۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
در مورد روش و محتواى كتاب حاضر چند نكته گفتنى است: | در مورد روش و محتواى كتاب حاضر چند نكته گفتنى است: | ||
1. هرچند زمان و مكان شروع تأليف اين كتاب معلوم نيست و همچنين مشخص نيست كه اين فعاليت علمى چه مدتى به طول انجاميده است، وليكن روشن است كه نويسنده، نگارش كتاب حاضر را در مشهد مقدس در تاريخ هفتم رجب سال 1390ق، برابر با هفدهم شهريور 1349ش، به پايان برده است .<ref>بداية الحكمة، ص 178</ref> | 1. هرچند زمان و مكان شروع تأليف اين كتاب معلوم نيست و همچنين مشخص نيست كه اين فعاليت علمى چه مدتى به طول انجاميده است، وليكن روشن است كه نويسنده، نگارش كتاب حاضر را در مشهد مقدس در تاريخ هفتم رجب سال 1390ق، برابر با هفدهم شهريور 1349ش، به پايان برده است ..<ref>بداية الحكمة، ص 178</ref> | ||
2. هرچند نويسنده، وجه تسميه اين كتاب را بيان نكرده است، لكن مىتوان گفت كه چون اثر مذكور بهعنوان يك متن آموزشى براى نوآموزان حكمت و فلسفه اسلامى نوشته شده، «بداية الحكمة» يا آغاز حكمت ناميده شده و اين اسم مطابق با مسمّى است و با محتواى كتاب مطابقت دارد. | 2. هرچند نويسنده، وجه تسميه اين كتاب را بيان نكرده است، لكن مىتوان گفت كه چون اثر مذكور بهعنوان يك متن آموزشى براى نوآموزان حكمت و فلسفه اسلامى نوشته شده، «بداية الحكمة» يا آغاز حكمت ناميده شده و اين اسم مطابق با مسمّى است و با محتواى كتاب مطابقت دارد. | ||
3. مسئولان و دستاندركاران مدرسه منتظريه در حوزه علميه قم، با توجه به اين نكته كه پيشرفت مادى نيازمند به پيشرفت معنوى است و براى پيشرفت معنوى، چارهاى جز داشتن برنامه نيست، تصميم گرفتند برنامهريزى بهترى انجام دهند و برنامههاى درسى حوزه علميه قم را تقويت كنند و به همين جهت از استادان بزرگ حوزهها يارى جستند و از آن جمله، انگيزه تأليف متون آموزشى فلسفه اسلامى را در نزد استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] تقويت كردند؛ زيرا آنان به او پيشنهاد دادند كه دو كتاب در اين موضوع نوشته شود: كتاب و متنى شايسته براى آموزش دوره آغازين حكمت و فلسفه اسلامى تأليف شود تا بهعنوان اولين متن آموزشى نوآموزان فلسفه، در اختيار استادان و دانشجويان قرار گيرد و همچنين متنى ديگر براى دوره پايانى، تا جويندگان علم پس از فراغت از دوره اول، با آن تحصيلات خود را در اين زمينه تكميل كنند. استاد اين پيشنهاد را پذيرفت و بهخوبى اجرا كرد و هر دو كتاب را نگاشت. كتاب حاضر، اولين كتاب است .<ref>همان، ص 3 - 5</ref> | 3. مسئولان و دستاندركاران مدرسه منتظريه در حوزه علميه قم، با توجه به اين نكته كه پيشرفت مادى نيازمند به پيشرفت معنوى است و براى پيشرفت معنوى، چارهاى جز داشتن برنامه نيست، تصميم گرفتند برنامهريزى بهترى انجام دهند و برنامههاى درسى حوزه علميه قم را تقويت كنند و به همين جهت از استادان بزرگ حوزهها يارى جستند و از آن جمله، انگيزه تأليف متون آموزشى فلسفه اسلامى را در نزد استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] تقويت كردند؛ زيرا آنان به او پيشنهاد دادند كه دو كتاب در اين موضوع نوشته شود: كتاب و متنى شايسته براى آموزش دوره آغازين حكمت و فلسفه اسلامى تأليف شود تا بهعنوان اولين متن آموزشى نوآموزان فلسفه، در اختيار استادان و دانشجويان قرار گيرد و همچنين متنى ديگر براى دوره پايانى، تا جويندگان علم پس از فراغت از دوره اول، با آن تحصيلات خود را در اين زمينه تكميل كنند. استاد اين پيشنهاد را پذيرفت و بهخوبى اجرا كرد و هر دو كتاب را نگاشت. كتاب حاضر، اولين كتاب است ..<ref>همان، ص 3 - 5</ref> | ||
