۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (') |
جز (جایگزینی متن - ')و' به ') و') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
و همچنين از اشارات علمى نيز بى بهره نيست چنانكه در ص 155 مىگويد: «و اين مسئله (عدم تحرّك خورشيد) ميان علماء اوايل در تنازع است، بعضى گفتهاند:اوج شمس را حركت نيست و آن را به براهين هندسى به اثبات رسانيده و بعضى در اثبات حركت او به قياس بر ديگر اوجات تمسّك جسته». | و همچنين از اشارات علمى نيز بى بهره نيست چنانكه در ص 155 مىگويد: «و اين مسئله (عدم تحرّك خورشيد) ميان علماء اوايل در تنازع است، بعضى گفتهاند:اوج شمس را حركت نيست و آن را به براهين هندسى به اثبات رسانيده و بعضى در اثبات حركت او به قياس بر ديگر اوجات تمسّك جسته». | ||
نكته ديگرى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه مؤلّف مانند بسيارى از گويندگان و نويسندگان معاصر سلطان محمود در مدح اين پادشاه راه اغراق و غلوّ مىپيمايد و گويى او را مؤيّد من عند اللّه و مرد خدايى مىداند، و از اين رو كرامتهايى به او نسبت مىدهد از قبيل«و سه روز پياپى در پى ايشان (هندوان) مىرفتند(لشكر سلطان محمود)و مىكشتند و ساز و سلاح مىستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را «خداى آورد» نام نهادند، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مىگفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نيايد، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد»(ص 385). | نكته ديگرى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه مؤلّف مانند بسيارى از گويندگان و نويسندگان معاصر سلطان محمود در مدح اين پادشاه راه اغراق و غلوّ مىپيمايد و گويى او را مؤيّد من عند اللّه و مرد خدايى مىداند، و از اين رو كرامتهايى به او نسبت مىدهد از قبيل«و سه روز پياپى در پى ايشان (هندوان) مىرفتند(لشكر سلطان محمود) و مىكشتند و ساز و سلاح مىستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را «خداى آورد» نام نهادند، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مىگفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نيايد، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد»(ص 385). | ||
از مجموع آنچه گفتيم چنين بر مىآيد كه كتاب حاضر كه شرح وقايع سلطنت محمود غزنوى است از كتابهايى است كه مىتوان آن را به اصطلاح«دربارى» ناميد و اگرچه با تاريخ بيهقى كه در شرح وقايع دوره سلطنت مسعود غزنوى است در بعض جهات اشتراك مطلب دارد و بيهقى نيز ستايشهايى از سلطان محمود و سلطان مسعود كرده است، اما وى در تضاعيف كلام از بيان حقايق تاريخى خوددارى نكرده و رشته سخن را تماما به دست ستايش و مداهنه نداده است. | از مجموع آنچه گفتيم چنين بر مىآيد كه كتاب حاضر كه شرح وقايع سلطنت محمود غزنوى است از كتابهايى است كه مىتوان آن را به اصطلاح«دربارى» ناميد و اگرچه با تاريخ بيهقى كه در شرح وقايع دوره سلطنت مسعود غزنوى است در بعض جهات اشتراك مطلب دارد و بيهقى نيز ستايشهايى از سلطان محمود و سلطان مسعود كرده است، اما وى در تضاعيف كلام از بيان حقايق تاريخى خوددارى نكرده و رشته سخن را تماما به دست ستايش و مداهنه نداده است. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
3 - تاج الدّين عيسى پسر محفوظ | 3 - تاج الدّين عيسى پسر محفوظ | ||
4 - حميد الدّين ابوعبداللّه محمود بن عمر نجاتى نيشابورى، كه شرح خود را بساتين العلماء ناميده (معروف به شرح نجاتى)و در آغاز آن گفته است: پس از بررسى پنج شرح اين گزارش را نوشتهام و به تبريز (در 709 ه.ق.)به پايانش رسانيده، سپس آن را بر قطب شيرازى خواندم و به دستور او بر آن افزودم و به سال 721 ه. ق. به پايان رسانيدم(نسخه خطى از اين شرح در كتابخانه مجلس شوراى ملى ايران هست). | 4 - حميد الدّين ابوعبداللّه محمود بن عمر نجاتى نيشابورى، كه شرح خود را بساتين العلماء ناميده (معروف به شرح نجاتى) و در آغاز آن گفته است: پس از بررسى پنج شرح اين گزارش را نوشتهام و به تبريز (در 709 ه.ق.)به پايانش رسانيده، سپس آن را بر قطب شيرازى خواندم و به دستور او بر آن افزودم و به سال 721 ه. ق. به پايان رسانيدم(نسخه خطى از اين شرح در كتابخانه مجلس شوراى ملى ايران هست). | ||
5 - جرفادقانى، كه كتاب را به فارسى ترجمه كرده (و همين كتاب حاضر است). | 5 - جرفادقانى، كه كتاب را به فارسى ترجمه كرده (و همين كتاب حاضر است). |
ویرایش