۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تاريخ نيشابور' به 'تاریخ نیشابور ') |
جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
در باب «الألف و الباء» <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/69 همان، ص69]</ref> مدخلهاى «الإباحتي»، «الأبّار»، «الإباضي»، «الأباوردي»، «الأبح»، «الأبدي»، «الأبرادي»، «الأبرص» و... تا آخر به همين ترتيب فهرست شدهاند <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/85 همان، ص85]</ref>. | در باب «الألف و الباء» <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/69 همان، ص69]</ref> مدخلهاى «الإباحتي»، «الأبّار»، «الإباضي»، «الأباوردي»، «الأبح»، «الأبدي»، «الأبرادي»، «الأبرص» و... تا آخر به همين ترتيب فهرست شدهاند <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/85 همان، ص85]</ref>. | ||
نويسنده در ابتداى جلد اول، به ذكر رواياتى از پيامبر (ص) در فضيلت علم انساب پرداخته است و در فصلى با عنوان «في الحث على تعلّم الأنساب و معرفتها» <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/6 همان، ص6]</ref>، روايت مشهور «تعلموا من أنسابكم ما تعلمون به أرحاكم...» را با عبارات و اسناد مختلف و مفصل نقل كرده است. سپس براى تيمن و تبرّك، فصلى را با عنوان «في نسب رسولاللّه (ص)» در آغاز كتاب آورده است <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/12 همان، ص12]</ref>. | نويسنده در ابتداى جلد اول، به ذكر رواياتى از پيامبر(ص) در فضيلت علم انساب پرداخته است و در فصلى با عنوان «في الحث على تعلّم الأنساب و معرفتها» <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/6 همان، ص6]</ref>، روايت مشهور «تعلموا من أنسابكم ما تعلمون به أرحاكم...» را با عبارات و اسناد مختلف و مفصل نقل كرده است. سپس براى تيمن و تبرّك، فصلى را با عنوان «في نسب رسولاللّه(ص)» در آغاز كتاب آورده است <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/12 همان، ص12]</ref>. | ||
وى پس از بيان نسب پيامبر (ص)، به ذكر نسب بنى هاشم <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/15 همان، ص15]</ref> و بعد از آن، به ذكر نسب قريش <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/17 همان، ص17]</ref>، سپس به ذكر نسب عرب <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/19 همان، ص19]</ref> و قبايل مضر، قحطان، كهلان، قضاعه و برخى قبايل ديگر پرداخته و سپس «باب الألفين» را آغاز كرده است. | وى پس از بيان نسب پيامبر(ص)، به ذكر نسب بنى هاشم <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/15 همان، ص15]</ref> و بعد از آن، به ذكر نسب قريش <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/17 همان، ص17]</ref>، سپس به ذكر نسب عرب <ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/12729/2/19 همان، ص19]</ref> و قبايل مضر، قحطان، كهلان، قضاعه و برخى قبايل ديگر پرداخته و سپس «باب الألفين» را آغاز كرده است. | ||
نويسنده مسافرتهاى فراوانى به شهرها، روستاها و سرزمينهاى مختلف كرده و با عالمان و محدثان بسيارى ديدار و گفتگو كرده است و سپس با تنظيم ديدهها و شنيدههاى خود، قسمت اعظم كتاب را سامان داده است؛ مثلا در جايى نوشته «كتبت عنه من حفظه» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12731/2/6 ج3، ص6]</ref>؛ به سخن ديگر، بيشتر منابع «الأنساب» بهصورت شفاهى بوده است؛ بهعلاوه اينكه [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از منابع كتب فراوان ديگرى هم كه در دست داشته، سود جسته است. برخى از اين منابع عبارتند از: | نويسنده مسافرتهاى فراوانى به شهرها، روستاها و سرزمينهاى مختلف كرده و با عالمان و محدثان بسيارى ديدار و گفتگو كرده است و سپس با تنظيم ديدهها و شنيدههاى خود، قسمت اعظم كتاب را سامان داده است؛ مثلا در جايى نوشته «كتبت عنه من حفظه» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12731/2/6 ج3، ص6]</ref>؛ به سخن ديگر، بيشتر منابع «الأنساب» بهصورت شفاهى بوده است؛ بهعلاوه اينكه [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از منابع كتب فراوان ديگرى هم كه در دست داشته، سود جسته است. برخى از اين منابع عبارتند از: | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
نويسنده به مذهب اهل سنّت اعتقاد داشته و از ميان ائمه چهارگانه اهل سنّت، بيشتر به شافعى و [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] گرايش دارد. وى در لابهلاى نوشتههاى خود، گاه به گاه عقايد خود را آشكار كرده و بر مبناى آنها درباره محدثان و راويان شيعه اظهار نظر كرده است؛ مثلا در جايى، همعقيده با ابوحاتم بن حبان بستى، مؤلف «الثقات» گفته است: «جعفر بن سليمان ضبعى يكى از ثقات و راويان معتبر است؛ تنها عيب او ميل و ارادتش به اهلبيت(ع) است». وى در ادامه افزوده است: «ائمه حديث ما اجماع دارند اگر راوى صادق و متقنى، اهل بدعت بود، لكن عقايد خود را تبليغ و اظهار نمىكرد، شنيدن و حجّت گرفتن اخبار او جايز است؛ در غير اين صورت و حتى در صورت ثقه بودن، احتجاج به اخبار و احاديثى كه نقل كرده، پايهاى ندارد و درست نيست؛ به همين خاطر ما حديث اهل بدعت را يكسره طرد مىكنيم» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/378 ج8، ص378]</ref>. در جايى ديگر ضمن ذكر ابوعبدالرحمن محمّد بن فضيل بن غزوان بن جرير ضبّى كوفى (متوفى 195ق) با اينكه نوشته [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] از او حديث و روايت نقل كرده است، امّا با كنايه افزوده: «كان يغلو في التّشيّع» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/382 همان، ص382]</ref>؛ يعنى در تشيع غلوّ مىكرد. | نويسنده به مذهب اهل سنّت اعتقاد داشته و از ميان ائمه چهارگانه اهل سنّت، بيشتر به شافعى و [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] گرايش دارد. وى در لابهلاى نوشتههاى خود، گاه به گاه عقايد خود را آشكار كرده و بر مبناى آنها درباره محدثان و راويان شيعه اظهار نظر كرده است؛ مثلا در جايى، همعقيده با ابوحاتم بن حبان بستى، مؤلف «الثقات» گفته است: «جعفر بن سليمان ضبعى يكى از ثقات و راويان معتبر است؛ تنها عيب او ميل و ارادتش به اهلبيت(ع) است». وى در ادامه افزوده است: «ائمه حديث ما اجماع دارند اگر راوى صادق و متقنى، اهل بدعت بود، لكن عقايد خود را تبليغ و اظهار نمىكرد، شنيدن و حجّت گرفتن اخبار او جايز است؛ در غير اين صورت و حتى در صورت ثقه بودن، احتجاج به اخبار و احاديثى كه نقل كرده، پايهاى ندارد و درست نيست؛ به همين خاطر ما حديث اهل بدعت را يكسره طرد مىكنيم» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/378 ج8، ص378]</ref>. در جايى ديگر ضمن ذكر ابوعبدالرحمن محمّد بن فضيل بن غزوان بن جرير ضبّى كوفى (متوفى 195ق) با اينكه نوشته [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] از او حديث و روايت نقل كرده است، امّا با كنايه افزوده: «كان يغلو في التّشيّع» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/12736/2/382 همان، ص382]</ref>؛ يعنى در تشيع غلوّ مىكرد. | ||
نويسنده گاهى به جاى نقد علمى انديشههاى اهل تشيع، يكسره آنها را تكفير كرده و اين روش از هركه باشد - خواه شيعه خواه سنّى - ناپسند و غير علمى است. درباره جاروديه نوشته است: «جاروديه فرقهاى از زيديه (شعبهاى از تشيّع) و منسوب به ابىالجارود هستند. آنها معتقدند پيامبر (ص) از راه توصيف، به امامت على [ع] تصريح كرده؛ با اينكه نام او را نبرده است و مردمى كه پس از پيامبر (ص) اقتدا به على [ع] را ترك گفتند، كافر شدند و معتقدند پس از على [ع] حسن [ع] و حسين [ع] امام هستند و امامت پس از آنها، در ميان فرزندان آنها شورايى است و بعد از آنها، از ميان مردم كسى كه مردم را به خدا بخواند و عالم فاضل باشد مىتواند امام باشد. امّا ما آنها را تكفير مىكنيم بهخاطر اينكه صحابه را تكفير كردند». | نويسنده گاهى به جاى نقد علمى انديشههاى اهل تشيع، يكسره آنها را تكفير كرده و اين روش از هركه باشد - خواه شيعه خواه سنّى - ناپسند و غير علمى است. درباره جاروديه نوشته است: «جاروديه فرقهاى از زيديه (شعبهاى از تشيّع) و منسوب به ابىالجارود هستند. آنها معتقدند پيامبر(ص) از راه توصيف، به امامت على [ع] تصريح كرده؛ با اينكه نام او را نبرده است و مردمى كه پس از پيامبر(ص) اقتدا به على [ع] را ترك گفتند، كافر شدند و معتقدند پس از على [ع] حسن [ع] و حسين [ع] امام هستند و امامت پس از آنها، در ميان فرزندان آنها شورايى است و بعد از آنها، از ميان مردم كسى كه مردم را به خدا بخواند و عالم فاضل باشد مىتواند امام باشد. امّا ما آنها را تكفير مىكنيم بهخاطر اينكه صحابه را تكفير كردند». | ||
در جاى ديگر نوشته است: «ابوزكريا يحيى بن ابىعمر بن منده در تاريخ اصفهان از عبدالرحمن بن عبدالله بن منده نقل كرده كه داشتم از عبدالله بن محمّد بن عقيل باوردى دو جزء از حديثى را از احمد بن سلمان مىنوشتم كه به من گفت: من لم يكن على مذهب الاعتزال فليس بمسلم». وقتى اين سخن را از او شنيدم، نوشتن جزء دوم حديث را ترك كردم». | در جاى ديگر نوشته است: «ابوزكريا يحيى بن ابىعمر بن منده در تاريخ اصفهان از عبدالرحمن بن عبدالله بن منده نقل كرده كه داشتم از عبدالله بن محمّد بن عقيل باوردى دو جزء از حديثى را از احمد بن سلمان مىنوشتم كه به من گفت: من لم يكن على مذهب الاعتزال فليس بمسلم». وقتى اين سخن را از او شنيدم، نوشتن جزء دوم حديث را ترك كردم». |
ویرایش