۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':==' به '==') |
جز (جایگزینی متن - 'آيت اللّه' به 'آيتاللّه') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
«كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، (قسم الالهيات) با مقدمه و تعليقۀ | «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، (قسم الالهيات) با مقدمه و تعليقۀ آيتاللّه سبحانى، در سال 1416 قمرى در موضوع كلام مىباشد. تجريد الاعتقاد نوشتۀ مرحوم [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] كه مرحوم آقا بزرگ طهرانى در الذريعه آن را تجريد الكلام فى تحرير عقائد الاسلام ناميده است. از وزينترين، دقيقترين و محكمترين متون كلامى است كه منطبق بر عقائد اماميّه مىباشد. اين كتاب در پارهاى از موارد داراى مطالبى پيچيده مىباشد كه صاحب تعليقه، يعنى آیتالله سبحانى درصدد حل آن معضلات برآمدهاند. | ||
==ساختار و گزارش محتوا== | ==ساختار و گزارش محتوا== | ||
تعليقات | تعليقات آيتاللّه سبحانى از فصل سوم كتاب كشف المراد كه شرح علامۀ حلى(ره) مىباشد، بر كتاب تجريد شروع شده است. اين فصل در اثبات صانع و صفات و آثارش مىباشد. طريق ذكر تعليقات به اين صورت است كه متن كتاب را آورده و در پاورقى به شرح بخشهاى لازم به تشريح پرداخته است. | ||
در اولين مبحث كتاب كه بحث از واجب الوجود است آيت اله سبحانى در پاورقى مىفرمايد: بحث از صانع موضوع علم كلام است و بحث از صفات واجب از مسائل اين علم مىباشد. | در اولين مبحث كتاب كه بحث از واجب الوجود است آيت اله سبحانى در پاورقى مىفرمايد: بحث از صانع موضوع علم كلام است و بحث از صفات واجب از مسائل اين علم مىباشد. | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
مرحوم علاّمه حلى براى اثبات صانع استدلالى را به استناد به آيۀ '''«ا و لم يكف بربك انه على كل شىء شهيد»''' ذكر مىكند و مىگويد اين برهان لمّى است، براى اثبات خداوند. صاحب تعليقه در پاورقى توضيح مىدهد كه برهان لمّى استدلال از علت به معلول است و إنّى برعكس آن. ولى اين استدلال موجود در كتاب از نسخ هيچكدام نيست، زيرا موضوع در اين استدلال وجود مطلق است و هيچ تقييدى به وجوب يا امكان نشده است. ايشان در ادامه مىفرمايد، اين استدلال ماتن نوعى از برهان صديقين است، زيرا برهان صديقين به عبارات و اشكال مختلفى بيان شده است كه يكى از اشكالش اين استدلال است. | مرحوم علاّمه حلى براى اثبات صانع استدلالى را به استناد به آيۀ '''«ا و لم يكف بربك انه على كل شىء شهيد»''' ذكر مىكند و مىگويد اين برهان لمّى است، براى اثبات خداوند. صاحب تعليقه در پاورقى توضيح مىدهد كه برهان لمّى استدلال از علت به معلول است و إنّى برعكس آن. ولى اين استدلال موجود در كتاب از نسخ هيچكدام نيست، زيرا موضوع در اين استدلال وجود مطلق است و هيچ تقييدى به وجوب يا امكان نشده است. ايشان در ادامه مىفرمايد، اين استدلال ماتن نوعى از برهان صديقين است، زيرا برهان صديقين به عبارات و اشكال مختلفى بيان شده است كه يكى از اشكالش اين استدلال است. | ||
در فصل دوم كه بحث از صفات خداوند است، اولين صفتى كه مرحوم [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در اين جا بدان پرداخته است، قادر بودن خداوند است كه | در فصل دوم كه بحث از صفات خداوند است، اولين صفتى كه مرحوم [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در اين جا بدان پرداخته است، قادر بودن خداوند است كه آيتاللّه سبحانى در مورد قدرت توضيحاتى مفصل دارد كه مىفرمايد: منظور از قدرت اين است كه خداوند فاعل مختار است، نه فاعل موجب مثل آتش كه موجب حرارت است. ايشان مىفرمايد، ماتن توضيحى در اين باره نداده است؛ ولى اختلافى كه در تفسير قدرت بين متكلمين و فلاسفه وجود دارد، باعث بوجود آمدن شبهاتى شده است كه براى روشن شدن آن ابتدائا بايد به ادله طرفين بپردازيم، سپس در سدد ردّ شبهات بربيائيم. | ||
در صفت حىّ نيز | در صفت حىّ نيز آيتاللّه سبحانى تعليقهاى دارد كه بعضى از صفات از صفات ديگر خداوند متولد مىشوند. | ||
صفت حىّ نيز عبارتست از درّاك فعّال كه مدرك همان عالم است، فعال نيز همان قادر است، وقتى كه ثابت شد خداوند عالم و قادر است، لاجرم ثابت مىشود كه حىّ است، بدون اين كه نيازى به برهان باشد. | صفت حىّ نيز عبارتست از درّاك فعّال كه مدرك همان عالم است، فعال نيز همان قادر است، وقتى كه ثابت شد خداوند عالم و قادر است، لاجرم ثابت مىشود كه حىّ است، بدون اين كه نيازى به برهان باشد. | ||
فصل سوم كتاب كه اختصاص به افعال خداوند دارد، داراى چند مسئله است كه اولين آنها عبارتست از اثبات عقلى بودن حسن و قبح. | فصل سوم كتاب كه اختصاص به افعال خداوند دارد، داراى چند مسئله است كه اولين آنها عبارتست از اثبات عقلى بودن حسن و قبح. آيتاللّه سبحانى در پاورقى دارد كه اين مسئله از مسائل مهم در علم كلام است و مسائل كلامى زيادى مبتنى بر اين مسئله هستند كه عبارتند از: | ||
1-لزوم عقلى بر معرفت خداوند. | 1-لزوم عقلى بر معرفت خداوند. | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
صاحب تعليقه در فصل اصلحيت خداوند مىنويسد: منظور از اصلح؛ يعنى خداوند با بندگانش غير از اصلح براى آنها انجام نمىدهد. در مورد اين كلام استشهاد به قول [[شيخ مفيد]] مىكند كه مىفرمايد: ان اللّه تعالى لا يفعل بعباده ما داموا مكلفين الا اصلح الاشياء لهم فى دينهم و دنياهم و انه لا يدّخرهم صلاحا و لا نفعا و إن من اغناه فقد فعل به الا صلح فى التدبير و كذلك من افقره و من اصحّه و من امرضه فالقول فيه كذلك. | صاحب تعليقه در فصل اصلحيت خداوند مىنويسد: منظور از اصلح؛ يعنى خداوند با بندگانش غير از اصلح براى آنها انجام نمىدهد. در مورد اين كلام استشهاد به قول [[شيخ مفيد]] مىكند كه مىفرمايد: ان اللّه تعالى لا يفعل بعباده ما داموا مكلفين الا اصلح الاشياء لهم فى دينهم و دنياهم و انه لا يدّخرهم صلاحا و لا نفعا و إن من اغناه فقد فعل به الا صلح فى التدبير و كذلك من افقره و من اصحّه و من امرضه فالقول فيه كذلك. | ||
مقصد چهارم كتاب، در بحث نبوت است ماتن اولين مسئلهاى كه مطرح مىكند، حسن بعثت است كه | مقصد چهارم كتاب، در بحث نبوت است ماتن اولين مسئلهاى كه مطرح مىكند، حسن بعثت است كه آيتاللّه سبحانى اين جا تعليقهاى دارد، مىفرمايد: قبلا گفتيم كه حسن به چهار صورت واجب، مستحب، مباح و مكروه مىباشد و اين بدان معناست كه حسن ملازم وجوب نيست؛ در حالى كه خواجه نصيرالدين اين جا از حسن بعثت و وجوب آن را نتيجه مىگيرد. | ||
در بحث از عصمت انبيا نيز مىفرمايد: جا داشت قبل از حكم به اتصاف انبيا به عصمت تعريف و ماهيت عصمت را بيان مىكرد، يك پاورقى ديگر هم طريق معرفت به صدق ادعاى نبوت دارد، مىفرمايد: در معجزه سه قيد ذكر كردهاند كه عبارتند از: 1-يا بايد نبوت كار غير عادّى باشد يا نفى كار عادّى 2-خارق عادت باشد 3-مطابق دعوايش باشد، مىفرمايد: ظاهر سه قيد اول ما را از قيد دوم بىنياز مىگرداند، زيرا ثبوت كار غير عادى ملازم است با خرق عادت. همين طور نفى كار عادى. | در بحث از عصمت انبيا نيز مىفرمايد: جا داشت قبل از حكم به اتصاف انبيا به عصمت تعريف و ماهيت عصمت را بيان مىكرد، يك پاورقى ديگر هم طريق معرفت به صدق ادعاى نبوت دارد، مىفرمايد: در معجزه سه قيد ذكر كردهاند كه عبارتند از: 1-يا بايد نبوت كار غير عادّى باشد يا نفى كار عادّى 2-خارق عادت باشد 3-مطابق دعوايش باشد، مىفرمايد: ظاهر سه قيد اول ما را از قيد دوم بىنياز مىگرداند، زيرا ثبوت كار غير عادى ملازم است با خرق عادت. همين طور نفى كار عادى. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
تقريبا هيچ تعليقهاى بر كلام ماتن و شارح نفيا و اثباتا ندارد. | تقريبا هيچ تعليقهاى بر كلام ماتن و شارح نفيا و اثباتا ندارد. | ||
در مقصد ششم كه متعلق به معادات اولين مسئلهاى كه خواجه مطرح كرده است، امكان خلق عالم آخرت است، ايشان مىفرمايند: ايجاب معاد متوقف بر اين مسئله است. امّا | در مقصد ششم كه متعلق به معادات اولين مسئلهاى كه خواجه مطرح كرده است، امكان خلق عالم آخرت است، ايشان مىفرمايند: ايجاب معاد متوقف بر اين مسئله است. امّا آيتاللّه سبحانى در پاورقى دارد كه خير اثبات معاد متوقف بر امكان عالم آخرت نيست، بلكه متوقف بر اثبات مكان براى حشر و نشر و بهشت و جهنم است. ايشان مىفرمايند: ظاهر قرآن نيز اين است كه عالم آخرت بعد از برچيده شدن اين عالم ايجاد خواهد شد. آيۀ 14 سورۀ انبيا دال بر اين معناست كه مىفرمايد: '''يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده وعدا علينا انّا كنّا فاعلين.''' | ||
حضرت | حضرت آيتاللّه سبحانى در بحث از جواز عفو نيز به نكته جالب توجهى اشاره كرده مىفرمايند: | ||
عفو؛ يعنى محو گناه و مغفرت؛ يعنى ستر گناه كه گاهى در معناى واحدى استعمال مىشوند. ايشان در وجوب غفران معصيت به هنگام توبه نيز تعليقهاى دارد كه مىفرمايد: در وجوب قبول توبه اختلاف است، معتزله به عقلى بود وجوب توبه قائلند؛ اما اماميّه به سمعى بودن آن ايشان به كلامى از [[شيخ مفيد]] استناد مىكند كه فرموده است: اتفقت الاماميّة على ان قبول التوبه بفضل من اللّه عز و جل و ليس بواجب فى العقول، اسقاطها لما سلف من استحقاق العقاب،لو لا أنّالسمع ورد باسقاطها لجاز فى العقول بقاء التائبين على شرط الاستحقاق و رافقهم على ذلك اصحاب الحديث و اجمعت المعتزله على خلافهم و زعموا ان التوبه مسقطة لما سلف من العقاب على الوجوب. | عفو؛ يعنى محو گناه و مغفرت؛ يعنى ستر گناه كه گاهى در معناى واحدى استعمال مىشوند. ايشان در وجوب غفران معصيت به هنگام توبه نيز تعليقهاى دارد كه مىفرمايد: در وجوب قبول توبه اختلاف است، معتزله به عقلى بود وجوب توبه قائلند؛ اما اماميّه به سمعى بودن آن ايشان به كلامى از [[شيخ مفيد]] استناد مىكند كه فرموده است: اتفقت الاماميّة على ان قبول التوبه بفضل من اللّه عز و جل و ليس بواجب فى العقول، اسقاطها لما سلف من استحقاق العقاب،لو لا أنّالسمع ورد باسقاطها لجاز فى العقول بقاء التائبين على شرط الاستحقاق و رافقهم على ذلك اصحاب الحديث و اجمعت المعتزله على خلافهم و زعموا ان التوبه مسقطة لما سلف من العقاب على الوجوب. |
ویرایش