۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى (') |
جز (جایگزینی متن - 'صدرالدين قونوى' به 'صدرالدين قونوى ') |
||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازدهامامى خارج مىشود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازدهامامى نمىناميم؛ هرچند كه در باره امامان دوازدهگانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اينگونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانشپژوه، صريحا چهار تن از شخصيتهاى قرن ششم به نامهاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازدهامامى» شمرده، ولى به نظر مىرسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازدهامامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازدهامامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقهاى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است <ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref>. بنابراين «تسنن دوازدهامامى»، پديدهاى التقاطى و آميختهاى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوهگر شده است. | در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازدهامامى خارج مىشود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازدهامامى نمىناميم؛ هرچند كه در باره امامان دوازدهگانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اينگونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانشپژوه، صريحا چهار تن از شخصيتهاى قرن ششم به نامهاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازدهامامى» شمرده، ولى به نظر مىرسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازدهامامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازدهامامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقهاى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است <ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref>. بنابراين «تسنن دوازدهامامى»، پديدهاى التقاطى و آميختهاى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيتهاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوهگر شده است. | ||
در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محىالدين بن عربى، مانند صدرالدين | در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محىالدين بن عربى، مانند [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]] ، عفيفالدين تلمسانى، قاضى محىالدين بن الزكى، كمالالدين ابوالقاسم مشهور به ابنالعديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش در باره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجرهاى بهسوى شناسايى گرايش م[[ذهبى]] استاد است، بهويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشتساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند <ref>همان، ص 1، ص 389</ref>. | ||
در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهابالدين سهروردى بغدادى، جلالالدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مىگيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يكباره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينهها و ريشههايى تاريخى داشت كه عمدهاش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمىگردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيتهاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشههاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده بهطور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مىتوان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مىگشايد و بر سختىها و مشكلات غلبه پيدا مىكند <ref>همان، ج 1، ص 379</ref>. | در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهابالدين سهروردى بغدادى، جلالالدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مىگيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يكباره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينهها و ريشههايى تاريخى داشت كه عمدهاش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمىگردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيتهاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشههاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده بهطور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مىتوان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مىگشايد و بر سختىها و مشكلات غلبه پيدا مىكند <ref>همان، ج 1، ص 379</ref>. |
ویرایش