عقل و عشق یا مناظرات خمس: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'صدر الدين ' به 'صدرالدين '
جز (جایگزینی متن - ']]ب' به ']] ب')
جز (جایگزینی متن - 'صدر الدين ' به 'صدرالدين ')
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
برخلاف اين عقيده شايع كه حكمت اسلامى در قرن ششم با [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] به پايان رسيده، آثار صائن الدين، نشان دهنده تداوم آن در ايران است. صائن الدين مهم‌ترين حلقه رابط ميان [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و غزالى و سهروردى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير الدين طوسى]] از يك‌سو و حوزه فلسفى اصفهان و حكمت متعاليه صدر المتألهين شيرازى از سوى ديگر است. وى يكى از شخصيت‌هاى مؤثر و بانفوذى بود كه قبل از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]در صدد تلفيق حكمت اشراقى و مشائى و عرفانى برآمد (1. دانش‌نامه جهان اسلام، ج 7، ص 170، تركه اصفهانى، خاندان؛ 2. دفتر عقل و آيت عشق، ج 1 ص 61).
برخلاف اين عقيده شايع كه حكمت اسلامى در قرن ششم با [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] به پايان رسيده، آثار صائن الدين، نشان دهنده تداوم آن در ايران است. صائن الدين مهم‌ترين حلقه رابط ميان [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و غزالى و سهروردى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير الدين طوسى]] از يك‌سو و حوزه فلسفى اصفهان و حكمت متعاليه صدر المتألهين شيرازى از سوى ديگر است. وى يكى از شخصيت‌هاى مؤثر و بانفوذى بود كه قبل از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]در صدد تلفيق حكمت اشراقى و مشائى و عرفانى برآمد (1. دانش‌نامه جهان اسلام، ج 7، ص 170، تركه اصفهانى، خاندان؛ 2. دفتر عقل و آيت عشق، ج 1 ص 61).


او، نواده ابوحامد صدر الدين است و كتاب جدش به نام «قواعد التوحيد» را شرح كرده و اسم شرحش را «تمهيد القواعد» گذاشته است. «تمهيد القواعد»، از مهم‌ترين كتاب‌هاى درسى عرفان نظرى به شمار مى‌رود كه شروح و تعليقات بسيارى نيز بر آن نوشته شده است. صائن الدين در كتاب حاضر، تفصيل بحث «تطبيق بين عالَم كبير و عالَم صغير» را به كتاب «تمهيد القواعد» ارجاع داده است. (عقل و عشق يا مناظرات خمس، ص 50).
او، نواده ابوحامد صدرالدين است و كتاب جدش به نام «قواعد التوحيد» را شرح كرده و اسم شرحش را «تمهيد القواعد» گذاشته است. «تمهيد القواعد»، از مهم‌ترين كتاب‌هاى درسى عرفان نظرى به شمار مى‌رود كه شروح و تعليقات بسيارى نيز بر آن نوشته شده است. صائن الدين در كتاب حاضر، تفصيل بحث «تطبيق بين عالَم كبير و عالَم صغير» را به كتاب «تمهيد القواعد» ارجاع داده است. (عقل و عشق يا مناظرات خمس، ص 50).


3. مصحح محترم، در باره سند روايت «الفقر فخرى» كه مؤلف به آن استناد كرده (همان، ص 82) و صوفيان نيز آن را به‌وفور نقل كرده و به پيامبر اكرم(ص) منسوب مى‌دارند، توضيحى إرائه داده و با ذكر اين مطلب كه [[محدث، جلال‌الدین|محدث ارموى]]، آن را مجعول شمرده (الرسالة العلية، ص 152 - 153) و سخن مزبور را فاقد ارزش حديثى دانسته، يادآورى كرده كه حاج [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]]، در «سفينة البحار»، جمله «الفقر فخرى و به أفتخر على سائر الأنبياء» را همانند عبارت «اللهم أحينى مسكينا و أمتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»، حديث پيامبر(ص) دانسته و توضيح مى‌دهد كه گرچه اين احاديث با آنچه اهل سنت در نكوهش فقر روايت كرده‌اند، مانند: «كاد الفقر أن يكون كفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و «تعوذ من الفقر» منافات دارد، اما ميان اين دو دسته احاديث را مى‌توان جمع كرد، زيرا آن فقرى كه مستلزم اجتناب است و بايد از آن به خدا پناه برد، فقرى است كه انسان به خاطر آن نتواند نيازهاى اوليه را هم برآورده كند و در نتيجه محتاج مردم شود، اما آنچه كه موجب فخر پيامبر است، فقر و نياز او به خداوند است، زيرا هيچ يك از پيامبران نتوانسته‌اند به اندازه پيامبر اسلام از دنيا منقطع شوند و به حضرت الوهيت تقرب جويند؛ ازاين‌رو، فقر او از فقر همه انبيا كامل‌تر بوده است. [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]] اشاره مى‌كند كه غزالى، راوندى و مجلسى هم به اين مفاهيم توجه داشته‌اند (نگاه كنيد به سفينة البحار، ج 2، ص 378، بنا به نقل «عقل و عشق يا مناظرات خمس»، مقدمه مصحح، ص 146 - 147.)
3. مصحح محترم، در باره سند روايت «الفقر فخرى» كه مؤلف به آن استناد كرده (همان، ص 82) و صوفيان نيز آن را به‌وفور نقل كرده و به پيامبر اكرم(ص) منسوب مى‌دارند، توضيحى إرائه داده و با ذكر اين مطلب كه [[محدث، جلال‌الدین|محدث ارموى]]، آن را مجعول شمرده (الرسالة العلية، ص 152 - 153) و سخن مزبور را فاقد ارزش حديثى دانسته، يادآورى كرده كه حاج [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]]، در «سفينة البحار»، جمله «الفقر فخرى و به أفتخر على سائر الأنبياء» را همانند عبارت «اللهم أحينى مسكينا و أمتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»، حديث پيامبر(ص) دانسته و توضيح مى‌دهد كه گرچه اين احاديث با آنچه اهل سنت در نكوهش فقر روايت كرده‌اند، مانند: «كاد الفقر أن يكون كفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و «تعوذ من الفقر» منافات دارد، اما ميان اين دو دسته احاديث را مى‌توان جمع كرد، زيرا آن فقرى كه مستلزم اجتناب است و بايد از آن به خدا پناه برد، فقرى است كه انسان به خاطر آن نتواند نيازهاى اوليه را هم برآورده كند و در نتيجه محتاج مردم شود، اما آنچه كه موجب فخر پيامبر است، فقر و نياز او به خداوند است، زيرا هيچ يك از پيامبران نتوانسته‌اند به اندازه پيامبر اسلام از دنيا منقطع شوند و به حضرت الوهيت تقرب جويند؛ ازاين‌رو، فقر او از فقر همه انبيا كامل‌تر بوده است. [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]] اشاره مى‌كند كه غزالى، راوندى و مجلسى هم به اين مفاهيم توجه داشته‌اند (نگاه كنيد به سفينة البحار، ج 2، ص 378، بنا به نقل «عقل و عشق يا مناظرات خمس»، مقدمه مصحح، ص 146 - 147.)
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش