پرش به محتوا

اتعاظ الحنفا بأخبار الأئمة الفاطميين الخلفا: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۴۶: خط ۴۶:




کتاب، مشتمل بر مقدمه محقق، مؤلف و متن اثر در سه جلد است. در مقدمه تحقيقى اثر، مطالبى درباره مؤلف، آثار وى، نسخه‌ها و مطالب کتاب ذكر شده است. مقريزى را مى‌توان در رديف مورخان بزرگ مسلمانى همچون يعقوبى، [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، مسعودى بشمار آورد كه در نگارش تاريخ داراى روش علمى بوده‌اند. وى در هريك از آثار خويش راه و روش مناسب آن را پيشه كرده و در مقدمه کتاب‌هايش به آن‌ها اشاره كرده است <ref>غلامى دهقى، على، ص 124</ref>. وى در اين اثر، تاريخ مصر را بر اساس سال‌نگارى حوادث (حوليات) آورده است؛ روشى كه قرن‌ها پيش از او [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و ديگر مورخان بدان شيوه عمل كرده‌اند. او پس از ذكر مقدماتى در نسب فاطميان و تأييد نسب علوى - فاطمى آنان، به ذكر اولاد على(ع) و خروج عبيدالله مهدى، تا سال 358ق، رويدادها را دنبال كرده و از سال 359ق، كه فاطميان به قدرت مى‌رسند، تا سال 567ق، محور مباحث او خلفاى فاطمى مى‌باشند <ref>همان، ص 125</ref>.
کتاب، مشتمل بر مقدمه محقق، مؤلف و متن اثر در سه جلد است. در مقدمه تحقيقى اثر، مطالبى درباره مؤلف، آثار وى، نسخه‌ها و مطالب کتاب ذكر شده است. مقريزى را مى‌توان در رديف مورخان بزرگ مسلمانى همچون يعقوبى، [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، مسعودى بشمار آورد كه در نگارش تاريخ داراى روش علمى بوده‌اند. وى در هريك از آثار خويش راه و روش مناسب آن را پيشه كرده و در مقدمه کتاب‌هايش به آن‌ها اشاره كرده است <ref>غلامى دهقى، على، ص 124</ref> وى در اين اثر، تاريخ مصر را بر اساس سال‌نگارى حوادث (حوليات) آورده است؛ روشى كه قرن‌ها پيش از او [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و ديگر مورخان بدان شيوه عمل كرده‌اند. او پس از ذكر مقدماتى در نسب فاطميان و تأييد نسب علوى - فاطمى آنان، به ذكر اولاد على(ع) و خروج عبيدالله مهدى، تا سال 358ق، رويدادها را دنبال كرده و از سال 359ق، كه فاطميان به قدرت مى‌رسند، تا سال 567ق، محور مباحث او خلفاى فاطمى مى‌باشند <ref>همان، ص 125</ref>


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==




اين اثر همچون دو کتاب ديگر مقريزى، خطط و المقفى، کتابى است منحصراً مربوط به فاطميان. در حقيقت اين کتاب يكى از سه اثر مربوط به تاريخ مصر، از فتح عرب تا سال درگذشت مقريزى است. نخستين اثر، «عقد الجواهر الأسقاط من أخبار المدينة الفسطاط»، تأليف سال 358ق، است. کتاب دوم، «اتعاظ» و سومين، «السلوك لمعرفة دول الملوك» از مقريزى است كه تاريخ ايوبيان و مماليك را نيز شامل مى‌شود. الگوى اين تواريخ نشان مى‌دهد تاريخ فاطمى‌ها چندان مورد توجه تاريخ‌نگاران نبوده است؛ آن‌چنان‌كه تاريخ اين عهد را منحصراً در يك کتاب بگنجانند، اما اگر اين اثر فقط يك نمونه منحصربه‌فرد باشد، باز هم شايان توجه است؛ حتى اگر اين کتاب صرفاً بخشى از تاريخ مفصل اين دوران و جزئى از مبحث مربوط به فاطميان باشد، باز هم کتاب «اتعاظ» تنها اثر تاريخ‌نگارانه قرون ميانه است كه ما درباره فاطميان در دست داريم <ref>سليم، محمدنبى، ص 80</ref>.
اين اثر همچون دو کتاب ديگر مقريزى، خطط و المقفى، کتابى است منحصراً مربوط به فاطميان. در حقيقت اين کتاب يكى از سه اثر مربوط به تاريخ مصر، از فتح عرب تا سال درگذشت مقريزى است. نخستين اثر، «عقد الجواهر الأسقاط من أخبار المدينة الفسطاط»، تأليف سال 358ق، است. کتاب دوم، «اتعاظ» و سومين، «السلوك لمعرفة دول الملوك» از مقريزى است كه تاريخ ايوبيان و مماليك را نيز شامل مى‌شود. الگوى اين تواريخ نشان مى‌دهد تاريخ فاطمى‌ها چندان مورد توجه تاريخ‌نگاران نبوده است؛ آن‌چنان‌كه تاريخ اين عهد را منحصراً در يك کتاب بگنجانند، اما اگر اين اثر فقط يك نمونه منحصربه‌فرد باشد، باز هم شايان توجه است؛ حتى اگر اين کتاب صرفاً بخشى از تاريخ مفصل اين دوران و جزئى از مبحث مربوط به فاطميان باشد، باز هم کتاب «اتعاظ» تنها اثر تاريخ‌نگارانه قرون ميانه است كه ما درباره فاطميان در دست داريم <ref>سليم، محمدنبى، ص 80</ref>


نويسنده، در اين کتاب تاريخ دولت فاطميان مصر را از زمان قيام آنها در مغرب عربى تا زوال آن در مصر به نگارش درآورده است. او پيش از پرداختن به خلفاى فاطمى، از فرزندان على بن ابى‌طالب(ع) از نسل امام حسن(ع) و امام حسين(ع) سخن به ميان آورده و سپس به نسب فاطميان پرداخته است. او از مورخانى است كه نسب فاطميان مصر را تأييد كرده است (چنان‌كه استادش [[ابن خلدون]] نيز بر همين عقيده بوده است)؛ به همين دليل سخاوى او را به اسماعيلى بودن متهم كرده است. از امتيازهاى اين کتاب توجه نويسنده به مسائل اجتماعى و اقتصادى مصر در عصر فاطميان است <ref>غلامى دهقى، على، ص 109 - 110</ref>.
نويسنده، در اين کتاب تاريخ دولت فاطميان مصر را از زمان قيام آنها در مغرب عربى تا زوال آن در مصر به نگارش درآورده است. او پيش از پرداختن به خلفاى فاطمى، از فرزندان على بن ابى‌طالب(ع) از نسل امام حسن(ع) و امام حسين(ع) سخن به ميان آورده و سپس به نسب فاطميان پرداخته است. او از مورخانى است كه نسب فاطميان مصر را تأييد كرده است (چنان‌كه استادش [[ابن خلدون]] نيز بر همين عقيده بوده است)؛ به همين دليل سخاوى او را به اسماعيلى بودن متهم كرده است. از امتيازهاى اين کتاب توجه نويسنده به مسائل اجتماعى و اقتصادى مصر در عصر فاطميان است <ref>غلامى دهقى، على، ص 109 - 110</ref>


توجه مفرط مقريزى به فاطمى‌ها، همدردى آشكارش با آنها و پذيرفتن ادعاى انتساب ايشان به على و فاطمه - با وجود انكار اين ادعا توسط غالب مورخان سنى - باعث توجه جدى معاصران، اعم از دوست و دشمن به او شده است. يك نمونه از اين واكنش‌هاى آشكار را از سوى يك نويسنده ناشناس، در تحشيه بر نسخه خطى «گوتا»؛ يعنى دستخط اصلى کتاب «اتعاظ»، بلافاصله پس از عبارت مقريزى درباره نسب فاطميان مى‌توان مشاهده كرد؛ با اين عبارات كه: «رابطه نويسنده با تكذيب آنچه متخصصان درباره اعتبار شجره نسب فاطميان گفته‌اند و تلاش او براى توجيه و تمجيد ايشان و تحسين اقداماتشان توجيه‌پذير مى‌نمايد؛ زيرا او به دنبال ايجاد پيوند نسبى با دودمان فاطمى بوده و تلاش دارد تا به‌ويژه در آغاز بحث، به هر شكل ممكن، دودمان خود را به تميم [ابن مُعتز] برساند. مقريزى مى‌خواسته هم از موقعيت فاطميان حمايت كند و هم گزارش طرف‌دارانه‌اى از حكمرانى ايشان بنگارد». اين ديدگاه از سوى افراد ديگر نيز بيان شده است كه آن را دليلى براى ابراز علاقه بسيار مقريزى به فاطميان قلمداد كرده‌اند <ref>سليم، محمدنبى، ص 81</ref>.
توجه مفرط مقريزى به فاطمى‌ها، همدردى آشكارش با آنها و پذيرفتن ادعاى انتساب ايشان به على و فاطمه - با وجود انكار اين ادعا توسط غالب مورخان سنى - باعث توجه جدى معاصران، اعم از دوست و دشمن به او شده است. يك نمونه از اين واكنش‌هاى آشكار را از سوى يك نويسنده ناشناس، در تحشيه بر نسخه خطى «گوتا»؛ يعنى دستخط اصلى کتاب «اتعاظ»، بلافاصله پس از عبارت مقريزى درباره نسب فاطميان مى‌توان مشاهده كرد؛ با اين عبارات كه: «رابطه نويسنده با تكذيب آنچه متخصصان درباره اعتبار شجره نسب فاطميان گفته‌اند و تلاش او براى توجيه و تمجيد ايشان و تحسين اقداماتشان توجيه‌پذير مى‌نمايد؛ زيرا او به دنبال ايجاد پيوند نسبى با دودمان فاطمى بوده و تلاش دارد تا به‌ويژه در آغاز بحث، به هر شكل ممكن، دودمان خود را به تميم [ابن مُعتز] برساند. مقريزى مى‌خواسته هم از موقعيت فاطميان حمايت كند و هم گزارش طرف‌دارانه‌اى از حكمرانى ايشان بنگارد». اين ديدگاه از سوى افراد ديگر نيز بيان شده است كه آن را دليلى براى ابراز علاقه بسيار مقريزى به فاطميان قلمداد كرده‌اند <ref>سليم، محمدنبى، ص 81</ref>


به نظر مى‌آيد پويش مقريزى براى ثبت و ضبط تاريخ شكوهمند عصر فاطميون و يادكرد سازمان‌هاى تمدنى آن عصر، او را چنان مجذوب ويژگى‌هاى ارزنده دوران فاطمى ساخته بود كه ناخودآگاه با آنها احساس نزديكى و قرابت مى‌نمود. به ياد داشته باشيم كه نويسنده پيش از پرداختن به مبحث خلفاى فاطمى، از فرزندان [[امام على(ع)]] سخن رانده، سپس به نسب فاطميان مى‌پردازد. شايد اين پيوستگى بحث، باعث شده است تصور شود وى نسب‌نامه فاطميان را تأييد كرده است و به همين دليل سخاوى او را به اسماعيلى بودن متهم نمايد. به نظر مى‌آيد حق با جمال‌الدين شيال باشد كه معتقد است: اگرچه او در «اتعاظ» درباره خلافت معز و تميم بسيار بيشتر داد سخن داده، ولى متهم كردن او به تأييد نسب‌نامه فاطميون به دليل وجود اقوال گوناگون و گاه متناقض در اين خصوص، كارى نادرست است؛ ضمن آنكه وى به اقوال مورخان مخالف، مطالبى افزوده و براهينى را نيز ذكر مى‌نمايد <ref>همان، ص 82، پاورقى</ref>.
به نظر مى‌آيد پويش مقريزى براى ثبت و ضبط تاريخ شكوهمند عصر فاطميون و يادكرد سازمان‌هاى تمدنى آن عصر، او را چنان مجذوب ويژگى‌هاى ارزنده دوران فاطمى ساخته بود كه ناخودآگاه با آنها احساس نزديكى و قرابت مى‌نمود. به ياد داشته باشيم كه نويسنده پيش از پرداختن به مبحث خلفاى فاطمى، از فرزندان [[امام على(ع)]] سخن رانده، سپس به نسب فاطميان مى‌پردازد. شايد اين پيوستگى بحث، باعث شده است تصور شود وى نسب‌نامه فاطميان را تأييد كرده است و به همين دليل سخاوى او را به اسماعيلى بودن متهم نمايد. به نظر مى‌آيد حق با جمال‌الدين شيال باشد كه معتقد است: اگرچه او در «اتعاظ» درباره خلافت معز و تميم بسيار بيشتر داد سخن داده، ولى متهم كردن او به تأييد نسب‌نامه فاطميون به دليل وجود اقوال گوناگون و گاه متناقض در اين خصوص، كارى نادرست است؛ ضمن آنكه وى به اقوال مورخان مخالف، مطالبى افزوده و براهينى را نيز ذكر مى‌نمايد <ref>همان، ص 82، پاورقى</ref>


مقريزى در کتاب «اتعاظ الحنفاء» در بررسى مسائل نظامى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى، توازن را رعايت نموده و همان‌گونه‌كه مسائل سياسى و نظامى فاطميان را بررسى كرده به تحولات اجتماعى و اقتصادى و مسائل دينى و ادارى نيز پرداخته است. او مورخى نيست كه فقط به نقل اخبار بسنده نمايد، بلكه نصوص تاريخى را با يكديگر مقايسه كرده و به تحليل و نقد آنها پرداخته و رأى صحيح و صواب را گزينش نموده است. او معتقد است مورخ هر سرزمينى به تاريخ آن منطقه آگاه‌تر از ديگر مورخان است؛ بنابراين، اگر آراى مورخان در موضوعى گوناگون بود، مورخان آن سرزمين رأيشان شايسته براى قبول و تصديق از ديگران است؛ از باب نمونه، مقريزى به نقل از [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] مى‌نويسد: معز (خليفه فاطمى) مدتى - يك سال پيش از وفاتش - در سردابى پنهان شد و پسرش نزار (العزيز) را پيش از اختفا جانشين خود نمود. به دنبال اين روايت، گزارش ديگرى متفاوت با گزارش قبلى، از کتاب «سيرة المعز»، نوشته مورخ مصرى، حسن بن زولاق، آورده است كه معز دو روز پيش از مرگ خود، پسرش را جانشين خود نمود. مقريزى سپس از ميان رأى اين دو مورخ؛ يعنى [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]]، مى‌نويسد: [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] به احوال مصر آگاه‌تر از [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] است؛ چون او در زمان معز فاطمى در مصر حضور داشته و نزد او رفت‌وآمد داشته است؛ درحالى‌كه [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] گزارش خود را به پيروى از مورخان عراق و شام آورده است <ref>همان، ص 125</ref>.
مقريزى در کتاب «اتعاظ الحنفاء» در بررسى مسائل نظامى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى، توازن را رعايت نموده و همان‌گونه‌كه مسائل سياسى و نظامى فاطميان را بررسى كرده به تحولات اجتماعى و اقتصادى و مسائل دينى و ادارى نيز پرداخته است. او مورخى نيست كه فقط به نقل اخبار بسنده نمايد، بلكه نصوص تاريخى را با يكديگر مقايسه كرده و به تحليل و نقد آنها پرداخته و رأى صحيح و صواب را گزينش نموده است. او معتقد است مورخ هر سرزمينى به تاريخ آن منطقه آگاه‌تر از ديگر مورخان است؛ بنابراين، اگر آراى مورخان در موضوعى گوناگون بود، مورخان آن سرزمين رأيشان شايسته براى قبول و تصديق از ديگران است؛ از باب نمونه، مقريزى به نقل از [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] مى‌نويسد: معز (خليفه فاطمى) مدتى - يك سال پيش از وفاتش - در سردابى پنهان شد و پسرش نزار (العزيز) را پيش از اختفا جانشين خود نمود. به دنبال اين روايت، گزارش ديگرى متفاوت با گزارش قبلى، از کتاب «سيرة المعز»، نوشته مورخ مصرى، حسن بن زولاق، آورده است كه معز دو روز پيش از مرگ خود، پسرش را جانشين خود نمود. مقريزى سپس از ميان رأى اين دو مورخ؛ يعنى [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]]، مى‌نويسد: [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] به احوال مصر آگاه‌تر از [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] است؛ چون او در زمان معز فاطمى در مصر حضور داشته و نزد او رفت‌وآمد داشته است؛ درحالى‌كه [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] گزارش خود را به پيروى از مورخان عراق و شام آورده است <ref>همان، ص 125</ref>


== وضعيت کتاب ==
== وضعيت کتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش