۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':ت' به ': ت') |
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (') |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
مقدمه مؤلف: در ابتدا به بيان نحو تأليف كتاب، شرح ولادت شاه عباس دوم و نسب او پرداخته است. | مقدمه مؤلف: در ابتدا به بيان نحو تأليف كتاب، شرح ولادت شاه عباس دوم و نسب او پرداخته است. | ||
دراين باره آمده است كه شاه عباس دوم، در سال 1041ق به دنيا آمده و اجداد او عبارتاند از؛ شاه صفى ميرزا، شاه عباس اول، شاه طهماسب، شاه اسماعيل و بعد از آن سعى شده تا دودمان صفويان را به ائمه(ع) برساند و لذا نسب نقل شده، تا امام هفتم(ع) مىرسد. | دراين باره آمده است كه شاه عباس دوم، در سال 1041ق به دنيا آمده و اجداد او عبارتاند از؛ شاه صفى ميرزا، شاه عباس اول، شاه طهماسب، شاه اسماعيل و بعد از آن سعى شده تا دودمان صفويان را به ائمه (ع) برساند و لذا نسب نقل شده، تا امام هفتم(ع) مىرسد. | ||
باب اول، به ذكر مختصرى از احوال اجداد صفويه، از امير فيروزشاه زرين كلاه تا آغاز سلطنت صفويه مىپردازد. | باب اول، به ذكر مختصرى از احوال اجداد صفويه، از امير فيروزشاه زرين كلاه تا آغاز سلطنت صفويه مىپردازد. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
در جدا شدن قندهار از ايران چنين روايت شده كه شاه عبّاس اول در سال 1031ق به قصد تسخير قندهار و به نام شكار، به كنار هيرمند آمد و از آن جا كه حاكم قندهار حاضر به تسليم شهر نگرديد، او شهر را تسخير كرد. | در جدا شدن قندهار از ايران چنين روايت شده كه شاه عبّاس اول در سال 1031ق به قصد تسخير قندهار و به نام شكار، به كنار هيرمند آمد و از آن جا كه حاكم قندهار حاضر به تسليم شهر نگرديد، او شهر را تسخير كرد. | ||
با به قدرت رسيدن شاه صفى و وجود پارهاى مشكلات در ايران، دربار هند به فكر باز پس گرفتن قندهار از ايران افتاد. از آن جا كه شاه صفى نيز اين مطلب را مىدانست، تلاش كرد با اعزام سفيران متعدد نظر دربار هند را منحرف كند؛ ولى تلاشهاى او اثرى نداشت و شاه جهان، پادشاه گوركانى هند، از اختلافات موجود بين على مردانخان، والى ايرانى قندهار و ميرزا تقى مازندارانى اعتمادالدّوله(يكى از درباريان ايران) استفاده كرده و با تطميع علىمردانخان، به آسانى قندهار را تصرّف كرد و از اين زمان، روابط دو كشور به سردى گراييده و ديگر در زمان شاه صفى از جانب هند سفيرى به ايران نيامد. | با به قدرت رسيدن شاه صفى و وجود پارهاى مشكلات در ايران، دربار هند به فكر باز پس گرفتن قندهار از ايران افتاد. از آن جا كه شاه صفى نيز اين مطلب را مىدانست، تلاش كرد با اعزام سفيران متعدد نظر دربار هند را منحرف كند؛ ولى تلاشهاى او اثرى نداشت و شاه جهان، پادشاه گوركانى هند، از اختلافات موجود بين على مردانخان، والى ايرانى قندهار و ميرزا تقى مازندارانى اعتمادالدّوله (يكى از درباريان ايران) استفاده كرده و با تطميع علىمردانخان، به آسانى قندهار را تصرّف كرد و از اين زمان، روابط دو كشور به سردى گراييده و ديگر در زمان شاه صفى از جانب هند سفيرى به ايران نيامد. | ||
دربار ايران در اين زمان اوضاع مناسبى نداشت و اختلافات بين امرا نقش فراوانى در از دست رفتن قندهار داشت. روابط ايران و هند چند سالى بدين شكل بود تا اين كه شاه هندوستان سفيرى به نام جاننثارخان را همراه با نامهاى به ايران فرستاد. | دربار ايران در اين زمان اوضاع مناسبى نداشت و اختلافات بين امرا نقش فراوانى در از دست رفتن قندهار داشت. روابط ايران و هند چند سالى بدين شكل بود تا اين كه شاه هندوستان سفيرى به نام جاننثارخان را همراه با نامهاى به ايران فرستاد. |
ویرایش