۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '»م' به '» م') |
جز (جایگزینی متن - '»د' به '» د') |
||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
بهتان صرف و دروغ محض است و تنها محملى كه دارد اين است كه باقلاّنى را عضد الدوله و پسرش و شايد به طور كلى آل بويه حمايت مىكرده است و او دل خوشى از اين خاندان نداشته و كتاب او در نكوهش و ذمّ ابن العميد و صاحب بن عبّاد معروف است. | بهتان صرف و دروغ محض است و تنها محملى كه دارد اين است كه باقلاّنى را عضد الدوله و پسرش و شايد به طور كلى آل بويه حمايت مىكرده است و او دل خوشى از اين خاندان نداشته و كتاب او در نكوهش و ذمّ ابن العميد و صاحب بن عبّاد معروف است. | ||
باقلاّنى مدتى به منصب | باقلاّنى مدتى به منصب «قضا» در ثغر (ولايات سرحدّى ميان شام و آسياى صغير)منصوب شد از اينرو به «قاضى | ||
باقلاّنى» نيز معروف است.او را پسرى بود به نام حسن كه پس از مرگش بر او نماز گزارد و او را در خانهاش در «درب المجوس» از نهر طابق به خاك سپرد.سپس جنازۀ او را به گورستان باب حرب منتقل كردند(خطيب بغدادى،ج 5،ص 382). | باقلاّنى» نيز معروف است.او را پسرى بود به نام حسن كه پس از مرگش بر او نماز گزارد و او را در خانهاش در «درب المجوس» از نهر طابق به خاك سپرد.سپس جنازۀ او را به گورستان باب حرب منتقل كردند(خطيب بغدادى،ج 5،ص 382). | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
مباحث مبتنى است.باقلاّنى اين قواعد را، از حيث وجوب اعتقاد به آن، تابع عقايد ايمانى ساخت؛زيرا اين ادلّه بسته به آن قواعد است و اگر دليل باطل شود سبب بطلان حكم مىشود. | مباحث مبتنى است.باقلاّنى اين قواعد را، از حيث وجوب اعتقاد به آن، تابع عقايد ايمانى ساخت؛زيرا اين ادلّه بسته به آن قواعد است و اگر دليل باطل شود سبب بطلان حكم مىشود. | ||
[[ابن خلدون]] در جاى ديگر (ج 2،ص 1029)مىگويد:پس از آن،شيخ ابوالحسن اشعرى و قاضى ابوبكر باقلاّنى و...بر آن شدند كه ادلۀ عقايد«منعكس»است، به اين معنى كه اگر اين ادله باطل شود حكم نيز باطل مىشود و به همين جهت قاضى ابوبكر باقلاّنى اين دلايل را به | [[ابن خلدون]] در جاى ديگر (ج 2،ص 1029)مىگويد:پس از آن،شيخ ابوالحسن اشعرى و قاضى ابوبكر باقلاّنى و...بر آن شدند كه ادلۀ عقايد«منعكس»است، به اين معنى كه اگر اين ادله باطل شود حكم نيز باطل مىشود و به همين جهت قاضى ابوبكر باقلاّنى اين دلايل را به منزلۀ«عقايد» دانست و گفت كه قدح و طعن در اين ادلّه به منزلۀ قدح در خود عقايد است،زيرا عقايد بر آن مبتنى است.بعيد مىنمايد كه در آثار موجود اشعرى و باقلاّنى مطلب صريحى باشد حاكى از اينكه قواعد و مقدمات عقليهاى كه اعتقادات ايمانى بر آن متكى است در وجوب اعتقاد و ايمان مثل خود اعتقادات ايمانى است و همچنين،در آثار موجود اين دو، اصطلاح«ادلۀ منعكسه»ظاهرا نيامده است. | ||
«دليل منعكس»،در صورت درست بودن اين اصطلاح، به اين معنى است كه ميان «دليل» و حكمى كه اثبات آن مطلوب است تلازم عقلى ضرورى از دو طرف(دليل و حكم)وجود داشته باشد كه در صورت نفى يكى نفى ديگرى و در صورت اثبات يكى اثبات ديگرى لازم آيد، اين گونه تلازم فقط ميان علت تامّه و معلول آن (در صورت قبول اصل عليّت)وجود دارد و مىدانيم كه اشاعره اصلا به اصل عليّت قايل نيستند و تتابع علت و معلول را «جريان عادة اللّه» مىدانند و، بنابر اين،چگونه مىتوانند به «دلايل منعكسه» معتقد شوند؟باقلاّنى در كتاب التمهيد(ص 38)يكى از انواع استدلال را آن مىداند كه شىء داراى دو يا چند قسم باشد و،در صورت بطلان و ابطال يك و | «دليل منعكس»،در صورت درست بودن اين اصطلاح، به اين معنى است كه ميان «دليل» و حكمى كه اثبات آن مطلوب است تلازم عقلى ضرورى از دو طرف(دليل و حكم)وجود داشته باشد كه در صورت نفى يكى نفى ديگرى و در صورت اثبات يكى اثبات ديگرى لازم آيد، اين گونه تلازم فقط ميان علت تامّه و معلول آن (در صورت قبول اصل عليّت)وجود دارد و مىدانيم كه اشاعره اصلا به اصل عليّت قايل نيستند و تتابع علت و معلول را «جريان عادة اللّه» مىدانند و، بنابر اين،چگونه مىتوانند به «دلايل منعكسه» معتقد شوند؟باقلاّنى در كتاب التمهيد(ص 38)يكى از انواع استدلال را آن مىداند كه شىء داراى دو يا چند قسم باشد و،در صورت بطلان و ابطال يك و | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
باقلاّنى در كتاب التمهيد خود به سبك متكلمان قديم استدلال مىكند و در آن از اصطلاحات منطق [[ارسطو]] چيزى | باقلاّنى در كتاب التمهيد خود به سبك متكلمان قديم استدلال مىكند و در آن از اصطلاحات منطق [[ارسطو]] چيزى | ||
ديده نمىشود.مثلا،در باب استدلال(ص 38)، از انواع استدلال، استدلال از شاهد به غايب يا از مثل به مثل را | ديده نمىشود.مثلا،در باب استدلال(ص 38)، از انواع استدلال، استدلال از شاهد به غايب يا از مثل به مثل را | ||
بر مىشمارد و يا يكى ديگر از انواع استدلال را استدلال از روى گفتۀ«اهل لغت» مىداند، مانند آنكه اگر اهل لغت | بر مىشمارد و يا يكى ديگر از انواع استدلال را استدلال از روى گفتۀ«اهل لغت» مىداند، مانند آنكه اگر اهل لغت گفتند«نار» در زبان عربى به معنى چيزى داغ و سوزان است هر جا اين كلمه بيايد به آن معنى خواهد بود. | ||
تمام جهان بينى باقلاّنى و نظر او دربارۀ جسم و جوهر فرد و عرض ناظر به مقاصد اعتقادى اوست،يعنى براى اثبات وجود خدا و حدوث عالم اثبات صفات ازلى قديم براى ذات خدا، و، از اين نظر، باقلاّنی «متكلم» به معنى واقعى است؛يعنى كسى كه علم به احوال عالم را بر طبق عقايد اسلامى بررسى مىكند. | تمام جهان بينى باقلاّنى و نظر او دربارۀ جسم و جوهر فرد و عرض ناظر به مقاصد اعتقادى اوست،يعنى براى اثبات وجود خدا و حدوث عالم اثبات صفات ازلى قديم براى ذات خدا، و، از اين نظر، باقلاّنی «متكلم» به معنى واقعى است؛يعنى كسى كه علم به احوال عالم را بر طبق عقايد اسلامى بررسى مىكند. |
ویرایش