4. هرچند كتاب بدايه بهعنوان كتابى درسى نگارش يافته و در نتيجه تمامى تحقيقات نهايى مؤلف را در بر ندارد، ولى بااينحال، نويسنده در اين اثر نيز برخى از نوآورىهاى خودش را ذكر كرده است كه به چند مورد اشاره مىشود: | 4. هرچند كتاب بدايه بهعنوان كتابى درسى نگارش يافته و در نتيجه تمامى تحقيقات نهايى مؤلف را در بر ندارد، ولى بااينحال، نويسنده در اين اثر نيز برخى از نوآورىهاى خودش را ذكر كرده است كه به چند مورد اشاره مىشود: | ||
الف)- مشهور حكما قضيه موجبه را در هليات مركبه داراى چهار جزء موضوع، محمول، نسبت حكميه و حكم دانسته و در هليات بسيطه، قضيه موجبه را داراى سه جزء موضوع، محمول و حكم شمرده و قضيه سالبه را داراى سه جزء موضوع، محمول، نسبت حكميه ذكر كردهاند، لكن [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] نسبت حكميه را از اجزاء قضيه نمىداند و بر اين باور است كه قضيه از آن جهت كه قضيه است نيازمند نسبت حكميه نيست؛ لذا در هليات بسيطه با اينكه شك و ترديدى در قضيه بودنشان نيست، نسبت حكميه وجود ندارد و معتقد است كه حكم، فعل نفس است و نفس فقط براى حكم كردن و موضوع را محمول قرار دادن، نيازمند تصور نسبت حكميه است؛ بنابراين، قضيه موجبه سه جزء دارد: موضوع، محمول و حكم و قضيه سالبه دو جزء دارد: موضوع و محمول .<ref>بداية الحكمة، ص 147</ref> | الف)- مشهور حكما قضيه موجبه را در هليات مركبه داراى چهار جزء موضوع، محمول، نسبت حكميه و حكم دانسته و در هليات بسيطه، قضيه موجبه را داراى سه جزء موضوع، محمول و حكم شمرده و قضيه سالبه را داراى سه جزء موضوع، محمول، نسبت حكميه ذكر كردهاند، لكن [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] نسبت حكميه را از اجزاء قضيه نمىداند و بر اين باور است كه قضيه از آن جهت كه قضيه است نيازمند نسبت حكميه نيست؛ لذا در هليات بسيطه با اينكه شك و ترديدى در قضيه بودنشان نيست، نسبت حكميه وجود ندارد و معتقد است كه حكم، فعل نفس است و نفس فقط براى حكم كردن و موضوع را محمول قرار دادن، نيازمند تصور نسبت حكميه است؛ بنابراين، قضيه موجبه سه جزء دارد: موضوع، محمول و حكم و قضيه سالبه دو جزء دارد: موضوع و محمول ..<ref>بداية الحكمة، ص 147</ref> | ||
ب)- [[ارسطو]] جسم را مركب از ماده و صورت و حقيقتى متصل دانسته كه تا بىنهايت قابل تقسيم است؛ به اين نحو كه ابتدا به انقسام خارجى منقسم مىشود و آنجا كه در خارج قابل تقسيم نباشد به قسمت وهمى قابل تقسيم است و آنجا كه وهم از تقسيم بازايستد، عقل حكم مىكند كه هر اندازه در تقسيم جسم پيش رويم باز هم با اجزائى كه داراى امتداد هستند مواجه هستيم و در نتيجه جسم تا بىنهايت قابل تقسيم است. ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم مجموعهاى است از اجزاء لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است .<ref>همان، ص 72</ref> | ب)- [[ارسطو]] جسم را مركب از ماده و صورت و حقيقتى متصل دانسته كه تا بىنهايت قابل تقسيم است؛ به اين نحو كه ابتدا به انقسام خارجى منقسم مىشود و آنجا كه در خارج قابل تقسيم نباشد به قسمت وهمى قابل تقسيم است و آنجا كه وهم از تقسيم بازايستد، عقل حكم مىكند كه هر اندازه در تقسيم جسم پيش رويم باز هم با اجزائى كه داراى امتداد هستند مواجه هستيم و در نتيجه جسم تا بىنهايت قابل تقسيم است. ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم مجموعهاى است از اجزاء لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است ..<ref>همان، ص 72</ref> | ||
ج)- بر اساس تفسير [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين]] از معلول و اينكه معلول حقيقتى جز وابستگى به علت ندارد، مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] بر بطلان تسلسل چنين اقامه برهان نموده است كه با فرض تسلسل، بىنهايت معلول خواهيم داشت بدون علت و چون معلول عين فقر و وابستگى است بىنهايت حقايقى كه عين ربط و وابستگى هستند خواهيم داشت بدون اينكه حقيقتى كه به آن وابسته هستند موجود باشد و اين محال است .<ref>همان، ص 89</ref> | ج)- بر اساس تفسير [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين]] از معلول و اينكه معلول حقيقتى جز وابستگى به علت ندارد، مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] بر بطلان تسلسل چنين اقامه برهان نموده است كه با فرض تسلسل، بىنهايت معلول خواهيم داشت بدون علت و چون معلول عين فقر و وابستگى است بىنهايت حقايقى كه عين ربط و وابستگى هستند خواهيم داشت بدون اينكه حقيقتى كه به آن وابسته هستند موجود باشد و اين محال است ..<ref>همان، ص 89</ref> | ||
د)- بر طبق نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] در تقسيم موجود مطلق به واحد و كثير مابهالامتياز عين مابهالاختلاف است و در نتيجه اختلاف وحدت و كثرت همانند وجود عينى و ذهنى، اختلاف تشكيكى است و هيچيك از انواع معروف و چهارگانه تقابل در مورد آنها صادق نيست .<ref>همان، ص 108</ref> | د)- بر طبق نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] در تقسيم موجود مطلق به واحد و كثير مابهالامتياز عين مابهالاختلاف است و در نتيجه اختلاف وحدت و كثرت همانند وجود عينى و ذهنى، اختلاف تشكيكى است و هيچيك از انواع معروف و چهارگانه تقابل در مورد آنها صادق نيست ..<ref>همان، ص 108</ref> | ||
ه)- گفته شده كه سرعت و بطؤ تقابل دارند و تقابلشان هم تضاد است، ولى به نظر استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين دو وصف اضافى هستند و نه متضاد؛ زيرا در تضاد، شرط است كه بين آن دو غايت خلاف باشد و در سرعت و بطء، اين وصف محقق نيست؛ زيرا هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از او را تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست جز آنكه مىشود بطىءتر از او را در نظر گرفت و حقّ آن است كه سرعت و بطء دو وصف اضافى هستند .<ref>همان، ص 133</ref> | ه)- گفته شده كه سرعت و بطؤ تقابل دارند و تقابلشان هم تضاد است، ولى به نظر استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين دو وصف اضافى هستند و نه متضاد؛ زيرا در تضاد، شرط است كه بين آن دو غايت خلاف باشد و در سرعت و بطء، اين وصف محقق نيست؛ زيرا هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از او را تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست جز آنكه مىشود بطىءتر از او را در نظر گرفت و حقّ آن است كه سرعت و بطء دو وصف اضافى هستند ..<ref>همان، ص 133</ref> | ||
ز)- بنا بر نظر استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى در واقع علم حضورى است و حصولى بودن آن توهم نفس است. ايشان چنانكه در كتاب نهايه نيز توضيح داده است ادراك حصولى را در حقيقت مشاهده حضورى موجود مثالى يا عقلى مىداند كه نه از راه نزديك، بلكه از راه دور ادراك مىشود .<ref>همان، ص 153 و [[نهاية الحكمة]]، ص 239</ref> | ز)- بنا بر نظر استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى در واقع علم حضورى است و حصولى بودن آن توهم نفس است. ايشان چنانكه در كتاب نهايه نيز توضيح داده است ادراك حصولى را در حقيقت مشاهده حضورى موجود مثالى يا عقلى مىداند كه نه از راه نزديك، بلكه از راه دور ادراك مىشود ..<ref>همان، ص 153 و [[نهاية الحكمة]]، ص 239</ref> | ||
ح)- حكما اراده را علم واجب به نظام اصلح دانستهاند و آن را از صفات ذاتى حق تعالى بشمار آوردهاند. همچنين كشف ذات حق از كمالات و آثار مترتب بر آن را كلام ذاتى ناميدهاند. [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] مىفرمايد در اين مطلب كه ذكر شد، معناى اراده و كلام به وجهى از وجوه علم و قدرت بهصورت تحليلى برگشت داده شده است و در اين صورت ديگر نيازى نيست كه از علم و قدرت تفكيك شوند و همچنين علم و قدرت كه در كتاب و سنت به خدا نسبت داده شده است، مقصود از آن صفت فعل است.... .<ref>بداية الحكمة، ص 170</ref> | ح)- حكما اراده را علم واجب به نظام اصلح دانستهاند و آن را از صفات ذاتى حق تعالى بشمار آوردهاند. همچنين كشف ذات حق از كمالات و آثار مترتب بر آن را كلام ذاتى ناميدهاند. [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] مىفرمايد در اين مطلب كه ذكر شد، معناى اراده و كلام به وجهى از وجوه علم و قدرت بهصورت تحليلى برگشت داده شده است و در اين صورت ديگر نيازى نيست كه از علم و قدرت تفكيك شوند و همچنين علم و قدرت كه در كتاب و سنت به خدا نسبت داده شده است، مقصود از آن صفت فعل است.... ..<ref>بداية الحكمة، ص 170</ref> | ||
ط)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مقوله «أين» را به مقوله وضع، ارجاع داده است و نوشته است: هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «أين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «أين» نوعى از وضع است پس حركت أينيه هم نوعى از حركت وضعى است .<ref>همان، ص 126</ref> | ط)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مقوله «أين» را به مقوله وضع، ارجاع داده است و نوشته است: هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «أين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «أين» نوعى از وضع است پس حركت أينيه هم نوعى از حركت وضعى است ..<ref>همان، ص 126</ref> | ||
5. چون مؤلف در تأليف كتاب، مخاطبان خاصى را در نظر داشته؛ يعنى نوآموزان فلسفه و كتاب بهعنوان متنى آموزشى تأليف شده است، سعى نموده است تا مباحث كتاب را چه از نظر نثر و عبارت و چه از نظر محتوا متناسب با فهم مخاطبان آن تنظيم نمايد و كوشيده است تا رسا و شيوا بنگارد و منظم و شفاف مقصودش را برساند و تا حدودى نيز در اين راه موفق شده است. | 5. چون مؤلف در تأليف كتاب، مخاطبان خاصى را در نظر داشته؛ يعنى نوآموزان فلسفه و كتاب بهعنوان متنى آموزشى تأليف شده است، سعى نموده است تا مباحث كتاب را چه از نظر نثر و عبارت و چه از نظر محتوا متناسب با فهم مخاطبان آن تنظيم نمايد و كوشيده است تا رسا و شيوا بنگارد و منظم و شفاف مقصودش را برساند و تا حدودى نيز در اين راه موفق شده است. |
ویرایش