پرش به محتوا

دیوان حکیم سبزواری «اسرار»: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - 'عطار' به 'عطار ')
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۵۷: خط ۵۷:
ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:
ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:


#كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول <ref>ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31</ref>.
#كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول <ref>ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31</ref>
#اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است <ref>همان</ref>.
#اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است <ref>همان</ref>
#در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبك هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد <ref>همان</ref>.
#در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبك هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد <ref>همان</ref>
#تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است <ref>همان</ref>.
#تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است <ref>همان</ref>
#حكيم سبزوارى توانسته است سبك عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند <ref>همان</ref>.
#حكيم سبزوارى توانسته است سبك عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند <ref>همان</ref>
#او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است <ref>همان، ص 31 - 32</ref>.
#او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است <ref>همان، ص 31 - 32</ref>
#اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند <ref>همان، ص 32</ref>.
#اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند <ref>همان، ص 32</ref>
#اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و... <ref>همان</ref>.
#اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و... <ref>همان</ref>
#اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد <ref>همان</ref>.
#اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد <ref>همان</ref>
#از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط <ref>همان</ref>.
#از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط <ref>همان</ref>
#در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است <ref>همان</ref>.
#در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است <ref>همان</ref>
#كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است <ref>همان</ref>.
#كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است <ref>همان</ref>
#به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلا در غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و... <ref>همان</ref>.
#به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلا در غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و... <ref>همان</ref>
#اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:{{شعر}}
#اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:{{شعر}}
#:{{ب|''لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل''|2=''چشم دل بر شاهد يكتا فكن''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل''|2=''چشم دل بر شاهد يكتا فكن''}}{{پایان شعر}}
#:مثال حلّ:<ref>همان، ص 32 - 33</ref>.{{شعر}}
#:مثال حلّ:<ref>همان، ص 32 - 33</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''دم عيسى گرفت باد سحر''|2=''از دم جان‌فزاى حضرت دوست''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''دم عيسى گرفت باد سحر''|2=''از دم جان‌فزاى حضرت دوست''}}{{پایان شعر}}
#اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]  و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
#اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]  و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
#:حافظ گويد:<ref>ديوان، خطيب رهبر، غزل 73</ref>.{{شعر}}
#:حافظ گويد:<ref>ديوان، خطيب رهبر، غزل 73</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست''|2=''منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست''|2=''منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست''}}{{پایان شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 54</ref>.{{شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 54</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست''|2=''منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست''}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست''|2=''منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست''}{{پایان شعر}}
#: فخرالدين عراقى گويد:<ref>مجموعه آثار، ص 180</ref>.{{شعر}}
#: فخرالدين عراقى گويد:<ref>مجموعه آثار، ص 180</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''|2=''خوشا راهى كه پايانش تو باشى''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''|2=''خوشا راهى كه پايانش تو باشى''}}{{پایان شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 168</ref>.{{شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 168</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''خوشا جانى كه جانانش تو باشى''|2=''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''خوشا جانى كه جانانش تو باشى''|2=''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''}}{{پایان شعر}}
#:نشاط اصفهانى گويد:<ref>ديوان، ص 97</ref>.{{شعر}}
#:نشاط اصفهانى گويد:<ref>ديوان، ص 97</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد''|2=''در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد''|2=''در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد''}}{{پایان شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 75</ref>.{{شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 75</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''ديده را آينه روى شهى بايد كرد''|2=''سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد''}}
#:{{ب|''ديده را آينه روى شهى بايد كرد''|2=''سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد''}}
#:{{ب|''تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست''|2=''طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست''|2=''طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد''}}{{پایان شعر}}
#:مولوى گويد:<ref>ديوان كبير، غزل 1826</ref>.{{شعر}}
#:مولوى گويد:<ref>ديوان كبير، غزل 1826</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»''|2=''بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين''}}
#:{{ب|''هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»''|2=''بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين''}}
#:{{ب|''گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد''|2=''بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين''}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد''|2=''بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين''}{{پایان شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 151</ref>.{{شعر}}
#:اسرار گويد:<ref>غزل 151</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين''|2=''آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين''}}
#:{{ب|''فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين''|2=''آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين''}}
#:{{ب|''آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند''|2=''از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين''}}
#:{{ب|''آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند''|2=''از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين''}}
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
#در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:{{شعر}}
#در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:{{شعر}}
{{ب|''شد چهل سال و نگفت اسرار مدح''|2=''ليك حسن شه بود پيمان‌شكن ''}}{{پایان شعر}}
{{ب|''شد چهل سال و نگفت اسرار مدح''|2=''ليك حسن شه بود پيمان‌شكن ''}}{{پایان شعر}}
#آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج [[سبزواری، هادی|ملا هادى سبزوارى]] توجه و درباره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است <ref>همان، ص 30</ref>.
#آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج [[سبزواری، هادی|ملا هادى سبزوارى]] توجه و درباره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است <ref>همان، ص 30</ref>
#حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبك خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:<ref>همان، ص 30 - 31</ref>.{{شعر}}
#حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبك خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:<ref>همان، ص 30 - 31</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''هزاران آفرين بر جان حافظ''|2=''همه غرقيم در احسان حافظ''}}
#:{{ب|''هزاران آفرين بر جان حافظ''|2=''همه غرقيم در احسان حافظ''}}
#:{{ب|''ز هفتم‌آسمان غيب آمد''|2=''لسان‌الغيب اندر شأن حافظ''}}
#:{{ب|''ز هفتم‌آسمان غيب آمد''|2=''لسان‌الغيب اندر شأن حافظ''}}
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
#:{{ب|''بيا اسرار تا ما برفشانيم''|2=''دل و جان در ره دربان حافظ''}}
#:{{ب|''بيا اسرار تا ما برفشانيم''|2=''دل و جان در ره دربان حافظ''}}
#:{{ب|''ببند اسرار لب را چون ندارد''|2=''سخن پايانى اندر شأن حافظ''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''ببند اسرار لب را چون ندارد''|2=''سخن پايانى اندر شأن حافظ''}}{{پایان شعر}}
#حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:<ref>همان، ص 147</ref>.{{شعر}}
#حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:<ref>همان، ص 147</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''مپندار او نهان و تو عيانى''|2=''تو در سُبُحات سبحانى نهانى''}}
#:{{ب|''مپندار او نهان و تو عيانى''|2=''تو در سُبُحات سبحانى نهانى''}}
#:{{ب|''چو تو باشى نه برخوردار از اويى''|2=''چو او باشد تو كى اندر ميانى؟!''}}
#:{{ب|''چو تو باشى نه برخوردار از اويى''|2=''چو او باشد تو كى اندر ميانى؟!''}}
#:{{ب|''گمان بگذار و بر نور يقين پيچ''|2=''كه بى‌شك او يقين و تو گمانى''}}
#:{{ب|''گمان بگذار و بر نور يقين پيچ''|2=''كه بى‌شك او يقين و تو گمانى''}}
#:{{ب|''تويى هستى‌نما و اوست هستى''|2=''سرابى، او چو آب زندگانى''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''تويى هستى‌نما و اوست هستى''|2=''سرابى، او چو آب زندگانى''}}{{پایان شعر}}
#:و در غزل 54 چنين سروده است:<ref>همان، ص 71</ref>.{{شعر}}
#:و در غزل 54 چنين سروده است:<ref>همان، ص 71</ref>{{شعر}}
#:{{ب|''موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود''|2=''ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست''}}
#:{{ب|''موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود''|2=''ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست''}}
#:{{ب|''چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را''|2=''پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست''}}{{پایان شعر}}
#:{{ب|''چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را''|2=''پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست''}}{{پایان شعر}}
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش