۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «') |
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
وى در فصل اول از بخش اول كتاب، درباره شرق نزديك در مستقر جهانى خويش سخن مىگويد و بيان مىدارد كه: «شرق نزديك» مشتمل است بر سرزمين هلال خصيب با دو شاخه آنكه عبارت است از بين النهرين (عراق كنونى)، سوريه، فلسطين و همچنين مصر، آناتولى (تركيه)، و سرزمين ايران. | وى در فصل اول از بخش اول كتاب، درباره شرق نزديك در مستقر جهانى خويش سخن مىگويد و بيان مىدارد كه: «شرق نزديك» مشتمل است بر سرزمين هلال خصيب با دو شاخه آنكه عبارت است از بين النهرين (عراق كنونى)، سوريه، فلسطين و همچنين مصر، آناتولى (تركيه)، و سرزمين ايران. | ||
«شرق نزديك»- كه در اصل يك اصطلاح جغرافيايى اروپايى است كه از باب توسع در مورد آن قسمت از آسياى جنوب غربى بهكار مىرفته است كه به اروپا نزديكتر است- بعدها در امريكا هم، كه قسمتهايى از آن به شرق دور نزديكتر است، اخذ و استعمال شده است. اين استعمال همچنان رايج بود تا جنگ جهانى دوم كه حكومت بريتانيا حوزهاى نظامى، كه از ايران تا ليبى امتداد داشت، ايجاد كرد و نام آن را «شرق ميانه»، كه تا آن وقت به حكم سنت براى سرزمين هند و كشورهاى مجاور آن بهكار مىرفت، نهاد، و مركز ذخيره «شرق ميانه» بر مبناى آن اصطلاح در قاهره تأسيس شد كه بعدها تبديل به طرح مشترك انگليسى و امريكايى گشت؛ بدينگونه اين اصطلاح جديد رسميت يافت<ref>متن كتاب، ص 3</ref> | «شرق نزديك»- كه در اصل يك اصطلاح جغرافيايى اروپايى است كه از باب توسع در مورد آن قسمت از آسياى جنوب غربى بهكار مىرفته است كه به اروپا نزديكتر است- بعدها در امريكا هم، كه قسمتهايى از آن به شرق دور نزديكتر است، اخذ و استعمال شده است. اين استعمال همچنان رايج بود تا جنگ جهانى دوم كه حكومت بريتانيا حوزهاى نظامى، كه از ايران تا ليبى امتداد داشت، ايجاد كرد و نام آن را «شرق ميانه»، كه تا آن وقت به حكم سنت براى سرزمين هند و كشورهاى مجاور آن بهكار مىرفت، نهاد، و مركز ذخيره «شرق ميانه» بر مبناى آن اصطلاح در قاهره تأسيس شد كه بعدها تبديل به طرح مشترك انگليسى و امريكايى گشت؛ بدينگونه اين اصطلاح جديد رسميت يافت<ref>متن كتاب، ص 3</ref> | ||
در فصل سوم اين بخش، تحت عنوان «گذار از بدويت به تمدن از راه بربريت»، خاطر نشان مىكند كه: انسان قبل از اختراع خط، در تحول پيوسته و دشوار خويش از لحاظ طرز زندگى سه مرحله عمده فرهنگى را طى كرده است كه اهميت اساسى دارد: مرحله جمع كردن غذا؛ مرحله توليد غذا؛ و مرحله صنعتگرى. | در فصل سوم اين بخش، تحت عنوان «گذار از بدويت به تمدن از راه بربريت»، خاطر نشان مىكند كه: انسان قبل از اختراع خط، در تحول پيوسته و دشوار خويش از لحاظ طرز زندگى سه مرحله عمده فرهنگى را طى كرده است كه اهميت اساسى دارد: مرحله جمع كردن غذا؛ مرحله توليد غذا؛ و مرحله صنعتگرى. | ||
