغطا بود. اين مكان كه زمانى رونقى چشمگير داشت به مرور زمان رو به خرابى نهاد اما ايشان آن را بازسازى كرد و رونقى تازه بخشيد. کتابخانه مدرسه كاشف الغطا از کتابخانه هاى بزرگ نجف بود كه کتابهاى خطى كميابى در آن وجود داشت. كاشف الغطا هر روز به مدرسه مى آمد و بيشتر ديدارهاى سياسى او و گفتگوهاى علمىاش با نويسندگان و دانشمندان عراق در مدرسه صورت مى گرفت.
| |
| | |
| ايشان هماره در انديشه حل مشكلات طلاب بود و با زحمات فراوان توانست براى طلاب مدرسه، معافيت تحصيلى بگيرد.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===سه يار===
| |
| | |
| استعمارگران براى چپاول كشورهاى اسلامى بهترين راه را در تفرقه انداختن بين مسلمانان ديدهاند. برخى از دانشمندان اهل سنت نيز ناآگاهانه آب به آسياب دشمن مى ريختهاند. گروهى نيز آگاهانه به شيعه حملهور شده و در سخنان و کتابهايشان عليه شيعه وارد ميدان شدهاند. [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] (متوفى 1914 م) نويسنده شهير اهل سنت درباره شيعه مى نويسد: «شيعه طايفهاى كوچك بود كه آثار قابل اعتنايى نداشت. اكنون شيعهاى در دنيا وجود ندارد.» از آن پس سه دانشمند شيعى با هم پيمان مى بندند كه به معرفى شيعه و آثار آن بپردازند. آيه الله [[صدر، حسن |سيد حسن صدر]](متوفى 1354 ق) و علامه شيخ [[آقا بزرگ تهرانى]] (متوفى 1389 ق) با كاشف الغطا عهد مى بندند كه به ياوههاى [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] پاسخ دهند. قرار شد كه آيه الله صدر درباره نقش شيعيان در تأسيس علوم اسلامى کتابى بنويسد. او پس از سالها تحقيق موفق شد کتاب «تأسيس الشيعه للعلوم الاسلاميه» را بنويسد.
| |
| | |
| علامه شيخ [[آقا بزرگ تهرانى]] متعهد شد كه فهرستى براى کتابهاى نوشته شده به دست شيعيان بنويسد. او ساليان دراز به كاوش و جستجو پرداخت. به كشورهاى اسلامى سفر كرد. با تلاشى جانفرسا، با مراجعه به کتابخانههاى فراوان توانست فهرست آثار شيعيان در طول تاريخ، كه شامل بيش از پنجاه هزار کتاب در موضوعهاى مختلف را از فقه، اصول، فلسفه، تفسير، كلام، ادبيات، پزشكى، فيزيك، جبر، مثلثات، رياضيات، تاريخ، جغرافيا و... بود، تهيه نمايد و به معرفى اجمالى آنها بپردازد. «[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة]] » اثر گرانسنگ او در 29 جلد به چاپ رسيد.
| |
| | |
| كاشف الغطا کتاب «تاريخ آداب اللغه» [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] را نقد كرد. نقد كاشف الغطا بر کتاب [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]]، در بوينوس آيرس آرژانتين به چاپ دوم رسيد.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===سفرهاى پربار===
| |
| | |
| كاشف الغطا در سفر حج با دانشمندان اهل سنت حجاز به گفتگو نشست و آنها را به وحدت فراخواند. «نزهه السمر و نهزه السفر» سفرنامه حج اوست. سپس به سوريه و لبنان رفت و مسلمانان را با ترفندهاى استعمارگران و راههاى مبارزه با آنها آشنا كرد. با علماى شيعه و سنى سخن گفت. پرهيز از اختلاف و همكارى دانشمندان شيعه و سنى از سخنان اوست كه با انديشمندان در ميان مىگذاشت. كاشف الغطا در لبنان ازدواج كرد. پس از ماهها اقامت در لبنان كه به گفتگو با دانشمندان برجسته شيعه، سنى و مسيحى، نقد مقالهها و فعاليتهاى تبليغى و علمى گذشت، به مصر رفت و به تدريس در «الازهر»، بزرگترين حوزه علميه جهان اهل سنت پرداخت. او كه نفوذ مسيحيت در مصر را احساس مى كرد. با كشيشان درباره انجيل و مسيح عليه السلام سخن گفت و اسلام را به آنها معرفى كرد. «التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح» نوشته اوست كه جلد اول آن در سال 1331 ق. در صيدا چاپ شد.
| |
| | |
| مجتهد جوان با شور و شعف وصف ناپذيرى به تبليغ فرهنگ شيعه و دعوت تمام مسلمانان به يكپارچگى در راه مبارزه با استعمار پرداخت. هنوز به چهل سالگى نرسيده بود ولى انديشه پر بار و سخنان جذابش همه را شيفته ساخته بود. او فرصتها را از دست نمى داد. سه سال در مصر و لبنان اقامت كرد و به ارشاد مردم پرداخت. شروع جنگ جهانى اول و اشغال عراق به دست انگليس او را براى دفاع از وطن، به بازگشت به ميهن فراخواند.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===دفاع از وطن===
| |
| | |
| جنگ جهانى اول در سال 1332 ق آغاز شد. انگلستان بسيارى از شهرهاى عراق را تصرف كرد. كاشف الغطا خود را به شهر كوت كه خط مقدم نبرد با انگليسيها بود، رساند و اسلحه به دست گرفت و از ميهنش دفاع كرد. مراجع تقليد شيعه فتواى جهاد داده بودند و بسيارى از مجتهدان، استادان و طلبههاى حوزههاى علميه در خط مقدم جبهه با متجاوزان مى جنگيدند. كاشف الغطا بارها به جبهه رفت و در كنار رزمندگان سلحشور به دفاع از وطن پرداخت.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===كنگره جهانى اسلام===
| |
| | |
| در سال 1350 ق يك صد و پنجاه نفر از شخصيتهاى سياسى و مذهبى كشورهاى مسلمان از سراسر دنيا، در كنگره جهانى اسلام، گرد آمدند. مفتى بيت المقدس از سوى مجلس اعلاى فلسطين، كاشف الغطا را به شركت در اين گردهمايى فراخواند. اين در حالى بود كه فلسطين هنوز اشغال نشده بود و بيش از هفتاد هزار نفر از مردم فلسطين به بيت المقدس آمده بودند تا از سخنان رهبران فرقههاى اسلامى و شخصيتهاى برجسته سياسى و مذهبى كشورهاى مسلمان بهره جويند. رشيد رضا (نويسنده سنى مذهب تفسير المنار) و علامه اقبال لاهورى نيز در اين همايش بزرگ حضور داشتند.
| |
| | |
| هر شب چند نفر از دانشمندان سخنرانى مى كردند تا اينكه نوبت به جناب كاشف الغطا رسيد. اينك چكيدهاى از سخنان وى را مى آوريم:
| |
| | |
| ... از نخستين شبى كه با اين اجتماع بزرگ روبرو شدم پيوسته خود را در ميان ترس و اميد مى بينم. گاه نسبت به اين كنگره خوشبين هستم و گاه دلم شور مى زند... ترس من به چند دليل است:
| |
| | |
| #شرقيها، به ويژه مسلمانان مراد من برادران حاضر در اين كنگره نيست از پايدارى در هدف برخوردار نيستند. چه بسا مسلمانانى كه حركتى آتشين آغاز كردند ولى پس از مدتى حركتشان به خاموشى گراييد.
| |
| #اختلاف و جدايى از خصلتهايى است كه در درون ما ريشه دوانيده و ما را بيچاره ساخته است. اختلاف انديشه و آزادى فكر از ويژگيهاى انسان است... اما مصيبت اين است كه اختلاف نظر به دشمنى بگرايد... مسلمانان برادران يكديگرند. آيا برادر با برادر دشمنى مى ورزد؟!
| |
| #:اى يكتاپرستان! يكى شويد. من پيش از اين، دو كلمه گفتم كه اميدوارم از سخنان ماندنى باشد. گفتم:
| |
| #:گنبد اسلام بر دو پايه استوار است:
| |
| #:كلمه توحيد و توحيد كلمه. اى مسلمانان! اگر سخن ما يكى نشود، بايد با اسلام وداع كنيم...
| |
| #سومين بيمارى ما اين است كه ما شرقيها عادت داريم به جاى عمل، حرف بزنيم و در جايى كه بايد انديشه خود را به كار بنديم، كارها را بدون فكر انجام مى دهيم.
| |
| | |
| هر ملتى با سه چيز مى تواند قيام كند: مردم توانا، انديشه درست و كوشش دايم.
| |
| | |
| سخنان كاشف الغطا غوغايى بپا كرد. در آن شب با اصرار از كاشف الغطا خواستند كه امام جماعت نماز عشا باشد، او نيز پذيرفت. تمامى علماى اهل سنت، حتى وهابيون، ناصبى ها و خوارج نيز به او اقتدا كردند. از آن روز به بعد، كاشف الغطا امام جماعت كنگره شد. نماز جمعه هم به امامت او برگزار شد.
| |
| | |
| روزنامهها و مجلههاى كشورهاى اسلامى سخنان كاشف الغطا را چاپ كردند. بسيارى از نويسندگان و دانشمندان اهل سنت از آن به بعد، نسبت به شيعه روش ملايمترى برگزيدند.
| |
| | |
| كاشف الغطا پانزده روز در فلسطين ماند. به شهرها و روستاهاى فلسطين رفت و با علما و مردم صحبت كرد. آنان را به وحدت فراخواند. بسيارى پس از سخنرانى او در كنگره، وى را «امام كاشف الغطا» مى خواندند. دانشمندان اهل سنت از وسعت نظر، قدرت بيان و سخنان پر مغز او به شگفت آمده بودند.
| |
| | |
| كاشف الغطا به عراق بازگشت و بسيارى از طلاب و فضلاى حوزه علميه نجف كه آوازه سخنان او در كنگره و تأثير آن را در روزنامهها خوانده بودند، به پيشواز او آمدند. حسينيه كرخ بغداد آكنده از جمعيت بود. روزنامه نگاران، شاعران، شخصيتهاى فرهنگى و سياسى عراق در حسينيه گرد آمده بودند. كاشف الغطا براى مردم صحبت كرد و آنها را از آنچه در كنگره گذشت، مطلع ساخت.
| |
| | |
| وى پس از سه روز اقامت در بغداد، به كربلا رفت و پس از زيارت مرقد امام حسين عليه السلام به نجف بازگشت. هر شب، مردم به ديدار او مى رفتند و از سخنان او درباره مسافرتش استفاده مىكردند. بسيارى از شاعران و شخصيتهاى فرهنگى و سياسى نجف حضور موفق او در كنگره را به وى تبريك مى گفتند و شاعران بيش از ده هزار بيت شعر درباره سفر او سرودند.
| |
| | |
| مردم كوفه از او دعوت كردند تا به شهرشان بيايد. مسجد بزرگ كوفه، هزاران نفر را در خود جاى داده بود. كاشف الغطا براى مردم صحبت كرد. سخنرانى او به نام «الاتحاد و الاقتصاد» چند بار چاپ شد. در سخنان او آمده بود: «غرب به وسيله صنعت و مكيدن چشمههاى ثروت شرق، بر آنان سيطره يافت. اسلام همه راههاى سالم به دست آوردن ثروت را بيان و ضرورت رشد اقتصادى را گوشزد كرده است. سعادت كشورهاى اسلامى با اتحاد و اقتصاد به دست مى آيد.»
| |
| | |
| | |
| | |
| ===براى وحدت===
| |
| | |
| «اصل الشيعه و اصولها» از زيباترين نوشتههاى كاشف الغطاست. كاشف الغطا درباره انگيزه نگارش اين کتاب مىنويسد:
| |
| | |
| «دو سال پيش، يكى از جوانان پرشور كه با هيأتى علمى از سوى دولت عراق، براى تحصيل در «دارالعلوم العليا» به مصر رفته بود، در نامهاى طولانى به من نوشت:... من با برخى از دانشمندان دانشگاه الازهر رفت و آمد دارم. گاه و بيگاه از نظام آموزشى و دانشمندان حوزه علميه نجف سخن به ميان مى آيد. استادان الازهر از انديشمندان حوزه علميه نجف به بزرگى ياد مى كنند، ولى مىگويند: متأسفانه شيعه هستند! من از اين سخنان آنها شگفت زده شدم. به آنها گفتم: مگر شيعه بودن گناه است؟! مگر شيعيان مسلمان نيستند؟! برخى از آنها در پاسخ گفتند: شيعيان مسلمان نيستند و... من جوانى هستم كه از پيدايش شاخههاى گوناگون مذهبها در اسلام آگاهى ندارم. اكنون از سخنان دانشمندان بزرگ اهل تسنن به ترديد افتادهام كه آيا شيعه فرقهاى از اسلام است؟ اگر مرا از اين سرگردانى نجات ندهيد مسؤوليت لغزش و گمراهى من بر عهده شماست.
| |
| | |
| من به وسيله نامه درباره تاريخ شيعه و پاسخ به تهمتهاى آنان، او را راهنمايى كردم. ولى در شگفت بودم كه چگونه برخى از دانشمندان بزرگ اهل سنت، اين گونه سخن مى گويند! تا اينكه کتاب «فجر الاسلام» نوشته احمد امين، نويسنده بزرگ مصرى به دستم رسيد. مغزم از دروغهاى شاخدار اين کتاب سوت كشيد. احمد امين، سال پيش (1349 ق) همراه شمارى از استادان، دانشجويان و دانشمندان مصر، به نجف، شهر دانش آمد. او در نجف همراه دوستانش در يكى از شبهاى ماه مبارك رمضان به دين من آمد. من او را به نرمى سرزنش كردم كه چرا چنين دروغهايى را به شيعه نسبت داده است! آخرين عذر احمد امين اين بود كه آگاهى [[الکافی|كافى]] درباره شيعه نداشتم. من گفتم: اين بهانه پذيرفته نيست. نويسنده بايد در موضوعى كه مى خواهد بنويسد، خوب بررسى كند. چرا کتابخانههاى نجف، از جمله کتابخانه خصوصى خودم كه 5000 جلد کتاب دارد كه بيشتر نويسندگان آنها از اهل سنت هستند، ولى در کتابخانههاى قاهره کتابهايى كه نويسندگان آنها شيعهاند، بسيار كم پيدا مى شود؟!
| |
| | |
| چند ماه پيش، يكى از جوانان پاك شيعه بغداد، در نامه اى به من نوشت سفرى به استان «دليم»، همسايه استان بغداد داشتم، بيشتر مردم آنجا سنى هستند. من با مردم نشست و برخاست داشتم. آنها از سخنان و ادب من بسيار خوشحال بودند. اما هنگامى كه فهميدند من شيعه هستم، گفتند: ما گمان نمى كرديم شيعيان با ادب باشند، چه رسد به دانش و دين آنها! ما آنها را يك مشت وحشيان بيابان مى پنداشتيم! مدتى بعد به سوريه و مصر رفتم. شگفت آور بود. مسلمانان سنى مصر نيز همان سخنان مردم «دليم» را گفتند. آيا موقع آن نرسيده است كه به دفاع از شيعه بپردازيد؟
| |
| | |
| روزنامههاى مصر، سوريه و... مقالههاى مسمومى درباره شيعه مى نويسند. ديگر تاب نياوردم و سكوت نكردم. نه از اين نظر كه ستمى بر شيعه شده باشد و من بخواهم در برابر سيل تهمتها از آن دفاع كنم. بلكه از اين نظر كه پردههاى نادانى را از برابر چشم مسلمانان كنار بزنم تا افراد با انصاف در داورى درباره شيعه راه عدالت پيش بگيرند و عذر و بهانهاى هم براى آن دسته از دانشمندان كه ياوههايى بر زيان شيعه مى گويند و مى نويسند، باقى نماند كه بگويند دانشمندان شيعه، مذهب خود را معرفى نكردند. (اين جمله را احمد امين در ديدار با كاشف الغطا گفت) و از همه مهمتر اميد مىرود در سايه اين کتاب پيوندهاى دوستى در ميان مسلمانان استوار گردد و دشمنى از بين آنها برچيده شود. شايد پس از نوشتن اين کتاب، نويسنده کتاب «فجر الاسلام» دگر بار ننويسد «تشيع پناهگاه دشمنان اسلام بوده و هست. تشيع پناهگاه افرادى است كه مى خواهند انديشههاى پدران يهودى، نصرانى و زردشتى خود را وارد اسلام كنند.»!»
| |
| | |
| «اصل الشيعه و اصولها» در سال 1351 ق. چاپ شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
| |
| | |
| كاشف الغطا در اين کتاب مىنويسد:
| |
| | |
| «نخستين فردى كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام كاشت بنيانگذار اسلام، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. دهها حديث در کتابهاى اهل سنت آمده است كه در آنها پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، على عليه السلام و شيعيانش را رستگاران جهان آخرت ياد كرده است... انديشه شيعى از زمان پيامبر آغاز شد... شيعه در لغت به معناى «پيرو» است و به پيروان حضرت على عليه السلام در زمان پيامبر، شيعيان على عليه السلام مىگفتند....
| |
| | |
| سلمان فارسى كه پيامبر دربارهاش فرمود: سلمان از ما اهل بيت است و ابوذر كه پيامبر دربارهاش فرمود: آسمان سايه نيفكنده و زمين در برنگرفته كسى را كه راستگوتر از ابوذر باشد، هر دو از ياران حضرت على بودند.
| |
| | |
| ابوالاسود دؤلى، بنيانگذار علم نحو از شيعيان حضرت على است. [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد فراهيدى]]، بنيانگذار علم لغت و عروض نيز از ياران اوست. ابومسلم معاذ بن مسلم هراء، پايه گذار علم صرف و عبدالله مفسر بزرگ قرآن نيز شيعه بودند. محمد بن عمر واقدى نخستين فردى كه علوم قرآنى را گردآورى كرد، شيعه بود. ابورافع بنيانگذار علم حديث و پسرش على كه نخستين فردى است كه کتابى در علم فقه نوشت و پسر ديگرش عبدالله كه نخستين مسلمانى است كه کتابى در علم تاريخ نوشت، شيعه بود.
| |
| | |
| ابان بن عثمان الاحمر شيعى نخستين فردى است كه کتابى در علم تاريخ اسلام نوشت...
| |
| | |
| نابغه جعدى، كعب بن زهير، فرزدق، كميت، حميرى، دعبل، ابونؤاس و... بسيارى از شاعران بزرگ عرب در دامان مكتب شيعه پرورش يافتند.
| |
| | |
| آيا اين بزرگان ميدان دانش، ادب و جهاد مى خواستند اسلام را نابود كنند؟!»
| |
| | |
| | |
| | |
| ===ولايت فقيه===
| |
| | |
| كاشف الغطا بخوبى نقش زمان و مكان در اجتهاد را يافته بود و بر اين باور بود كه نبايد احكام اسلام در تنگناى سليقه مجتهد قرار بگيرد، زيرا فرجام چنين كارى اين است كه احكام اسلام، به صورت خشك و بى روح درآيد.
| |
| | |
| كاشف الغطا در مورد اختيارات ولايت فقيه نظرات بسيار بلندى دارد. [[امام خمينى (ره)|امام خمينى]] (ره) مى فرمايد:
| |
| | |
| «ولايتى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان است، براى فقيه نيز ثابت است. موضوع ولايت فقيه چيز تازهاى نيست كه ما آورده باشيم. بلكه اين مسأله از اول مورد بحث بوده است... به طورى كه نقل كردهاند، مرحوم كاشف الغطا نيز بسيارى از مطالب را فرمودهاند.»
| |
| | |
| او درباره حدود اختيارات ولى فقيه مى نويسد:
| |
| | |
| «ولايت فقيه همه مواردى را كه به مصلحت اسلام و مسلمانان است، در بر مى گيرد.»
| |
| | |
| | |
| | |
| ===فلسطين در اسارت===
| |
| | |
| صهيونيستها در سال 1327 ش1367/ ق1948/ م فلسطين را اشغال كردند. در همين ايام برخى از دولتهاى عربى به نبرد با متجاوزان برخاستند. كاشف الغطا پيامى براى رزمندگان مسلمان فرستاد و آنها را به ادامه نبرد تشويق نمود او هماره در سخنرانيها و پيامهاى خويش از فلسطين ياد مى كرد و مسلمانان را به آزادسازى آن فرا مىخواند.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===كنفرانس اسلامى پاكستان===
| |
| | |
| جمعيت اخوت اسلامى كراچى دومين گردهمايى جهان اسلام را در سال 1371 ق1330/ ش، در كراچى برگزار كرد. آيه الله كاشف الغطا به اين همايش بزرگ دعوت شد. اينك بخشى از سخنان وى در اين گردهمايى را مى آوريم:
| |
| | |
| «... ما مى گوييم مسلمانيم ولى تاريخ ما مسيحى و زردشتى است. مسلمانيم ولى روز يكشنبه تعطيل مى كنيم. مسلمانيم اما به زبان انگليسى صحبت مى كنيم. مسلمانيم و از عربى چيزى نمىدانيم. عربى، زبان قرآن را نمى دانيم ولى به زبان بيگانگان خوب حرف مى زنيم.
| |
| | |
| تنبلى و سهل انگارى چنان ما را فراگرفته است كه شنيدهايم دانشمندان مسلمان اين گردهمايى كه درباره اسلام بحث مى كنند، هنگامى كه موذن بانگ بر مى آورد «حى على الصلاه» بر نمىخيزند تا نماز بخوانند...
| |
| | |
| اى مردم مسلمان! نيروهاى خود را در يك جا گرد آوريد و صفها را منظم كنيد و اسلحهها را بر دوش بگيريد كه سياست جهان، كشورهاى عربى و اسلامى را مورد حمله قرار داده است...»
| |
| | |
| سخنرانى كاشف الغطا به زبانهاى مختلف ترجمه و چاپ شد. كاشف الغطا چهل روز در پاكستان ماند و به شهرهاى لاهور، راولپندى، كشمير آزاد (مظفرآباد) و پيشاور سفر نمود. با مردم و علما صحبت كرد و آنها را به وحدت، عمل به قرآن و مبارزه با استعمار فراخواند.
| |
| | |
| | |
| | |
| ===فرياد===
| |
| | |
| آمريكا در پوشش برگزارى سمينارى فرهنگى در صدد فريب دانشمندان مسلمان بر آمد. جمعيت آمريكايى دوستداران خاورميانه از 25 شخصيت برجسته مسيحى و 25 شخصيت برجسته مسلمان، از سراسر دنيا دعوت نمود تا در سمينارى كه درباره ارزشهاى اخلاقى اسلام و مسيحيت، در تاريخ 23 آوريل 1945 م، در هتل امسادور، واقع در بحمدون لبنان برگزار مى گردد، شركت كنند.
| |
| | |
| بسيارى از انديشمندان مسلمان و مسيحى دعوت كنگره را پذيرفتند. اما كاشف الغطا با تيزبينى توانست متوجه حيله آنها شود. آمريكا، اين ابرقدرت نو كه استعمار پيرانگليس را كنار زده بود، در جنگ سرد روانى عليه شوروى، از هر وسيلهاى بهره مىجست و اينك در پوشش نوعى فعاليت فرهنگى مىخواست انديشمندان مسلمان و مسيحى را با خود همراه كند.
| |
| | |
| كاشف الغطا در 78 سالگى، بسان يك سياستمدار جوان از تحولات سياسى جهان با خبر بود. وى در انديشه بر ملا ساختن اهداف كنگره بود. اما چگونه؟. او در پاسخ دعوتنامه طولانى جمعيت دوستداران خاورميانه، بسيار كوتاه نوشت: نمى توانم شركت بكنم.
| |
| | |
| كاشف الغطا تا آغاز كنگره يك ماه فرصت داشت. او در اين مدت توانست نامهاى بسيار مفصل درباره اهداف كنگره بنويسد و همزمان با آغاز كنگره در لبنان پخش كند و بدين سان آمريكا را رسوا نمايد. آگاهى او از اوضاع سياسى و ترفندهاى بسيار پيچيده استعمارگران به خوبى در اين نامه هويداست. مرجع تقليد شيعيان كه بيشتر وقت خود را به تدريس، تأليف، ديدار با مردم و پاسخ به سؤالاهاى شرعى آنان مى گذارند، از آخرين تحولات سياسى جهان به خوبى آگاه است. اينك چكيدهاى از پاسخ او به كنگره را مىآوريم:
| |
| | |
| «بسم الله الرحمن الرحيم
| |
| | |
| جناب آقاى گارلندا يوانز هايكينر، معاون جمعيت دوستداران خاورميانه
| |
| | |
| ... تمام موضوعهاى مورد بحث در دو مطلب خلاصه مى شود:
| |
| | |
| # ارزشهاى معنوى و نمونههاى عالى اخلاقى در اسلام و مسيحيت.
| |
| # خطر كمونيست براى بشريت و راه مبارزه با آن در اسلام و مسيحيت.
| |
| | |
| پيش از هر چيز بايد بدانيد كه زبان عمل از زبان حرف برندهتر است. هزاران كنگره از طرف آنان كه پاىبند به ارزشهاى معنوى نيستند، بى اثر است... اى دولت ايالات متحده و اى دولت انگليس! آيا شما داراى چنين صفتهايى هستيد؟! آيا شما براى معنويتها ارزشى قائليد؟!... آيا جنايتهايى كه شما در فلسطين كرديد، شما را روسياه نكرد؟... مگر به آنها پول و اسلحه نمى دهيد؟!... شما نهصد هزار عرب (فلسطينى) را بى خانمان، آواره بيابانها، زمين را بستر و آسمان را لحاف آنها نكرديد؟! آنها در وطن خود عزيز بودند و شما كارى كرديد كه دل سنگ به حال آنها مى سوزد... آيا نرون (امپراتور روم و جنايتكار بزرگ تاريخ) به اندازه شما جنايت كرد؟! شگفتا كه شما از مسلمانان و اعراب انتظار همكارى داريد و از آنها مى خواهيد كه با شما همفكرى و همكارى كنند. شما عرب را لگدمال مى كنيد. با يك دست بر سرش مى كوبيد و با دست ديگر او را نوازش مى كنيد.
| |
| | |
| اكنون شما از در ديگرى وارد شدهايد. امروز از ما مى خواهيد كه با شما در كنگرهها بر سر يك ميز بنشينيم و درباره ارزشهاى معنوى به مذاكره بپردازيم. آيا خونهايى كه در ايران سوريه، مصر و لبنان ريخته مىشود، ناشى از توطئههاى شما نيست؟! آيا شما در شرق و غرب جهان به مردم بى گناه ستم روا نمى داريد؟! تونس، مراكش و الجزاير در غرب جهان، در آتش بيداد شما مىسوزند و كره، هند و چين (ويتنام) و كنيا در شرق جهان، در آتش شما خاكستر شدند. تمام اين دشمنيهاى شما براى مادهپرستى شماست. همان چيزى كه در نامه خود از آن نكوهش كرده و آن را زنگ خطرى براى مردم دنيا بيان كرديد. آيا شما چيزى جز ماده را مى پرستيد؟! آيا شما دينى غير از دنياپرستى داريد؟!
