۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد ' به 'عبد') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
| خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
اين اثر، از يك مقدمه و دو باب تشكيل يافته است. باب اول، خطابى است به سلطان و ارتباط او با رعيت و ارتباط رعيت با او. مؤلف، در باب اول، بسيارى از سخنان متقدمان و تجارب متأخران را آورده است و نصايح خود به سلطان را به دو بخش تقسيم كرده است. در بخشى كه مربوط به شخص سلطان است، او را اندرز مىدهد كه با رعيت پيوند داشته باشد و از ساعات كار خود نكاهد و به ساعات استراحت و شهوترانى و خواب خود نيفزايد و از مديحهگويى خشنود نشود و كارى نكند كه از شكوه و هيبت او كاسته گردد. | اين اثر، از يك مقدمه و دو باب تشكيل يافته است. باب اول، خطابى است به سلطان و ارتباط او با رعيت و ارتباط رعيت با او. مؤلف، در باب اول، بسيارى از سخنان متقدمان و تجارب متأخران را آورده است و نصايح خود به سلطان را به دو بخش تقسيم كرده است. در بخشى كه مربوط به شخص سلطان است، او را اندرز مىدهد كه با رعيت پيوند داشته باشد و از ساعات كار خود نكاهد و به ساعات استراحت و شهوترانى و خواب خود نيفزايد و از مديحهگويى خشنود نشود و كارى نكند كه از شكوه و هيبت او كاسته گردد. | ||
در قسمت ديگر، | در قسمت ديگر، درباره ارتباط و علاقه سلطان با رعيت سخن مىگويد و سلطان را به احوالپرسى از مردم و شتاب نكردن در ثواب و عقاب ايشان و امثال اين امور سفارش مىكند. همچنين از مطالبى چون انواع سلطنت سخن گفته است. بخش دوم، در اندرز به همنشين سلطان و وزير است. مؤلف، همنشين والى و سلطان را از زيادهروى در تملق، دروغگويى و تظاهر به خدمت برحذر داشته و به رازدارى تشويق كرده است. وزير را نيز به مدارا با دوستان و عمل به راهنمايىهاى درست فراخوانده است. | ||
مؤلف، در باب دوم اقوال حكما را در باب حسن سلوك مردم با يكديگر و رفتار دوستان با يكديگر جمعآورى كرده است و خطاب او در اين باب، به همگان است. او، معتقد است كه دوستان در زندگى، پشتيبان آدمى و آينهى عيبنماى او هستند و تنها راز دل با آنان توان گفت. وى، در اين باب، بيش از باب اول، به اصول اخلاقى توجه كرده و به مباحثى همچون نگاهبانى نفس، دورى از حسد، جوانمردى، بخشش، پارسايى و دورى از دنيادوستى پرداخته است. | مؤلف، در باب دوم اقوال حكما را در باب حسن سلوك مردم با يكديگر و رفتار دوستان با يكديگر جمعآورى كرده است و خطاب او در اين باب، به همگان است. او، معتقد است كه دوستان در زندگى، پشتيبان آدمى و آينهى عيبنماى او هستند و تنها راز دل با آنان توان گفت. وى، در اين باب، بيش از باب اول، به اصول اخلاقى توجه كرده و به مباحثى همچون نگاهبانى نفس، دورى از حسد، جوانمردى، بخشش، پارسايى و دورى از دنيادوستى پرداخته است. | ||
| خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
بيانى است در نقد نظام حكومتى و وجوه اصلاح آن، بر مبناى تشكيلات حكومت ايرانى. اين اثر، داراى يك مقدمه و چند فصل مىباشد. مؤلف، نخست، به آماده ساختن منصور (خليفه عباسى) براى پذيرفتن مطالب رساله مىپردازد، سپس به تفصيل دردهاى اجتماعى، نواقص و نقاط ضعف را بيان مىكند و از اينكه حكام و سلاطين تا كنون در اصلاح امور اجتماع، اهتمام كافى به خرج ندادهاند، سخن مىگويد و بعد راههاى اصلاح را نشان مىدهد و آنها را طى فصولى بيان مىدارد. | بيانى است در نقد نظام حكومتى و وجوه اصلاح آن، بر مبناى تشكيلات حكومت ايرانى. اين اثر، داراى يك مقدمه و چند فصل مىباشد. مؤلف، نخست، به آماده ساختن منصور (خليفه عباسى) براى پذيرفتن مطالب رساله مىپردازد، سپس به تفصيل دردهاى اجتماعى، نواقص و نقاط ضعف را بيان مىكند و از اينكه حكام و سلاطين تا كنون در اصلاح امور اجتماع، اهتمام كافى به خرج ندادهاند، سخن مىگويد و بعد راههاى اصلاح را نشان مىدهد و آنها را طى فصولى بيان مىدارد. | ||
