۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ر(' به 'ر (') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
با حمايت دايىاش، ملك احمد پاشا كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد. | با حمايت دايىاش، ملك احمد پاشا كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد. | ||
به نظر مىرسد كه از همان زمان، سياحت را دوست مىداشت و به دليل آنكه از پدر و دوستان پدرش مطالبى | به نظر مىرسد كه از همان زمان، سياحت را دوست مىداشت و به دليل آنكه از پدر و دوستان پدرش مطالبى درباره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وى كه به كارهاى هنرى در صفحات برنجى مشغول بود، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و اوليا، داستان زندگى دوستان پدرش را از زبان آنان كه با پدرش رفت و آمد داشتند، مىشنيد. شنيدن اين داستانها، هوس سياحت را در او تقويت مىكرد. بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هر آنچه را كه در آنجا ديده بود، ثبت كرد. | ||
شبى پيامبر (ص) را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسولالله، از لرزش گفت: سياحت يا رسولالله. پس از آنكه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد. وى كارش را با اين داستان آغاز كرد. اين نكتهاى است كه خود او در سياحتنامهاش آورده؛ گرچه، قدرى متفاوت با اين حكايت است. | شبى پيامبر (ص) را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسولالله، از لرزش گفت: سياحت يا رسولالله. پس از آنكه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد. وى كارش را با اين داستان آغاز كرد. اين نكتهاى است كه خود او در سياحتنامهاش آورده؛ گرچه، قدرى متفاوت با اين حكايت است. |
ویرایش