پرش به محتوا

اندیشه‌های کلامی شیخ مفید: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى ('
جز (جایگزینی متن - 'ن(' به 'ن (')
جز (جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى (')
خط ۴۵: خط ۴۵:




انديشه‌هاى كلامى [[شيخ مفيد]] حاصل تحقيقى است كه مارتين مكدرموت درباره يكى از محدثان و فقها و متكلمان بزرگ شيعه اماميه، يعنى ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان الحارثى بغدادى(متوفى 413) ملقب به ابن المعلّم و مشهور به [[شيخ مفيد]] به عمل آورده است. اين اثر رساله دكتراى مؤلف بوده است كه در سال 1978 ضمن سلسله كتاب‌هاى دانش ايرانى در بيروت به چاپ رسيده است.
انديشه‌هاى كلامى [[شيخ مفيد]] حاصل تحقيقى است كه مارتين مكدرموت درباره يكى از محدثان و فقها و متكلمان بزرگ شيعه اماميه، يعنى ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان الحارثى بغدادى (متوفى 413) ملقب به ابن المعلّم و مشهور به [[شيخ مفيد]] به عمل آورده است. اين اثر رساله دكتراى مؤلف بوده است كه در سال 1978 ضمن سلسله كتاب‌هاى دانش ايرانى در بيروت به چاپ رسيده است.


==ساختار و گزارش محتوا==
==ساختار و گزارش محتوا==
خط ۵۶: خط ۵۶:
مكدرموت [[شيخ مفيد]] را وارث دو مذهب كلامى مى‌داند، يكى مذهب اماميه كه توسط خاندان شيعه نوبختى پرورش يافته و ديگر مذهب كلامى معتزله.
مكدرموت [[شيخ مفيد]] را وارث دو مذهب كلامى مى‌داند، يكى مذهب اماميه كه توسط خاندان شيعه نوبختى پرورش يافته و ديگر مذهب كلامى معتزله.


كلام معتزله به دو مكتب بصره و بغداد تقسيم مى‌شده است، و [[شيخ مفيد]] متأثر از كلام بغداديان بوده است، در حالى كه عبدالجبّار پيرو مذهب بصره بوده است. تماس [[شيخ مفيد]] با معتزله بغداد از طريق آثار ابوالقاسم بلخى بوده است. كلام شيخ، هم از لحاظ نقشى كه او براى عقل قائل شده و هم از لحاظ پاسخى كه به مسائل خاص كلامى مى‌دهد، به مذهب معتزله بغداد بسيار نزديك است. على‌رغم شباهت‌هايى كه ميان آراء شيخ و معتزله وجود دارد، اختلاف نظرهايى نيز ميان آنان هست. به طور كلى، مهمترين وجه تمايز ميان كلام شيخ و معتزله در اعتقاد مفيد به امامت و امام زمان است؛ ولى حتى براى دفاع از مسأله امامت و مسأله غيبت امام نيز [[شيخ مفيد]] علاوه بر دلائل نقلى از نظريه معتزله(اصل معتزلى درباره اصلح) استفاده مى‌كند. به طور كلى در بسيارى از موارد آراء [[شيخ مفيد]] موافق آراء معتزله به خصوص مكتب بغداديان است، گر چه هر جا كه نظر شيعه با نظر معتزله مخالف است، شيخ به عنوان يك شيعه اماميه از مذهب خود دفاع مى‌كند؛مثلا درباره صفات الهى نظر [[شيخ مفيد]]؛ همانند نظر عبدالجّبار و برخلاف نظر اشاعره است. در مسأله عدل نيز [[شيخ مفيد]] با مكتب بغداد موافق و در بسيار از موارد با نظر عبدالجبّار مخالف است. درباره فلسفه طبيعى نيز آراء مفيد موافق آراء ابوالقاسم بلخى(يكى از معتزليان بغداد) است.
كلام معتزله به دو مكتب بصره و بغداد تقسيم مى‌شده است، و [[شيخ مفيد]] متأثر از كلام بغداديان بوده است، در حالى كه عبدالجبّار پيرو مذهب بصره بوده است. تماس [[شيخ مفيد]] با معتزله بغداد از طريق آثار ابوالقاسم بلخى بوده است. كلام شيخ، هم از لحاظ نقشى كه او براى عقل قائل شده و هم از لحاظ پاسخى كه به مسائل خاص كلامى مى‌دهد، به مذهب معتزله بغداد بسيار نزديك است. على‌رغم شباهت‌هايى كه ميان آراء شيخ و معتزله وجود دارد، اختلاف نظرهايى نيز ميان آنان هست. به طور كلى، مهمترين وجه تمايز ميان كلام شيخ و معتزله در اعتقاد مفيد به امامت و امام زمان است؛ ولى حتى براى دفاع از مسأله امامت و مسأله غيبت امام نيز [[شيخ مفيد]] علاوه بر دلائل نقلى از نظريه معتزله(اصل معتزلى درباره اصلح) استفاده مى‌كند. به طور كلى در بسيارى از موارد آراء [[شيخ مفيد]] موافق آراء معتزله به خصوص مكتب بغداديان است، گر چه هر جا كه نظر شيعه با نظر معتزله مخالف است، شيخ به عنوان يك شيعه اماميه از مذهب خود دفاع مى‌كند؛مثلا درباره صفات الهى نظر [[شيخ مفيد]]؛ همانند نظر عبدالجّبار و برخلاف نظر اشاعره است. در مسأله عدل نيز [[شيخ مفيد]] با مكتب بغداد موافق و در بسيار از موارد با نظر عبدالجبّار مخالف است. درباره فلسفه طبيعى نيز آراء مفيد موافق آراء ابوالقاسم بلخى (يكى از معتزليان بغداد) است.


در بخش دوم، مؤلف سعى كرده است، آراء خود را با آراء استادش ابن بابويه قمى مقايسه كند. در اين بخش همه آراء ابن بابويه خلاصه نشده است. مؤلف كوشيده است مواردى را كه [[شيخ مفيد]] و ابن بابويه با هم اختلاف داشته‌اند، انتخاب و آنها را تحليل كند. آراء ابن بابويه در اين بخش با استفاده از رساله اعتقادات او(كه در ضمن مجموعه رسائل او تحت عنوان باب الحادى عشر چاپ شده) شرح داده شده است. در فصل اول اين بخش، به طور كلى نظر ابن بابويه درباره كلام بيان شده است. ابن بابويه در درجه اول يك محدّث بود و نظر او اين بود كه انسان در مسائل دينى و خداشناسى نبايد به جدل بپردازد، بلكه بايد به نقل احاديث و روايات اكتفا كند.
در بخش دوم، مؤلف سعى كرده است، آراء خود را با آراء استادش ابن بابويه قمى مقايسه كند. در اين بخش همه آراء ابن بابويه خلاصه نشده است. مؤلف كوشيده است مواردى را كه [[شيخ مفيد]] و ابن بابويه با هم اختلاف داشته‌اند، انتخاب و آنها را تحليل كند. آراء ابن بابويه در اين بخش با استفاده از رساله اعتقادات او(كه در ضمن مجموعه رسائل او تحت عنوان باب الحادى عشر چاپ شده) شرح داده شده است. در فصل اول اين بخش، به طور كلى نظر ابن بابويه درباره كلام بيان شده است. ابن بابويه در درجه اول يك محدّث بود و نظر او اين بود كه انسان در مسائل دينى و خداشناسى نبايد به جدل بپردازد، بلكه بايد به نقل احاديث و روايات اكتفا كند.
خط ۸۷: خط ۸۷:
عامل ديگر در بهتر شدن ترجمه، بازبينى آن توسط آقاى شيخ عبدالله نورانى است، كه بى‌شك يكى از محققان كلام شيعى است. با وجود توفيقى كه نصيب مترجم شده است، ترجمه كلا خالى از اشكال نيست. در اين جا ما به چند مورد از اين اشكالات اشاره مى‌كنيم و براى هر يك از آنها نمونه يا نمونه‌هايى ذكر مى‌كنيم.
عامل ديگر در بهتر شدن ترجمه، بازبينى آن توسط آقاى شيخ عبدالله نورانى است، كه بى‌شك يكى از محققان كلام شيعى است. با وجود توفيقى كه نصيب مترجم شده است، ترجمه كلا خالى از اشكال نيست. در اين جا ما به چند مورد از اين اشكالات اشاره مى‌كنيم و براى هر يك از آنها نمونه يا نمونه‌هايى ذكر مى‌كنيم.


يكى از اشكالات ترجمه معادلات غلطى است كه گاهى سهوا براى كلمات و اصطلاحات فرنگى اختيار شده است؛ مثلا، لفظ terms (در صحفه 1 ترجمه) كه به معنای «اصطلاحات» است به «پيوستگى» ترجمه شده است. اصطلاح realism نيز (در صفحه 205، سطر 10) به «عقليگرانه» ترجمه شده كه پيداست مترجم محترم آن را با ratioalism اشتباه كرده است، هر چند براى اين اصطلاح هم «عقليگرانه» معادل دلچسبى نيست. لفظ transcendence (ص 97) كه به معنى تنزيه و تعالى(خداوند) است، مسامحتا به «عظمت» برگردانده شده، و(در همين صفحه) لفظ primitive كه به معناى ابتدايى است، به «بهترين» ترجمه شده، و همچنين eternity of the Quran (ص 121) كه منظور از آن قديم بودن قرآن است(در مقابل حادث و مخلوق بودن) به «ابديت قرآن» و imami theology (ص 4، سطر 13) كه منظور از آن كلام شيعه اماميه است، مسامحتا به «كلام اسلامى»، و traditionalist activity (ص 9، سطر 15) كه منظور از آن فعاليت اهل حديث است به فعاليت متعارف و سنتى، ترجمه شده است. يك نمونه ديگر از اين سهوها ترجمه اصطلاح generosity به بخشندگى و كرم است كه گر چه غلط نيست، وليكن از آنجا كه اين اصطلاح در ترجمه «فضل» به كار رفته و متكلمان همواره فضل و عدل را تحت اين اصطلاحات مورد بحث قرار داده‌اند، بهتر بود عين اصطلاح به كار برده مى‌شد.
يكى از اشكالات ترجمه معادلات غلطى است كه گاهى سهوا براى كلمات و اصطلاحات فرنگى اختيار شده است؛ مثلا، لفظ terms (در صحفه 1 ترجمه) كه به معنای «اصطلاحات» است به «پيوستگى» ترجمه شده است. اصطلاح realism نيز (در صفحه 205، سطر 10) به «عقليگرانه» ترجمه شده كه پيداست مترجم محترم آن را با ratioalism اشتباه كرده است، هر چند براى اين اصطلاح هم «عقليگرانه» معادل دلچسبى نيست. لفظ transcendence (ص 97) كه به معنى تنزيه و تعالى (خداوند) است، مسامحتا به «عظمت» برگردانده شده، و(در همين صفحه) لفظ primitive كه به معناى ابتدايى است، به «بهترين» ترجمه شده، و همچنين eternity of the Quran (ص 121) كه منظور از آن قديم بودن قرآن است(در مقابل حادث و مخلوق بودن) به «ابديت قرآن» و imami theology (ص 4، سطر 13) كه منظور از آن كلام شيعه اماميه است، مسامحتا به «كلام اسلامى»، و traditionalist activity (ص 9، سطر 15) كه منظور از آن فعاليت اهل حديث است به فعاليت متعارف و سنتى، ترجمه شده است. يك نمونه ديگر از اين سهوها ترجمه اصطلاح generosity به بخشندگى و كرم است كه گر چه غلط نيست، وليكن از آنجا كه اين اصطلاح در ترجمه «فضل» به كار رفته و متكلمان همواره فضل و عدل را تحت اين اصطلاحات مورد بحث قرار داده‌اند، بهتر بود عين اصطلاح به كار برده مى‌شد.


ترجمه‌هاى قالبى كلماتى كه به ism- ختم مى‌شود، در اين كتاب مانند ساير آثار مترجم با استفاده از پسوند فارسى «-گرى» ترجمه شده است. اگر مترجمى ism- هاى فرنگى را به طور قالبى با استفاده از «-گرى» يا -گرايى ترجمه كند (مثلا رئاليسم را به واقعى گرايى و راسيوناليسم را به عقل‌گرايى يا عقلى‌گرى) شايد وجهى داشته باشد؛ ولى وقتى مذهبى متعلق به فرهنگ اسلامى، با استفاده از ism- به فرنگى ترجمه شده، دليلى ندارد كه مترجم به جاى استفاده از اصطلاح رايج در فرهنگ اسلامى، باز هم به «گرى» و «گرايى» متوسل شود؛ مانند «اعتزالى‌گرى» و «ذرّى‌گرى» براى مذهب معتزله و جزء لايتجزا يا مذهب اصالت ذره كه نمونه‌اى است از اين نوع ترجمه‌هاى قالبى.
ترجمه‌هاى قالبى كلماتى كه به ism- ختم مى‌شود، در اين كتاب مانند ساير آثار مترجم با استفاده از پسوند فارسى «-گرى» ترجمه شده است. اگر مترجمى ism- هاى فرنگى را به طور قالبى با استفاده از «-گرى» يا -گرايى ترجمه كند (مثلا رئاليسم را به واقعى گرايى و راسيوناليسم را به عقل‌گرايى يا عقلى‌گرى) شايد وجهى داشته باشد؛ ولى وقتى مذهبى متعلق به فرهنگ اسلامى، با استفاده از ism- به فرنگى ترجمه شده، دليلى ندارد كه مترجم به جاى استفاده از اصطلاح رايج در فرهنگ اسلامى، باز هم به «گرى» و «گرايى» متوسل شود؛ مانند «اعتزالى‌گرى» و «ذرّى‌گرى» براى مذهب معتزله و جزء لايتجزا يا مذهب اصالت ذره كه نمونه‌اى است از اين نوع ترجمه‌هاى قالبى.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش