۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')و' به ') و') |
جز (جایگزینی متن - 'ابن اسحاق' به 'ابن اسحاق ') |
||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مىآيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است، نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مىرسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كردهاند. | همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مىآيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است، نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مىرسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كردهاند. | ||
يافعى هم در مرآة الجنان مىگويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخهاى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعهاى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و ابن اسحاق نقل شده است. | يافعى هم در مرآة الجنان مىگويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص) و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخهاى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعهاى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] نقل شده است. | ||
اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيشآمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص)نوشتهاند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است. | اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيشآمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص)نوشتهاند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است، بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است، بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص) از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | ||
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد: «طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد: «برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | و هنگامى كه در سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] مىگويد: «طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد: «برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | ||
از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا، ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد: «در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا، ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد: «در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | ||
اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | اين نكته هم قابل ذكر است كه به [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | ||
شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود: «از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان، خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ «فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل، نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. | شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود: «از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان، خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ «فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل، نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. |
ویرایش