ابن مقفع، نخست، | ابن مقفع، نخست، درباره سپاه و لشكر سخن مىگويد و بخش بزرگى از رساله خود را بدان اختصاص مىدهد، زيرا دولت جديد التأسيس و وسيع عباسى بدان نيازمند بوده است. محور كلام او سپاه خراسان است. او نقطه آغازين اصلاح سپاه را، وضع قانون مىداند تا براى آنها روشن شود كه چه كارهايى را بايد انجام دهند و از چه كارهايى بايد اجتناب نمايند، سپس از خليفه مىخواهد ميان سپاه و ميان ادارهى امور مالى حائل شود، زيرا متولى امر خراج شدن، به جنگاورى سپاه زيان مىرساند و آن را به ستم بر رعيت و خارج شدن از طاعت سلطان وامىدارد. | ||
آنگاه، مؤلف، راه انتخاب فرماندهان را نشان مىدهد كه بايد از ميان بهترين افراد سپاه برگزيده شوند. در پايان، اشاره مىكند كه بايد به جزئيات احوال سپاهيان آگاه بود و از اخبار و حالاتشان مطلع گرديد، زيرا اين يك نوع دورانديشى است كه از بروز شر قبل از شروع آن ممانعت مىكند. | آنگاه، مؤلف، راه انتخاب فرماندهان را نشان مىدهد كه بايد از ميان بهترين افراد سپاه برگزيده شوند. در پايان، اشاره مىكند كه بايد به جزئيات احوال سپاهيان آگاه بود و از اخبار و حالاتشان مطلع گرديد، زيرا اين يك نوع دورانديشى است كه از بروز شر قبل از شروع آن ممانعت مىكند. | ||
| خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
مؤلف، در ادامه رساله، موضوع مهم ديگرى؛ يعنى آشفتگى وضع قضائى را مورد بحث قرار مىدهد و از آشوب و اضطرابى كه در اثر آشفتگى وضع قضائى پديد مىآيد و ستمى كه از اين راه به مردم مىرسد، سخن مىگويد و آشكار مىسازد كه چگونه در يك حادثه واحد دو رأى متناقض صادر شده است. او، اصلاح اين كار را در وضع يك قانون رسمى كه در همه ممالك اسلامى بر طبق آن عمل شود، مىداند و مىگويد كه بايد اين قانون به رهبرى عقل و بر پايهى عدالت تدوين گردد. | مؤلف، در ادامه رساله، موضوع مهم ديگرى؛ يعنى آشفتگى وضع قضائى را مورد بحث قرار مىدهد و از آشوب و اضطرابى كه در اثر آشفتگى وضع قضائى پديد مىآيد و ستمى كه از اين راه به مردم مىرسد، سخن مىگويد و آشكار مىسازد كه چگونه در يك حادثه واحد دو رأى متناقض صادر شده است. او، اصلاح اين كار را در وضع يك قانون رسمى كه در همه ممالك اسلامى بر طبق آن عمل شود، مىداند و مىگويد كه بايد اين قانون به رهبرى عقل و بر پايهى عدالت تدوين گردد. | ||
مؤلف، آنگاه به سخن | مؤلف، آنگاه به سخن درباره مردم شام مىپردازد و سپس درباره صحابه و ياران سخن مىگويد و خاطرنشان مىكند كه خليفه بايد در حسن انتخاب خواص خود بكوشد، زيرا خواص خليفه، شكوه و زينت او هستند. او، لازم مىداند كه صحابه و ياران خليفه، صاحب رأى و امين و عادل و داراى حسب و نسب باشند. در ادامه، به سخن در امر خراج؛ يعنى مالياتى كه به زمين تعلق مىگيرد، مىپردازد و راه اصلاح آن را اينگونه بيان مىدارد كه كسانى، جهت انجام اين امور انتخاب شوند و بر كار آنها دقيقاً نظارت شود و چون خيانتى از يكى از آنها سرزد، ديگرى را به جاى او گمارند. | ||
مؤلف، قبل از پايان يافتن رساله، نظرى هم به جزيرة العرب مىافكند و از سلطان مىخواهد كه مصالح آن ديار را از نظر دور ندارد. در ادامه، مىگويد: اگر خليفه صالح باشد، در زندگى مردم تأثيرى بسزا دارد... عامه مردم، نيكوحال نشوند مگر آنكه خواص كشور به صلاح آيند و خواص كشور به صلاح نيايند مگر آنكه امام و پيشواى آنها صالح باشد. متن كامل اين رساله، در قسمت دوم کتاب(ص 133 - 153) گنجانده شده است. | مؤلف، قبل از پايان يافتن رساله، نظرى هم به جزيرة العرب مىافكند و از سلطان مىخواهد كه مصالح آن ديار را از نظر دور ندارد. در ادامه، مىگويد: اگر خليفه صالح باشد، در زندگى مردم تأثيرى بسزا دارد... عامه مردم، نيكوحال نشوند مگر آنكه خواص كشور به صلاح آيند و خواص كشور به صلاح نيايند مگر آنكه امام و پيشواى آنها صالح باشد. متن كامل اين رساله، در قسمت دوم کتاب(ص 133 - 153) گنجانده شده است. | ||
ویرایش