۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى«' به 'ی «') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
از گذشتههاى دور، شناخت جنبه ناپيداى واقعيت آدمى كه آن را نفس ناميدهاند، از موضوعات مهم فلسفه بوده است. [[ارسطو]] به احتمال فراوان نخستين كسى بوده كه شاخهاى از دانشهاى فلسفى را تحت عنوان نفس شناسى مطرح نموده و به طور مفصّل و مستقل اين دانش را تدوين كرده است. اما به دلايل و شواهد فراوانى مىتوان گفت كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، فيلسوف و پزشك نامدار مسلمان، بار ديگر اين علم را با عنوان علم النفس تدوين كرد و اساس ديگرى براى آن بنيان نهاد. علم النفس [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] علىرغم اشتراكات بسيار با نفس شناسى [[ارسطو]]، از بنياد با آن متفاوت است. | از گذشتههاى دور، شناخت جنبه ناپيداى واقعيت آدمى كه آن را نفس ناميدهاند، از موضوعات مهم فلسفه بوده است. [[ارسطو]] به احتمال فراوان نخستين كسى بوده كه شاخهاى از دانشهاى فلسفى را تحت عنوان نفس شناسى مطرح نموده و به طور مفصّل و مستقل اين دانش را تدوين كرده است. اما به دلايل و شواهد فراوانى مىتوان گفت كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، فيلسوف و پزشك نامدار مسلمان، بار ديگر اين علم را با عنوان علم النفس تدوين كرد و اساس ديگرى براى آن بنيان نهاد. علم النفس [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] علىرغم اشتراكات بسيار با نفس شناسى [[ارسطو]]، از بنياد با آن متفاوت است. | ||
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، در ابتداى فن ششم طبيعيات | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، در ابتداى فن ششم طبيعيات درباره ماهيت نفس و اينكه چرا در طبيعيات داخل شده، مىگويد: وقتى ما شناختيم كه نفس كمال است، با آن تعريفى كه به طور مفصّل درباره كمال گفتيم، آنگاه ماهيت نفس را هنوز نشناختهايم، بلكه نفس بودن نفس را شناختهايم؛ زيرا نام نفس نه از جهت جوهريتش، بلكه از آن نظر كه مدبّر بدن است و با آن مقايسه مىشود، بر نفس اطلاق مىشود و به همين دليل است كه در تعريف نفس، بدن وارد مىشود... و بدين دليل، مطالعه نفس از جمله مباحث علم طبيعى شده است، زيرا بررسى نفس از آن نظر كه نفس است، مطالعه نفس از جهت ارتباط با ماده و حركت است، اما براى آنكه ذات نفس را بشناسيم، بايد بحث ديگرى را مستقلاً مطرح كنيم. | ||
نگاه متفاوت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به مسئله مادى يا مادى نبودن نفس و نسبت آن با جسم، بقا يا فناى نفس پس از بدن، به ضميمه نوآورىهاى او در مباحثى چون اثبات وجود نفس، ماهيت ذهن، ادراكات حسى، حس باطن، قواى عقلى، تعامل نفس و بدن، نسبت عقل فعال با عقل انسانى، مسائل فراوان علمِ نبوّات و رابطه آنها با ماهيت و كاركرد نفس و دهها مسئله ديگر، باعث شد تا او نفس شناسى را جدا از مجموعه علوم طبيعيات، به طور مستقل مطالعه كند و در حقيقت، علم النفس را از نو، بر پايههاى متفاوت با ديدگاه [[ارسطو]]، بنيان نهد و تدوين نمايد. | نگاه متفاوت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به مسئله مادى يا مادى نبودن نفس و نسبت آن با جسم، بقا يا فناى نفس پس از بدن، به ضميمه نوآورىهاى او در مباحثى چون اثبات وجود نفس، ماهيت ذهن، ادراكات حسى، حس باطن، قواى عقلى، تعامل نفس و بدن، نسبت عقل فعال با عقل انسانى، مسائل فراوان علمِ نبوّات و رابطه آنها با ماهيت و كاركرد نفس و دهها مسئله ديگر، باعث شد تا او نفس شناسى را جدا از مجموعه علوم طبيعيات، به طور مستقل مطالعه كند و در حقيقت، علم النفس را از نو، بر پايههاى متفاوت با ديدگاه [[ارسطو]]، بنيان نهد و تدوين نمايد. | ||
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در تقسيم بندى علوم، دو علم ديگر را در تقسيم [[ارسطو]]يى گنجانده است: علم الهى در شاخه نظرى و شناخت نبوت در شاخه عملى. مراد وى از شناخت نبوت، چنانكه در مقدمه منطق المشرقيين مىگويد، آن است كه ما در كنار سياستِ مُدُن يا تدبير مدينه، به طور خاص نيازمنديم كه | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در تقسيم بندى علوم، دو علم ديگر را در تقسيم [[ارسطو]]يى گنجانده است: علم الهى در شاخه نظرى و شناخت نبوت در شاخه عملى. مراد وى از شناخت نبوت، چنانكه در مقدمه منطق المشرقيين مىگويد، آن است كه ما در كنار سياستِ مُدُن يا تدبير مدينه، به طور خاص نيازمنديم كه درباره متولىِ اين تدبير هم شناخت پيدا كنيم. اين متولى از نظر او همان نبى است. اما علم نبوّات كه از آگاهىهاى نفس ناطقه به امور غيبى سخن مىگويد، برآمده از همين تفكر نبوّت شناسى است. اساس نبوات، اين است كه آدمى به درجات مختلف در خواب و بيدارى از پديدههاى ناپيدا، مستور و غيبى عالم مطلع مىشود و اينها همه از قدرت نفس بر اطلاع و تصرف در عالم سرچشمه مىگيرد. دانش نبوّات از خوابهاى صادق، حسّ ششم، دورآگاهى، كرامات، اعمال خارق العاده مرتاضان، ذهنخوانى، الهامات و امثال آن بحث مىكند كه امروزه آنها را در علمِ فراروانشناسى مطالعه مىكنند. | ||
نويسنده، به جاى تعبير اصلِ حياتى يا محرك بودن، ويژگى مدبّر بودن را براى نفس در نظر گرفت. وى همانند [[ارسطو]]، ماهيت و تعريف نفس را به بحث مىگذارد و جوهريت، صورت بودن و كمال بودن را براى نفس مىپذيرد، اما هم در معناى صورت و هم در معناى كمال، متفاوت با [[ارسطو]] سخن مىگويد و مهمتر آنكه ويژگی «در بدن» بودن نفس را جانشين ويژگی «با بدن» بودن مىكند و به تعبير سادهتر، جسمانيت و انطباع نفس در بدن را نمىپذيرد و به روحانيت و تعلق نفس به بدن معتقد مىشود. | نويسنده، به جاى تعبير اصلِ حياتى يا محرك بودن، ويژگى مدبّر بودن را براى نفس در نظر گرفت. وى همانند [[ارسطو]]، ماهيت و تعريف نفس را به بحث مىگذارد و جوهريت، صورت بودن و كمال بودن را براى نفس مىپذيرد، اما هم در معناى صورت و هم در معناى كمال، متفاوت با [[ارسطو]] سخن مىگويد و مهمتر آنكه ويژگی «در بدن» بودن نفس را جانشين ويژگی «با بدن» بودن مىكند و به تعبير سادهتر، جسمانيت و انطباع نفس در بدن را نمىپذيرد و به روحانيت و تعلق نفس به بدن معتقد مىشود. | ||
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] درباره اينكه نفس، صورت بدن است يا كمال آن، مىگويد: كمال دو گونه است: كمال اول و كمال ثانى. كمال اول آن است كه نوع، به سبب آن به صورت بالفعل نوعيت مىيابد؛ مثل شكل براى شمشير و كمال ثانى امرى است كه در فعل و انفعال خود تابع نوعِ شىء است؛ مثل بريدن براى شمشير و فكر و احساس براى انسان. وى درباره بهتر بودن كاربرد صورت يا كمال در تعريف نفس، بر خلاف [[ارسطو]] كه هر دو را به كار برده، نفس را صورت و صورت را كمال دانسته و مىگويد: تعريف نفس به كمال بهتر است؛ زيرا هر صورتى كمال است، اما هر كمالى صورت نيست؛ مثلاً سلطان كمال شهر است، اما صورت آن نيست بنا بر اين، كمالهاى مفارق[مثل نفس] در حقيقت صورت ماده و فى الماده نيستند؛ زيرا صورت، منطبع در ماده و قائم به آن است. البته مگر اينكه قرارداد شود كه به كمال نوع، صورت نوع گفته شود. | ||
[[ارسطو]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هر دو، نفس را جوهر مىدانند، اما آيا هر دو يك معنا براى اين جوهريت قائلند؟ [[ارسطو]] براى جوهر سه معنا مطرح مىكند: ماده، صورت، و شىء مركب از آن دو؛ يعنى جوهر مادى، جوهر صورى و جسم كه مركب از آن دو است. وى در اين مورد، اجسام را از ساير اشيا سزاوارتر به جوهريت مىخواند، آنگاه بيان مىكند كه نفس بالضروره جوهر است، بدين معنا كه صورت براى جسمى است كه حيات بالقوه دارد، اما [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نفس را منطبع در بدن نمىداند و در نتيجه جوهريت آن را همانند جوهريت صورت قلمداد نمىكند. در واقع، او به جاى رابطه انطباعى، رابطه تعلقى نفس و بدن را مطرح كرده است. | [[ارسطو]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هر دو، نفس را جوهر مىدانند، اما آيا هر دو يك معنا براى اين جوهريت قائلند؟ [[ارسطو]] براى جوهر سه معنا مطرح مىكند: ماده، صورت، و شىء مركب از آن دو؛ يعنى جوهر مادى، جوهر صورى و جسم كه مركب از آن دو است. وى در اين مورد، اجسام را از ساير اشيا سزاوارتر به جوهريت مىخواند، آنگاه بيان مىكند كه نفس بالضروره جوهر است، بدين معنا كه صورت براى جسمى است كه حيات بالقوه دارد، اما [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نفس را منطبع در بدن نمىداند و در نتيجه جوهريت آن را همانند جوهريت صورت قلمداد نمىكند. در واقع، او به جاى رابطه انطباعى، رابطه تعلقى نفس و بدن را مطرح كرده است. | ||
درباره اثبات وجود نفس، به اين دليل مىرسد: ما اجسامى را مشاهده مىكنيم كه حس داشته و به اراده خود حركت مىكنند، بلكه اجسامى را مشاهده مىكنيم كه تغذيه، نمو و توليد مثل دارند. اين ويژگىها به خاطر جسميت آنها نيست، پس به خاطر دليل ديگرى غير از جسميت آنهاست و جز اين نيست كه در ذات آنها يك مبادى غير جسمانى براى اين كار باشد. آن چيزى را كه مبدأ صدور اين افعال است و به طور خلاصه هر چه را كه مبدأ صدور افعال گوناگون باشد و نه فعل واحد كه بدون اراده هم ممكن است، نفس مىناميم. | |||
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مجموعه سخنان [[ارسطو]] را نظمى نو بخشيده و دو نوع ادراك غير عقلى را مطرح كرده است: ادراك حس ظاهر و ادراك حس باطن. در ادراك حس باطن، وى پنج حس يا قوه ادراكى را برمىشمارد: حس مشترك، خيال، تخيل، وهم و حافظه(يا ذاكره). اين پنج نوع حسّ، به صورت محدود در نفس حيوانى و به گونه كمال يافته در نفس ناطقه حصول يافتهاند. نامگذارى اين پنج حس به ادراكات باطنى درست به موازات هستى شناسى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] صورت گرفته است كه نفس را عالم ميانِ عالم حس و عالم عقل قلمداد مىكند؛ زيرا اين ادراكات هم واسطهاى ميان ادراكات حسى و ادراكات عقلى هستند. | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مجموعه سخنان [[ارسطو]] را نظمى نو بخشيده و دو نوع ادراك غير عقلى را مطرح كرده است: ادراك حس ظاهر و ادراك حس باطن. در ادراك حس باطن، وى پنج حس يا قوه ادراكى را برمىشمارد: حس مشترك، خيال، تخيل، وهم و حافظه(يا ذاكره). اين پنج نوع حسّ، به صورت محدود در نفس حيوانى و به گونه كمال يافته در نفس ناطقه حصول يافتهاند. نامگذارى اين پنج حس به ادراكات باطنى درست به موازات هستى شناسى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] صورت گرفته است كه نفس را عالم ميانِ عالم حس و عالم عقل قلمداد مىكند؛ زيرا اين ادراكات هم واسطهاى ميان ادراكات حسى و ادراكات عقلى هستند. |
ویرایش