اولين مرحله قديمىترين و به مراتب طولانىترين مراحل بود كه لااقل نيم ميليون سال دوام داشت. در تمام اين دوره از وجود انسان بر روى زمين، وى زندگى خويش را با جمع كردن غذاى نباتى و حيوانى در همان شكل طبيعى و وحشى آن ادامه داد. مقارن پايان اين دوره، گامهايى برداشت كه به تغيير اساس معيشت وى از مرحله جمع آوردن غذا به مرحله توليد غذا منتهى شد. اين پيشرفت با پرورش نباتات و اهلى كردن حيوانات انجام گرفت كه براى اولين بار در دوره زندگانى وى به او حق نظارت بر منابع معاشش را داد و او را از اسارت مطلق طبيعت پيرامون خويش آزاد ساخت. اين مرحله بالنسبه كوتاه بود. فقط چند هزار سال طول كشيد. هر دو نوع معاش البته تا قسمتى همزمان بودهاند و كاملاً مانعةالجمع نبودهاند<ref>متن كتاب، ص 19</ref> | اولين مرحله قديمىترين و به مراتب طولانىترين مراحل بود كه لااقل نيم ميليون سال دوام داشت. در تمام اين دوره از وجود انسان بر روى زمين، وى زندگى خويش را با جمع كردن غذاى نباتى و حيوانى در همان شكل طبيعى و وحشى آن ادامه داد. مقارن پايان اين دوره، گامهايى برداشت كه به تغيير اساس معيشت وى از مرحله جمع آوردن غذا به مرحله توليد غذا منتهى شد. اين پيشرفت با پرورش نباتات و اهلى كردن حيوانات انجام گرفت كه براى اولين بار در دوره زندگانى وى به او حق نظارت بر منابع معاشش را داد و او را از اسارت مطلق طبيعت پيرامون خويش آزاد ساخت. اين مرحله بالنسبه كوتاه بود. فقط چند هزار سال طول كشيد. هر دو نوع معاش البته تا قسمتى همزمان بودهاند و كاملاً مانعةالجمع نبودهاند<ref>متن كتاب، ص 19</ref> | ||
در بخش دوم كتاب، تحت عنوان دوران سامىها، در پنج فصل از ادوار سلسلهها و پادشاهان، مذهب و ادبيات، نوشتههاى غيردينى، كنعانىها، آرامىها و عبرىها، همكارى فرهنگى-ادبى و دينى سخن رفته است. | در بخش دوم كتاب، تحت عنوان دوران سامىها، در پنج فصل از ادوار سلسلهها و پادشاهان، مذهب و ادبيات، نوشتههاى غيردينى، كنعانىها، آرامىها و عبرىها، همكارى فرهنگى-ادبى و دينى سخن رفته است. | ||
مولف درباره مذهب و ادبيات، در فصل ششم، چنين مىگويد: مسائلى از آنگونه كه به اصل انسان و جهان، اسرار طبيعت، چارهناپذيرى و حتميت مرگ، ميل طبيعى براى جوانى جاودان، رنج انسانى و دلبستگى وى به زندگى صالح و عادلانه مىپردازد مىبايست فكر انسان اوليه را نگران و مضطرب ساخته باشد. تنظيم اين مسائل و سعى در تعبير آنها در اساطير، افسانهها و متلهاى عاميانه كه در الاهيات و تاريخ و علوم عاميانه ما به ازاء دارند مجال بيان يافت. سپس مذهب نقش اساسى را در زندگى انسان بازى كرد و در فعاليتهاى مختلف او نفوذ نمود<ref>متن كتاب، ص 61</ref> | مولف درباره مذهب و ادبيات، در فصل ششم، چنين مىگويد: مسائلى از آنگونه كه به اصل انسان و جهان، اسرار طبيعت، چارهناپذيرى و حتميت مرگ، ميل طبيعى براى جوانى جاودان، رنج انسانى و دلبستگى وى به زندگى صالح و عادلانه مىپردازد مىبايست فكر انسان اوليه را نگران و مضطرب ساخته باشد. تنظيم اين مسائل و سعى در تعبير آنها در اساطير، افسانهها و متلهاى عاميانه كه در الاهيات و تاريخ و علوم عاميانه ما به ازاء دارند مجال بيان يافت. سپس مذهب نقش اساسى را در زندگى انسان بازى كرد و در فعاليتهاى مختلف او نفوذ نمود<ref>متن كتاب، ص 61</ref> | ||
بخش سوم كتاب درباره عصر يونانى و رومى است؛ مثلاً درباره اسكندر مقدونى مىگويد كه: در بهار سال 334ق، مقدونى 21 ساله به سركردگى تقريباً 30000 پياده و 5000 سواره از خط قراردادى كه هلس پونت (داردانل) خوانده مىشد و اروپا را از آسيا جدا مىكرد، عبور نمود و در نزديك دهانه رود گرانيكوس كه به درياى مرمره فرو مىريزد ساتراپ ايرانى را شكست داد و از آسياى صغير گذر كرد و يك سلسله حمله را آغاز نمود كه مقدر بود جريان تاريخ شرق نزديك را عوض كند. آسياى غربى و مصر در حوزه نفوذ سياسى و فرهنگى اروپا- مقدونيه- يونان و بيزانسى درآمد و 1000 سال بعد تا ظهور اسلام باقى ماند. ميراث يونان و روم در اين منطقه امروز هم نيرويى زنده به شمار مىرود<ref>متن كتاب، ص 125</ref> | بخش سوم كتاب درباره عصر يونانى و رومى است؛ مثلاً درباره اسكندر مقدونى مىگويد كه: در بهار سال 334ق، مقدونى 21 ساله به سركردگى تقريباً 30000 پياده و 5000 سواره از خط قراردادى كه هلس پونت (داردانل) خوانده مىشد و اروپا را از آسيا جدا مىكرد، عبور نمود و در نزديك دهانه رود گرانيكوس كه به درياى مرمره فرو مىريزد ساتراپ ايرانى را شكست داد و از آسياى صغير گذر كرد و يك سلسله حمله را آغاز نمود كه مقدر بود جريان تاريخ شرق نزديك را عوض كند. آسياى غربى و مصر در حوزه نفوذ سياسى و فرهنگى اروپا- مقدونيه- يونان و بيزانسى درآمد و 1000 سال بعد تا ظهور اسلام باقى ماند. ميراث يونان و روم در اين منطقه امروز هم نيرويى زنده به شمار مىرود<ref>متن كتاب، ص 125</ref> | ||
در ادامه اين بخش در مورد اسكندر و جانشينانش، فرهنگ يونانى مآبى، فعاليت معنوى و دينى مسيحيت، اعمال درخشان كليسايى سخن مىگويد. | در ادامه اين بخش در مورد اسكندر و جانشينانش، فرهنگ يونانى مآبى، فعاليت معنوى و دينى مسيحيت، اعمال درخشان كليسايى سخن مىگويد. | ||
بخش چهارم اين كتاب، درباره عصر اسلامى است، وى در اين باره خاطر نشان مىكند: «اقتران طلوع اسلام با پيدايش اعراب در صحنه بينالمللى جريان تاريخ را در شرق نزديك از بن دگرگون كرد. تفوق يونانى- رومى را در سياست و فرهنگ پايان داد، دين تازهاى عرضه كرد؛ اسلام كه هنوز در سراسر اين منطقه بر عقايد غلبه دارد زبان تازهاى منتشر كرد، عربى، كه هنوز زبان روزمرّه 80 ميليون نفوس است، از مراكش تا عراق، راه تازهاى در زندگى پديد آورد كه خود تركيبى بود از راههاى قديم. برقرار شدن نظم تازه را مىتوان نشانهاى تلقى كرد از پايان دوران باستان شرق نزديك و از شروع دوران قرون وسطى در آنجا. برخلاف قرون وسطى در اروپا كه مشتمل بود بر سدههاى سياه، اين دوره از دنياى اسلام روى هم رفته ممتاز بود به درخشندگى و افتخار. اين عظمت ناگهان در نقطهاى دور از انتظار و كمشناخته، يعنى حجاز، آغاز شد با ظهور مردى كه در نوع خود بىنظير بود: محمد(ص)<ref>متن كتاب، ص 203</ref> | بخش چهارم اين كتاب، درباره عصر اسلامى است، وى در اين باره خاطر نشان مىكند: «اقتران طلوع اسلام با پيدايش اعراب در صحنه بينالمللى جريان تاريخ را در شرق نزديك از بن دگرگون كرد. تفوق يونانى- رومى را در سياست و فرهنگ پايان داد، دين تازهاى عرضه كرد؛ اسلام كه هنوز در سراسر اين منطقه بر عقايد غلبه دارد زبان تازهاى منتشر كرد، عربى، كه هنوز زبان روزمرّه 80 ميليون نفوس است، از مراكش تا عراق، راه تازهاى در زندگى پديد آورد كه خود تركيبى بود از راههاى قديم. برقرار شدن نظم تازه را مىتوان نشانهاى تلقى كرد از پايان دوران باستان شرق نزديك و از شروع دوران قرون وسطى در آنجا. برخلاف قرون وسطى در اروپا كه مشتمل بود بر سدههاى سياه، اين دوره از دنياى اسلام روى هم رفته ممتاز بود به درخشندگى و افتخار. اين عظمت ناگهان در نقطهاى دور از انتظار و كمشناخته، يعنى حجاز، آغاز شد با ظهور مردى كه در نوع خود بىنظير بود: محمد(ص)<ref>متن كتاب، ص 203</ref> | ||
در ادامه اين فصل به خلفاى مدينه، خلافت اموى، عباسى پرداخته شده است و در فصل آخر، درباره صليبيان، ايوبيان و مماليك چنين بيان مىدارد كه: قرن يازدهم شاهد استقرار دولتى مسلمان شد در سرزمين بيزانس در فاصلهاى شگفتآور نسبت به قسطنطنيه و دولتى ديگر در سيسيل كه تهاجمات آن تا روم و جنووا رسيد و يك دولت مقتدرتر در اسپانيا كه از آنجا هجومهاى آن به داخل فرانسه مدت دو قرن ادامه يافت. | در ادامه اين فصل به خلفاى مدينه، خلافت اموى، عباسى پرداخته شده است و در فصل آخر، درباره صليبيان، ايوبيان و مماليك چنين بيان مىدارد كه: قرن يازدهم شاهد استقرار دولتى مسلمان شد در سرزمين بيزانس در فاصلهاى شگفتآور نسبت به قسطنطنيه و دولتى ديگر در سيسيل كه تهاجمات آن تا روم و جنووا رسيد و يك دولت مقتدرتر در اسپانيا كه از آنجا هجومهاى آن به داخل فرانسه مدت دو قرن ادامه يافت. | ||
كنش و واكنش بين اروپا و آسيا از پيش از اسلام و مسيحيت سابقه داشت. جنگهاى صليبى فصل مربوط به قرون وسطى و تماشايىترين فصل اين درام را در تاريخ ضبط كرد<ref>متن كتاب، ص 239</ref> | كنش و واكنش بين اروپا و آسيا از پيش از اسلام و مسيحيت سابقه داشت. جنگهاى صليبى فصل مربوط به قرون وسطى و تماشايىترين فصل اين درام را در تاريخ ضبط كرد<ref>متن كتاب، ص 239</ref> | ||
نگارنده كتاب در بخش پنجم به امپراتورى و فرهنگ عثمانى اشاره مىكند، همچنين از ايران صفوى، قاجاريه و گرفتارى سياستهاى اروپايى، پهلوى و تجددطلبى سخن بهميان مىآورد. در بخش پايانى كتاب از كشورهاى عربى سخن رفته است؛ كشورهاى عرب، كه اينجا مورد تحقيق و مطالعه است، قسمتى از شرق نزديك و در عين حال قسمتى از دنياى عرب را تشكيل مىدهند. | نگارنده كتاب در بخش پنجم به امپراتورى و فرهنگ عثمانى اشاره مىكند، همچنين از ايران صفوى، قاجاريه و گرفتارى سياستهاى اروپايى، پهلوى و تجددطلبى سخن بهميان مىآورد. در بخش پايانى كتاب از كشورهاى عربى سخن رفته است؛ كشورهاى عرب، كه اينجا مورد تحقيق و مطالعه است، قسمتى از شرق نزديك و در عين حال قسمتى از دنياى عرب را تشكيل مىدهند. |
ویرایش