| |
| | |
| شما بمب اتمى را براى چه ساختهايد؟ آيا تلاش در راه استثمار ملتها و به بند كشيدن آنها به خاطر دنياپرستى و پولپرستى شما نيست؟ تمام برنامههاى شما حتى آنهايى كه به نام دين انجام مىدهيد به خاطر دنياپرستى است....
| |
| | |
| ... شما فلسطين را ذبح كرديد، اما با دست دولتهاى عربى، بلكه به دست دولتهاى اسلامى تا ذبح شرعى باشد! به دست مسلمان و رو به قبله، تا براى شما و صهيونيستها خوردن آن حلال باشد! چرا كه شما اهل دين (؟) و در پى ارزشهاى معنوى هستيد! و جز غذاى پاك و حلال نمى خوريد!
| |
| | |
| شما به اين اندازه جنايت بسنده نكرديد. بلكه تلاش مىكنيد كه عرب را وارد پيمان دفاع مشترك كنيد و اين مرغ ضعيف و بى بال و پر را باز در دامى ديگر بيندازيد... كمكهاى مالى شما سرابى است كه تشنه را مى فريبد، اما سيرابش نمىكند. آمريكا اگر يك دلار كمك مى كند، ده برابر آن را پس مى گيرد بعضى مى گويند: انگليس، فرانسه و دولتهاى اروپايى در پيمان آتلانتيك وارد شدند و استقلال خود را از دست ندادند. بنابراين چه مانعى دارد كه ما نيز در پيمانهاى دفاعى وارد بشويم. در پاسخ مى گوييم: همين دولتها هم استقلال سياسى، دفاعى و اقتصادى خود را از دست داده و تابع آمريكا شدهاند. به همين خاطر است كه بسيارى از حزبهاى آن كشورها، با آن مخالفند، مانند حزب كارگر انگليس كه حزب بزرگى است.
| |
| | |
| مصالح ما هيچگونه ارتباطى با مصالح آمريكا ندارد. آنها فقر، نادانى و عقب ماندگى ما را مى خواهند و ما خواهان دانش، سعادت و پيشرفتيم.
| |
| | |
| ... من دولتهاى عرب را نصيحت مىكنم كه تسليم دولتهاى استعمارى نشوند، زيرا مشكلى را برايشان حل نخواهد كرد. به جوانان مىگويم كه راه رهايى ما بازگشت به قرآن و اسلام است. فرهنگ پربار اسلامى مىتواند پشتوانه مبارزه شما با استعمار باشد، نه مرام كمونيستى كه فرهنگى وارداتى است.
| |
| | |
| ... اگر آمريكا بويى از انسانيت و معنويت برده بود، سياه پوستهاى آمريكايى الاصل را كه در حال نابودىاند، حمايت مى كرد. اگر ذرهاى عدالت در دولت آمريكا بود، با پانزده ميليون سياه پوست اين همه بدرفتارى نمى كرد. دويست سال است كه شما آمريكائيها سياهان را به بردگى گرفتهايد.
| |
| | |
| ... آمريكا به اسرائيل كمكهاى نقدى مىدهد و اسلحه فراوان در اختيار او مىگذارد. اما در مورد كشورهاى عربى بجز وعدههاى توخالى، هيچ چيز به آنها نمىدهد. اگر اسلحهاى به كشورهاى عربى بدهد، به اين شرط است كه با اسرائيل نجنگد. شگفتا! اگر ما با اسرائيل نجنگيم، با كه بجنگيم؟! ما جز اسرائيل دشمنى نداريم.
| |
| | |
| ... ما اين ذلتها را چگونه فراموش كنيم و با شما كنار يك ميز بنشينيم و درباره ارزشهاى معنوى و نمونههاى عالى اخلاقى به گفتگو بپردازيم؟!
| |
| | |
| ... سوگند به همه مقدسان كه اگر دولتهاى عربى با هم متحد شوند، بر آمريكا، انگليس و اسرائيل پيروز مىشوند. شما شيطانها بهتر است دست از جنايتهاى خود برداريد و فلسطين را به صاحبان اصليش بسپاريد. آنگاه درباره ارزشهاى معنوى كنفرانس تشكيل دهيد. اگر در عرف سياست رواست كه با يك دست تسبيح و با دست ديگر كارد بگيريد و سينه مظلومان را بشكافيد، اين كار از نظر عقل روا نيست.
| |
| | |
| ... مسلمانها نسبت به يكديگر مغرورند، ولى در برابر دشمن مانند گوسفند ذليلاند.
| |
| | |
| سال گذشته به سفير انگليس گفتم: عراق از زمانى كه به اشغال درآمد، روز به روز وضعش بدتر شده است. وى پاسخ داد: اين چه حرفى است؟! اكنون كارها رو به راه شده و آبادانى و اقتصاد پيشرفت كرده است. براى نمونه، قصر شاه همه ساله در محاصره سيل قرار مىگرفت ولى اكنون آسيبى از اين جهت به آن نمىرسد. به او گفتم: حفظ كاخ شاه، حفظ پايگاه شماست. كاخ شاه مهم نيست. كوخ كشاورز مهم است... همين امسال شاهد طغيان بى سابقه رود كرخ بوديم. بغداد و بسيارى از روستاهاى آن آسيب ديد. ميزان خسارت تا بيست ميليون دينار برآورد شد. بيش از پنج هزار نفر غرق شدند. همان انسانهايى كه ستون فقرات مملكت و گردانندگان اصلى چرخهاى كشورند. مهار كردن رود كرخ و جلوگيرى از سيل به مصلحت استعمارگران نيست و گرنه آنهايى كه برج ايفل را ساختند، مى توانستند سيل بندهايى در بغداد بسازند.
| |
| | |
| ... اگر پيامبران اولوالعزم پنج نفرند: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد صلى الله عليه آله و سلم طاغوتهاى اولوالعزم نيز پنج نفرند: روزولت، تروس، آيزنهاور، چرچيل، وايدن. اينها جرثومه فسادند...
| |
| | |
| ارزشهاى عالى اخلاقى در اسلام است، نه در بحمدون. شايد در اين روزها افرادى كه دعوت كنگره بحمدون را پذيرفتند، در آنجا گرد آمده باشند. مى خواهم از آنها بپرسم آيا مى دانيد كه چند سال پيش، صهيونيسم به «دير ياسين» حمله كرد، مردان، زنان و كودكان را كشت و...؟ آيا مى دانيد كه همه اسلحههاى صهيونيستها آمريكايى بود؟
| |
| | |
| ... شما از بازماندگان كشتهها مى خواهيد با قاتل صلح كنند و دستش را ببوسند. واى بر شما! اى فرزندان سكسون، به خدا سوگند! اگر همه ستمهاى تاريخ را در يك كفه ترازو نهند و بيداد شما بر عرب و اسلام را در كفه ديگر، ظلم شما مى چربد. شما خيال مىكنيد كه پيرو حضرت عيسى عليه السلام هستيد؟!
| |
| | |
| ... كاش فرزندان عمو سام و برادرزادهاش، سكسون شرشان را از سر ما كم مى كردند كه ما را به خيرشان اميدى نيست... آمريكا با ژاپن چه كرد؟ شهر هيروشيما را با بمب اتمى ويران كرد. گناه مردم هيروشيما چه بود؟ مگر آمريكا مسيحى نيست ؟! مگر تورات و انجيل از آدمكشى نهى نكرده است ؟!...»
| |
| | |
| پاسخ كاشف الغطا به كنگره با نام «المثل العليا فى الاسلام، لا فى بحمدون» (نمونه هاى عالى اخلاقى در اسلام است، نه در بحمدون) در كنفرانس پخش شد. روزنامههاى لبنان نامه كاشف الغطا را چاپ كردند. مردم با اهداف پشت پرده كنگره آشنا شدند. يكى از انديشمندان مسلمان درباره اين نامه گفت:
| |
| | |
| «كاشف الغطا كشف الغطا: كاشف الغطا پرده را كنار زد.»
| |
| | |
| نامه كاشف الغطا مورد استقبال كم نظير خوانندگان قرار گرفت و بدين خاطر سه بار در آن سال چاپ شد. نزديك به صد هزار نسخه از کتاب «المثل العليا فى الاسلام، لا فى بحمدون» در كشورهاى مسلمان چاپ و به زبانهاى انگليسى و فارسى ترجمه شد.
| |
|
| |
|
| | وی از ذوق ادبى برخوردار بود و از ابتداى نوجوانى به سرودن شعر و نویسندگى پرداخت. پانزده ساله بود که کتاب «العبقات العنبرية» را درباره خاندان خود نوشت. |
| | در هیجدهسالگی، دروس سطح حوزه را به پایان برد و به درس خارج فقه و اصول آیتالله سید محمدکاظم یزدى و آیتالله آخوند خراسانى راه یافت. وى شرحى چهار جلدی بر کتاب «العروة الوثقى» نوشته آیتالله سید محمدکاظم یزدى نگاشت که احتمالا نخستین شرحى است که بر این کتاب نوشته شده باشد. |
|
| |
|
| | او علاوه بر مطالعات گسترده در تاریخ و ادبیات و شعر، فلسفه و حکمت را نیز عمیقا خواند؛ خود در اینباره مىگوید: |
|
| |
|
| ===اهل سياست===
| | «تمام کتابهاى صدرالمتألهین، ملاصدرا شیرازى از مشاعر، عرشیه و شرح هدایه گرفته تا اسفار و شرح اصول کافى را نزد استادان برجسته آموختم...». |
|
| |
|
| آيه الله كاشف الغطا هماره در مسايل سياسى دخالت مىكرد. برخى از كج انديشان كه دين را از سياست جدا مى دانستند، از او مى پرسيدند چرا در سياست دخالت مى كند. او در پاسخ مى گفت: اگر سياست به معناى پند، راهنمايى، نهى از فساد، نصيحت و مبارزه با استعمار است، من اهل سياستم. آرى، من تا فرق سر غرق در سياستم. چنين سياستى از واجبات است. پدر، پدر بزرگ، جد و تمام خاندان من، بيش از سيصد سال رهبرى دينى جهان اسلام را بر عهده داشتند. در زيارت جامعه، درباره ائمه معصوم آمده است: انتم ساسه العباد: شما سياستمداران مردم هستيد. سياست ما سياست پيامبر و امامان است.
| | همچنین به یادگیرى علم حدیث، تفسیر و عرفان پرداخت. |
|
| |
|
| زمانى هم كاشف الغطا نامهاى به محمد على جناح، اولين نخست وزير پاكستان مى نويسد و هدفهاى استعمارى پيمانهاى نظامى آمريكا را به او گوشزد مى كند.
| | آیتالله کاشفالغطا پس از سالها تحصیل و رسیدن به مقام اجتهاد، به تدریس آموختههایش براى طلاب جوان پرداخت. دهها طلبه در مسجد هندى و مقبره میرزاى شیرازى در صحن حرم حضرت على(ع) گرد مىآمدند و در درس او شرکت مىجستند. |
|
| |
|
| سرجان تروتبيك، سفير انگليس در عراق، در تاريخ 27 محرم 1373 ق به ديدار كاشف الغطا مىرود. گفتگو بين آنها درباره كمونيسم، اسرائيل و مسايل ديگر صورت مىگيرد. كاشف الغطا جنايتهاى انگليس در جهان را به او گوشزد مى كند. سفير كه درمانده بود، مى گويد: آيا در اين کتابخانه بسيار بزرگ شما كه هزاران جلد کتاب در آن هست، کتابى عليه ما هست. سفير فكر مى كرد كه كاشف الغطا پاسخى نخواهد داشت. زيرا کتابهاى او درباره فقه، اصول، تفسير، حديث و ديگر علوم اسلامى است كه در آنها اسمى از انگليس هم نيامده است. كاشف الغطا فرياد برآورد: کتاب كه چيزى نيست. قلبهاى همه ما عليه شماست. از دل يكايك ما به خاطر نيزهاى كه شما به جهان عرب زديد، خون مى چكد.
| | ==سفرهاى پربار== |
| | کاشفالغطا در سفر حج با دانشمندان اهل سنت حجاز به گفتگو نشست و آنها را به وحدت فراخواند. سپس به سوریه و لبنان رفت و مسلمانان را با ترفندهاى استعمارگران و راههاى مبارزه با آنها آشنا کرد. با علماى شیعه و سنى سخن گفت. پرهیز از اختلاف و همکارى دانشمندان شیعه و سنى از سخنان اوست که با اندیشمندان در میان مىگذاشت. کاشفالغطا در لبنان ازدواج کرد. پس از ماهها اقامت در لبنان که به گفتگو با دانشمندان برجسته شیعه، سنى و مسیحى، نقد مقالهها و فعالیتهاى تبلیغى و علمى گذشت، به مصر رفت و به تدریس در «الأزهر»، بزرگترین حوزه علمیه جهان اهل سنت پرداخت. او که نفوذ مسیحیت در مصر را احساس مىکرد. با کشیشان درباره انجیل و مسیح(ع) سخن گفت و اسلام را به آنها معرفى کرد. |
|
| |
|
| گفتگوى كاشف الغطا با سفيران انگليس و آمريكا با نام «محاوره الامام مع السفيرين»، سه بار در نجف و يك بار در آرژانتين چاپ شد.
| | سه سال در مصر و لبنان اقامت کرد و به ارشاد مردم پرداخت. شروع جنگ جهانى اول و اشغال عراق به دست انگلیس او را براى دفاع از وطن، به بازگشت به میهن فراخواند. |
|
| |
|
| | ==فعالیتهای سیاسی و اجتماعی== |
| | # بازسازی مدرسه علمیه معتمد که حدود یک قرن تولیت آن برعهده خاندان کاشف الغطا بود؛ |
| | # اخذ معافیت تحصیلی برای طلاب؛ |
| | # حضور در شهر کوت که خط مقدم نبرد با انگلیسیها بود برای دفاع از وطن (در جریان اشغال بسیاری از شهرهای عراق توسط انگلستان در جنگ جهانی اول)؛ |
| | # حضور در کنگره جهانى اسلام در سال 1350ق، در جمع یکصدوپنجاه نفر از شخصیتهاى سیاسى و مذهبى کشورهاى مسلمان از سراسر دنیا، از جمله رشید رضا (نویسنده سنىمذهب تفسیر المنار) و علامه اقبال لاهورى و ایراد سخنانی روشنگر، هیجانانگیز و وحدتآفرین و در پی آن عهدهدار شدن امامت جماعت کنگره با اصرار فراوان حاضران و اقتدای تمامى علماى اهل سنت، حتى وهابیون، ناصبىها و خوارج به او و نیز برگزاری نماز جمعه به امامت وی؛ |
| | # پیام به رزمندگان مسلمان عرب (در نبرد با متجاوزان صهیونیست که در سال 1327ش/1367ق/1948م، فلسطین را اشغال کردند) و تشویق آنان به ادامه نبرد با متجاوزان؛ |
| | # حضور در کنفرانس اسلامى پاکستان (دومین گردهمایى جهان اسلام در سال 1371ق/1330ش، در شهر کراچى) و سخنرانی در آنجا و سپس چهل روز درنگ در پاکستان و سفر به شهرهاى لاهور، راولپندى، کشمیر آزاد (مظفرآباد) و پیشاور و مردم را به وحدت، عمل به قرآن و مبارزه با استعمار فراخواندن؛ |
| | # پاسخی کوبنده و روشنگر تحت عنوان «المثل العليا في الإسلام، لا في بحمدون» به جمعیت آمریکایى دوستداران خاورمیانه که در پوشش برگزارى سمینارى فرهنگى در صدد فریب دانشمندان مسلمان برآمد و از 25 شخصیت برجسته مسیحى و 25 شخصیت برجسته مسلمان، از سراسر دنیا دعوت نمود تا در سمینارى که درباره ارزشهاى اخلاقى اسلام و مسیحیت، در تاریخ 23 آوریل 1945م، در هتل امسادور، واقع در بحمدون لبنان برگزار مىگردد، شرکت کنند و بسیارى از اندیشمندان مسلمان و مسیحى دعوت کنگره را پذیرفتند، اما کاشفالغطا با تیزبینى توانست متوجه حیله آنها شود؛ |
| | # نامه به محمدعلى جناح (اولین نخستوزیر پاکستان) و گوشزد کردن هدفهاى استعمارى پیمانهاى نظامى آمریکا به او؛ |
| | # بهحضور پذیرفتن سرجان تروتبیک، سفیر انگلیس در عراق، در تاریخ 27 محرم 1373ق و گفتگو درباره کمونیسم، اسرائیل و گوشزد کردن جنایتهاى انگلیس در جهان به او. |
|
| |
|
| | ==اساتید== |
| | # آیتالله سید محمدکاظم یزدى؛ |
| | # آیتالله آخوند خراسانى؛ |
| | # آیتالله مصطفى تبریزى؛ |
| | # آیتالله میرزا محمدباقر اصطهباناتى؛ |
| | # آیتالله احمد شیرازى؛ |
| | # آیتالله علىمحمد نجفآبادى؛ |
| | # آیتالله ملا علىاصغر مازندرانى؛ |
| | # آیتالله حاج آقا رضا همدانى؛ |
| | # آیتالله محمدتقى شیرازى؛ |
| | # آیتالله حسین نورى (محدث نورى). |
|
| |
|
| ==شاگردان== | | ==شاگردان== |
| | # آیتالله سید محسن حکیم؛ |
| | # آیتالله محمدجواد مغنیه؛ |
| | # شهید آیتالله قاضى طباطبایى؛ |
| | و... |
|
| |
|
| | ==آثار== |
| | # الدين و الإسلام یا «الدعوة الإسلامية»؛ |
| | # المراجعات الريحانية یا «النقود و الردود» یا «المطالعات و المراجعات»؛ |
| | # الآيات البينات في قمع البدع و الضلالات؛ |
| | # التوضيح في بيان ما هو الإنجيل و من هو المسيح؛ |
| | # الفردوس الأعلى؛ |
| | # أصل الشيعة و أصولها؛ |
| | # الأرض و التربة الحسينية؛ |
| | # نبذة من السياسية الحسينية؛ |
| | # الحكمة و السياسة؛ |
| | # محاروة الإمام المصلح كاشفالغطاء مع السفيرين البريطاني و الأميريكي؛ |
| | # عين الميزان؛ |
| | # نقد «ملوك العرب»، نوشته امین ریحانى؛ |
| | # مختارات من شعر الأغاني؛ |
| | # خطبة الاتحاد و الاقتصاد؛ |
| | # الخطب الأربع؛ |
| | # خطبة الباكستان؛ |
| | # مقتل الحسين(ع)؛ |
| | # قضية فلسطين الكبرى في خطب الإمام الراحل محمدحسين كاشفالغطا؛ |
| | # حاشیه بر تبصره؛ |
| | # سؤال و جواب؛ |
| | # وجيزة الأحكام؛ |
| | # زاد المقلدين؛ |
| | # مناسك الحج (عربى)؛ |
| | # مناسک حج (فارسى)؛ |
| | # حاشیه بر العروة الوثقى؛ |
| | # حواشى بر سفينة النجاة، نوشته آیتالله احمد كاشفالغطا (4 جلد)؛ |
| | # تحرير المجلة؛ |
| | # حواشى بر عين الحياة، ترجمه سفينة النجاة؛ |
| | # حاشیه بر مجمع الرسایل (فارسى)؛ |
| | # تعلیقات و تراجم بر دیوان سید جعفر حلى؛ |
| | # تعلیقات بر دیوان سید محمدسعید حبوبى؛ |
| | # تعلیقات بر الوساطة بين المتنبي و خصومه؛ |
| | # تعلیقات بر معالم الإصابة |
| | # تعلیقات بر الكلم الجامعة و الحكم النافعة؛ |
| | # صحائف الأبرار في وظائف الأسحار (دعا)؛ |
| | # جنة المأوى؛ |
| | # النظر الثاقب و نيل الطالب (حاشیه بر کتاب مکاسب، نوشته شیخ انصارى)؛ |
| | # نزهة السمر و نهزة السفر (سفرنامه حج)؛ |
| | # المثل العليا في الإسلام، لا في بحمدون؛ |
| | و... |
|
| |
|
| كاشف الغطا در طول ساليان دراز تدريس شاگردان بسيارى تربيت نمود. از جمله آنها:
| | ==وفات== |
| | | آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطا سرانجام پس از عمرى تلاش خستگىناپذیر، در ذیقعده 1373ق، رخت از جهان بربست. تشییع جنازه باشکوه او در نجف تا قبرستان وادى السلام، گویاى علاقه وافر مردم به او بود. مراسم یادبود رحلت او در عراق، ایران، پاکستان، لبنان و بسیارى از کشورهاى مسلمان برگزار شد. |
| - آیتالله سيد محسن حكيم
| |
| | |
| - آيه الله [[مغنیه، محمدجواد|محمد جواد مغنيه]] (نويسنده معروف)
| |
| | |
| - شهيد آيه الله قاضى طباطبايى (امام جمعه تبريز)
| |
| | |
| | |
| | |
| ==تأليفات==
| |
| | |
| | |
| كاشف الغطا از نوجوانى به سرودن شعر پرداخت. بيش از هشت هزار بيت شعر از او به يادگار مانده است. او کتابهاى بسيار سودمندى نيز به نگارش درآورد، كه چندى از آنها چاپ شده است.
| |
| | |
| آثار چاپ شده او عبارتند از:
| |
| | |
| - الدين و الاسلام يا «الدعوه الاسلاميه»
| |
| | |
| - المراجعات الريحانيه يا «النقود و الردود» يا «المطالعات و المراجعات»
| |
| | |
| - الايات البينات فى قمع البدع و الضلالات
| |
| | |
| - التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح
| |
| | |
| - الفردوس الاعلى
| |
| | |
| - اصل الشيعه و اصولها
| |
| | |
| - الارض و التربه الحسينيه
| |
| | |
| - نبذه من السياسيه الحسينيه
| |
| | |
| - الحكمه و السياسه
| |
| | |
| - المثل العليا فى الاسلام لافى بحمدون
| |
| | |
| - محاروه الامام المصلح كاشف الغطا مع السفيرين البريطانى و الاميريكى
| |
| | |
| - عين [[الميزان في تفسير القرآن|الميزان]]
| |
| | |
| - نقد «ملوك العرب» نوشته امين ريحانى
| |
| | |
| - مختارات من شعر الاغانى
| |
| | |
| - خطبه الاتحاد و الاقتصاد
| |
| | |
| - الخطب الاربع
| |
| | |
| - خطبه الباكستان
| |
| | |
| - مبادى الايمان
| |
| | |
| - مقتل الحسين عليه السلام
| |
| | |
| - قضيه فلسطين الكبرى فى خطب الامام الراحل محمد حسين كاشف الغطا
| |
| | |
| - حاشيه بر تبصره
| |
| | |
| - سؤال و جواب
| |
| | |
| - وجيزه الاحكام
| |
| | |
| - زاد المقلدين
| |
| | |
| - مناسك حج (عربى)
| |
| | |
| - مناسك حج (فارسى)
| |
| | |
| - حاشيه بر العروه الوثقى
| |
| | |
| - حواشى بر سفينه النجاه، نوشته آيه الله احمد كاشف الغطا (4 جلد)
| |
| | |
| - تحرير المجله
| |
| | |
| - حواشى بر عين الحياه، ترجمه سفينه النجاه
| |
| | |
| - حاشيه بر مجمع الرسايل (فارسى)
| |
| | |
| - تعليقات و تراجم بر ديوان سيد جعفر الحلى، معروف به «سحر باب و سجع البلابل»
| |
| | |
| - تعليقات بر ديوان سيد محمد سعيد الحبوبى
| |
| | |
| - تعليقات بر الوساطه بين المتنبى و خصومه
| |
| | |
| - تعليقات بر معالم الاصابه
| |
| | |
| - تعليقات بر الكلم الجامعه و الحكم النافعه
| |
| | |
| - صحائف الابرار فى وظايف الاسحار (دعا)
| |
| | |
| - جنه المأوى
| |
| | |
| - السياسه و الحكمه
| |
| | |
| - النظر الثاقب و نيل الطالب (حاشيه برکتاب مكاسب، نوشته [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شيخ انصارى]] )
| |
| | |
| - منظوم كشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار
| |
| | |
| - المسايل القندهاريه (فارسى)
| |
| | |
| | |
| | |
| ==وفات == | |
| | |
| | |
| آیتالله شيخ محمد حسين كاشف الغطا سرانجام پس از عمرى تلاش خستگى ناپذير، در ذيقعده 1373 ق، رخت از جهان بربست. تشييع جنازه باشكوه او در نجف تا قبرستان وادى السلام گوياى علاقه وافر مردم به او بود. مراسم يادبود رحلت او در عراق، ايران، پاكستان، لبنان و بسيارى از كشورهاى مسلمان برگزار شد. | |
| | |
| | |
| | |
| ==منابع==
| |
| | |
| | |
| - آواى بيدارى (ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى)، فروردين 1372، ص 7، 11، 12، 13، 15، 24، 25، 31، 32، 33، 34، 61، 73، 76، 79، 94، 96، 117، 118، 119، 124، 126، 127
| |
| | |
| - جنه المأوى، مقدمه
| |
| | |
| - شخصيت و انديشههاى كاشف الغطا، ص 8، 12، 13
| |
| | |
| - ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 128 و 129، 152 153، 163 و 164
| |
| | |
| - موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خليلى، ج 6، ص 182
| |
| | |
| - اين است آيين ما، محمد حسين كاشف الغطا، ترجمه آيه الله [[مکارم شیرازی، ناصر|ناصر مكارم شيرازى]]، ص 37، 40، 69، 71، 74، 81، 83، 86
| |
|
| |
|
| - نامه اى از امام كاشف الغطا، ص، 89، 90، 92 99
| | ==منابع مقاله== |
| | # آواى بیدارى (ویژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى)، فروردین 1372، ص7، 11، 12، 13، 15، 24، 25، 31، 32، 33، 34، 61، 73، 76، 79، 94، 96، 117، 118، 119، 124، 126، 127. |
| | # جنة المأوى، مقدمه. |
| | # شخصیت و اندیشههاى کاشفالغطا، ص8، 12، 13. |
| | # ماضي النجف و حاضرها، ج1، ص128، 129، 152، 153، 163، 164. |
| | # موسوعة العتبات المقدسة، جعفر خلیلى، ج6، ص182. |
| | # این است آیین ما، محمدحسین کاشفالغطا، ترجمه آیتالله ناصر مکارم شیرازى، ص37، 40، 69، 71، 74، 81، 83، 86. |
| | # نامهاى از امام کاشفالغطا، ص89، 90، 92، 99. |
| | # کاشفالغطا سوره خشم، محمدرضا سماک امانى، ص170، 172. |
|
| |
|
| - كاشف الغطا سوره خشم، محمدرضا سماك امانى، ص 170، 172
| |
| == وابستهها == | | == وابستهها == |
|
| |
|