پرش به محتوا

معجم طبقات المتکلمین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حضرت علی(ع)' به 'حضرت علی(ع) '
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
جز (جایگزینی متن - 'حضرت علی(ع)' به 'حضرت علی(ع) ')
خط ۵۶: خط ۵۶:
برخی از مطالب جالب این کتاب، عبارت است از:
برخی از مطالب جالب این کتاب، عبارت است از:


#ابوذر غفاری، جندب بن جناده غفاری، یکی از صحابه جلیل و پیشتازان اسلام آوران که در جاهلیت هم متأله و موحد بود و بت نمی‌پرستید... اوّلین کسی است که درباره «علم البقاء» سخن گفت. او بر مشقات و دشواری‌ها در راه اسلام صبر کرد و عهود و وصایا را حفظ کرد و در محنت‌ها صبوری پیشه کرد... در زمان عثمان بن عفان مردم را مخاطب قرار می‌داد و آنان را بر منکراتی که رایج شده آگاه می‌کرد و بر آنان نهیب می‌زد که چرا از عترت پاک پیامبر(ص) جدا شده‌اند و امیرالمؤمنین علی(ع) را از ولایت و رهبری مردم دور ساخته‌اند و اعتقاد داشت که حضرت علی(ع) سزاوارترین مردم برای امامت بعد از رسول خدا (ص) است و... عثمان از دست او به تنگ آمد و او را به شام به سوی معاویه تبعید کرد.
#ابوذر غفاری، جندب بن جناده غفاری، یکی از صحابه جلیل و پیشتازان اسلام آوران که در جاهلیت هم متأله و موحد بود و بت نمی‌پرستید... اوّلین کسی است که درباره «علم البقاء» سخن گفت. او بر مشقات و دشواری‌ها در راه اسلام صبر کرد و عهود و وصایا را حفظ کرد و در محنت‌ها صبوری پیشه کرد... در زمان عثمان بن عفان مردم را مخاطب قرار می‌داد و آنان را بر منکراتی که رایج شده آگاه می‌کرد و بر آنان نهیب می‌زد که چرا از عترت پاک پیامبر(ص) جدا شده‌اند و امیرالمؤمنین علی(ع) را از ولایت و رهبری مردم دور ساخته‌اند و اعتقاد داشت که [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]]  سزاوارترین مردم برای امامت بعد از رسول خدا (ص) است و... عثمان از دست او به تنگ آمد و او را به شام به سوی معاویه تبعید کرد.
#:ابوذر در شام هم جهاد و امر به معروف و نهی از منکرش را ادامه داد و... معاویه می‌پنداشت که هرچه انجام می‌دهد از قضای الهی است؛ چنان که نقل شده که معاویه در برخی از خطبه‌هایش گفت: «أنا خازن من خزّان اللّه، أعطی من أعطاه اللّه و أمنع من منعه اللّه»؛ یعنی «من خزانه دار خزینه‌های خدا هستم، به هر کسی که خدا عطا کرده می‌بخشم و از هر کسی که منع کرده، دریغ می‌کنم». پس ابوذر غفاری بلند شد و گفت: «کذبت یا معاویة إنّک لتعطی من منعه اللّه و تمنع من أعطاه اللّه»؛ «دروغ گفتی ای معاویه! تو می‌بخشی به هر کسی که خدا از او منع کرده و مانع می‌شوی از کسی که خدا به او بخشیده». معاویه چون احساس خطر کرد و مشاهده کرد که ابوذر دارد قلب مردم را تسخیر می‌کند، از او به عثمان، شکایت کرد. پس عثمان او را به مدینه فراخواند و سپس او را به ربذه تبعید کرد. پس در آنجا در سال 32ق، وفات کرد و عبداللّه بن مسعود و جمعی از کوفیان شاهد دفنش شدند و ابن مسعود گریست و گفت: «صدق رسول اللّه(ص): تمشی وحدک و تموت وحدک و تبعث وحدک»؛ «راست گفت رسول خدا (ص) که تو تنها راه می‌روی، تنهایی می‌میری و به تنهایی مبعوث می‌شوی». روایت شده از ابورافع که گفت: «أتیت أباذر بالربذة أودّعه، فلما أردت الانصراف، قال لی و لأناس معی: ستکون فتنة، فاتقوا اللّه و علیکم بالشیخ علی بن أبی طالب(ع)، فاتّبعوه»؛ یعنی «رفتم نزد ابوذر در ربذه تا با او خداحافظی کنم، پس وقتی خواستم بازگردم او به من و کسانی که با من بودند خطاب کرد و گفت: به زودی فتنه ای رخ خواهد داد، پس تقوای الهی پیشه کنید و بر شما باد که ملازم این شیخ، علی بن ابیطالب(ع) باشید و از او پیروی کنید»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص241-243</ref>
#:ابوذر در شام هم جهاد و امر به معروف و نهی از منکرش را ادامه داد و... معاویه می‌پنداشت که هرچه انجام می‌دهد از قضای الهی است؛ چنان که نقل شده که معاویه در برخی از خطبه‌هایش گفت: «أنا خازن من خزّان اللّه، أعطی من أعطاه اللّه و أمنع من منعه اللّه»؛ یعنی «من خزانه دار خزینه‌های خدا هستم، به هر کسی که خدا عطا کرده می‌بخشم و از هر کسی که منع کرده، دریغ می‌کنم». پس ابوذر غفاری بلند شد و گفت: «کذبت یا معاویة إنّک لتعطی من منعه اللّه و تمنع من أعطاه اللّه»؛ «دروغ گفتی ای معاویه! تو می‌بخشی به هر کسی که خدا از او منع کرده و مانع می‌شوی از کسی که خدا به او بخشیده». معاویه چون احساس خطر کرد و مشاهده کرد که ابوذر دارد قلب مردم را تسخیر می‌کند، از او به عثمان، شکایت کرد. پس عثمان او را به مدینه فراخواند و سپس او را به ربذه تبعید کرد. پس در آنجا در سال 32ق، وفات کرد و عبداللّه بن مسعود و جمعی از کوفیان شاهد دفنش شدند و ابن مسعود گریست و گفت: «صدق رسول اللّه(ص): تمشی وحدک و تموت وحدک و تبعث وحدک»؛ «راست گفت رسول خدا (ص) که تو تنها راه می‌روی، تنهایی می‌میری و به تنهایی مبعوث می‌شوی». روایت شده از ابورافع که گفت: «أتیت أباذر بالربذة أودّعه، فلما أردت الانصراف، قال لی و لأناس معی: ستکون فتنة، فاتقوا اللّه و علیکم بالشیخ علی بن أبی طالب(ع)، فاتّبعوه»؛ یعنی «رفتم نزد ابوذر در ربذه تا با او خداحافظی کنم، پس وقتی خواستم بازگردم او به من و کسانی که با من بودند خطاب کرد و گفت: به زودی فتنه ای رخ خواهد داد، پس تقوای الهی پیشه کنید و بر شما باد که ملازم این شیخ، علی بن ابیطالب(ع) باشید و از او پیروی کنید»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص241-243</ref>
#:گفتنی است که به نظر می‌رسد «علم البقاء» در عبارت مذکور، هرچند اصطلاحی شناخته شده نیست، ولیکن به معنای علم کلام است که در آن درباره توحید و بقای آدمی بعد از مرگ و رحلت از این دنیای فانی بحث می‌شود و ابوذر در آن واقعه تاریخی مشهور چند بار کلمه طیبه «لا إله إلا الله» را در برابر مشرکان بر زبان جاری کرد و مشرکان نادان او را تا سرحد مرگ کتک زدند.
#:گفتنی است که به نظر می‌رسد «علم البقاء» در عبارت مذکور، هرچند اصطلاحی شناخته شده نیست، ولیکن به معنای علم کلام است که در آن درباره توحید و بقای آدمی بعد از مرگ و رحلت از این دنیای فانی بحث می‌شود و ابوذر در آن واقعه تاریخی مشهور چند بار کلمه طیبه «لا إله إلا الله» را در برابر مشرکان بر زبان جاری کرد و مشرکان نادان او را تا سرحد مرگ کتک زدند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش