۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
ابن سبعين در جوانى - و به گفته ابن شاكر كتبى، در 30 سالگى - با جمعى از ياران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهى در خانقاهى نزديك غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفتهايى بود كه از طرف فقها و متشرعين با افكار و اقوال او مىشد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبى تنگه جبل الطارق اقامت گزيد و به تبليغ و ترويج عقايد خود در ميان پيروان و تحقيق، مطالعه و تأليف پرداخت. بااينكه در سنين جوانى بود، در همين دوران شهرت او به جايى رسيده بود كه هنگامى كه پرسشهاى علمى و فلسفى فردريك دوم، امپراتور صقليه از علماى ممالك اسلامى به مغرب رسيد، خليفه عبدالواحد الرشيد، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعين خواسته شد كه جواب بنويسد. ظاهراً به سبب همين اشتهار به فلسفه و نيز شايد به سبب استقبالى كه از عقايد او مىشد، ناچار گرديد كه آن شهر را ترك گويد و به عدوه و سپس به بجايه رود. وى چند سالى در اين شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افكار خاص خود مشغول بود و پيروان و مريدان بسيارى كه از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقايد او را به نقاط ديگر مىرساندند. در اينجا نيز افكار و اقوال او و طرز سلوك پيروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعين را برانگيخت و به الحاد و كفر متهم و مجبور به ترك آنجا شد. وى ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افريقا شد، ولى پيش از آنكه خود به آن نواحى برسد، شهرتش به آنجا رسيده بود و فقهاى مغرب پيامهايى به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افكار و اقوال وى ظنين و بدبين كرده بودند. چنين به نظر مىرسد كه در شرق افريقا ميان او و علماى آن ديار مناقشات و ماجراهايى وجود داشته و نامساعد بودن محيط و مخالفتهاى فقها و اهل ظاهر او را به عزيمت بهسوى مكه ناگزير كرده بود. | ابن سبعين در جوانى - و به گفته ابن شاكر كتبى، در 30 سالگى - با جمعى از ياران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهى در خانقاهى نزديك غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفتهايى بود كه از طرف فقها و متشرعين با افكار و اقوال او مىشد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبى تنگه جبل الطارق اقامت گزيد و به تبليغ و ترويج عقايد خود در ميان پيروان و تحقيق، مطالعه و تأليف پرداخت. بااينكه در سنين جوانى بود، در همين دوران شهرت او به جايى رسيده بود كه هنگامى كه پرسشهاى علمى و فلسفى فردريك دوم، امپراتور صقليه از علماى ممالك اسلامى به مغرب رسيد، خليفه عبدالواحد الرشيد، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعين خواسته شد كه جواب بنويسد. ظاهراً به سبب همين اشتهار به فلسفه و نيز شايد به سبب استقبالى كه از عقايد او مىشد، ناچار گرديد كه آن شهر را ترك گويد و به عدوه و سپس به بجايه رود. وى چند سالى در اين شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افكار خاص خود مشغول بود و پيروان و مريدان بسيارى كه از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقايد او را به نقاط ديگر مىرساندند. در اينجا نيز افكار و اقوال او و طرز سلوك پيروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعين را برانگيخت و به الحاد و كفر متهم و مجبور به ترك آنجا شد. وى ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افريقا شد، ولى پيش از آنكه خود به آن نواحى برسد، شهرتش به آنجا رسيده بود و فقهاى مغرب پيامهايى به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افكار و اقوال وى ظنين و بدبين كرده بودند. چنين به نظر مىرسد كه در شرق افريقا ميان او و علماى آن ديار مناقشات و ماجراهايى وجود داشته و نامساعد بودن محيط و مخالفتهاى فقها و اهل ظاهر او را به عزيمت بهسوى مكه ناگزير كرده بود. | ||
زمان ورود او به مكه بهدرستى معلوم نيست، ولى در نخستين سالهايى كه ابونمى محمد اول شريف مكه بود (652 - 702ق)، وى در آنجا بوده و از نزديكان او بشمار مىرفته و حتى گفتهاند كه استاد و معلم او نيز بوده است. بنا بر برخى از منابع، امير مكه بيمار يا مجروح شده بود و ابن سبعين او را معالجه كرد و همين امر موجب نزديك شدن او به امير گرديد. به گفته عبدالحق باديسى در المقصد الشريف، ابونمى در جنگى مجروح شده و زخمى بر سرش رسيده بود و ابن سبعين جراحت او را علاج كرد و نوعى سرپوش براى او ساخت كه نشان زخم را پنهان مىكرد و نيز گفتهاند كه وى با اعمالى از نوع سحر و شعبده امير را به خود مجذوب و معتقد كرده بود، ولى شايد سبب اصلى نزديكى او با ابونمى وجود نوعى تجانس فكرى ميان آن دو بوده است؛ زيرا ابونمى منتسب به خاندان رسول اكرم(ص) و از اولاد حسن بن على (ع) بود و ابن سبعين نيز تمايلات شيعى و فاطمى داشت و گفتهاند كه وى در مكه و در سايه حمايت امير آنجا گرايشهاى شيعى خود را آشكار مىكرد. | زمان ورود او به مكه بهدرستى معلوم نيست، ولى در نخستين سالهايى كه ابونمى محمد اول شريف مكه بود (652 - 702ق)، وى در آنجا بوده و از نزديكان او بشمار مىرفته و حتى گفتهاند كه استاد و معلم او نيز بوده است. بنا بر برخى از منابع، امير مكه بيمار يا مجروح شده بود و ابن سبعين او را معالجه كرد و همين امر موجب نزديك شدن او به امير گرديد. به گفته عبدالحق باديسى در المقصد الشريف، ابونمى در جنگى مجروح شده و زخمى بر سرش رسيده بود و ابن سبعين جراحت او را علاج كرد و نوعى سرپوش براى او ساخت كه نشان زخم را پنهان مىكرد و نيز گفتهاند كه وى با اعمالى از نوع سحر و شعبده امير را به خود مجذوب و معتقد كرده بود، ولى شايد سبب اصلى نزديكى او با ابونمى وجود نوعى تجانس فكرى ميان آن دو بوده است؛ زيرا ابونمى منتسب به خاندان رسول اكرم(ص) و از اولاد حسن بن على(ع) بود و ابن سبعين نيز تمايلات شيعى و فاطمى داشت و گفتهاند كه وى در مكه و در سايه حمايت امير آنجا گرايشهاى شيعى خود را آشكار مىكرد. | ||
فرمانرواى مصر، از نزديكى و ارتباط او با اشراف مكه آزردهخاطر بود و به سبب سخنانى كه از او نقل مىشد، پسرش را در مصر به زندان افكنده بود. گفتهاند كه هنگامى كه ملك ظاهر در 667ق، براى اداى مراسم حج به مكه رفت، سخت در جستجوى ابن سبعين بود، لكن وى پنهان شد. وى از همين روى ظاهراً قصد مهاجرت به هندوستان داشته است. بااينهمه و نيز بااينكه ميان او و علماى مكه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مريدان درباره او اين احوال را شدت مىداد، پشتيبانى شريف مكه از او، اينگونه مخالفتها را بىاثر مىساخت. افسانههايى كه درباره او ساخته شده است، حاكى از شهرت او و توجهى است كه عامه مردم نسبت به او داشتهاند. قدرت و موقعيت او در مكه چنان بود كه شيخ قطبالدين قسطلانى، دانشمند و عارف مشهور (614 - 686ق) كه از مخالفان او بود، از ترس خصومت او مكه را ترك گفت و به مصر رفت. چنين به نظر مىرسد كه ابن سبعين در مسائل سياسى آن ايام نيز دخالت داشته و شريف مكه را در اينگونه امور راهنمايى و يارى مىكرده است. به گفته [[ابن خلدون]] بيعت ابونمى با ابوعبدالله المستنصر، فرمانرواى افريقيه، به ترغيب و تشويق ابن سبعين بوده و بيعتنامه نيز كه متن آن در تاريخ [[ابن خلدون]] آمده، از آغاز تا انجام به خط و انشاى او بوده است. | فرمانرواى مصر، از نزديكى و ارتباط او با اشراف مكه آزردهخاطر بود و به سبب سخنانى كه از او نقل مىشد، پسرش را در مصر به زندان افكنده بود. گفتهاند كه هنگامى كه ملك ظاهر در 667ق، براى اداى مراسم حج به مكه رفت، سخت در جستجوى ابن سبعين بود، لكن وى پنهان شد. وى از همين روى ظاهراً قصد مهاجرت به هندوستان داشته است. بااينهمه و نيز بااينكه ميان او و علماى مكه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مريدان درباره او اين احوال را شدت مىداد، پشتيبانى شريف مكه از او، اينگونه مخالفتها را بىاثر مىساخت. افسانههايى كه درباره او ساخته شده است، حاكى از شهرت او و توجهى است كه عامه مردم نسبت به او داشتهاند. قدرت و موقعيت او در مكه چنان بود كه شيخ قطبالدين قسطلانى، دانشمند و عارف مشهور (614 - 686ق) كه از مخالفان او بود، از ترس خصومت او مكه را ترك گفت و به مصر رفت. چنين به نظر مىرسد كه ابن سبعين در مسائل سياسى آن ايام نيز دخالت داشته و شريف مكه را در اينگونه امور راهنمايى و يارى مىكرده است. به گفته [[ابن خلدون]] بيعت ابونمى با ابوعبدالله المستنصر، فرمانرواى افريقيه، به ترغيب و تشويق ابن سبعين بوده و بيعتنامه نيز كه متن آن در تاريخ [[ابن خلدون]] آمده، از آغاز تا انجام به خط و انشاى او بوده است. |
ویرایش