پرش به محتوا

تذكرة الأولياء (زوار): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى ('
جز (جایگزینی متن - 'ر«' به 'ر «')
جز (جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى (')
خط ۶۷: خط ۶۷:
عطار، در اين اثر نمى‌خواسته است شرح حال(بيوگرافى) بنويسد. هيچ‌يك از تذكره‌هاى عرفانى به شيوه بيوگرافى نيست و عارفان، هيچ‌گاه بيوگرافى‌نويس نبوده‌اند، زيرا بيوگرافى‌نويسى كه در سه يا چهار سده اخير در غرب پديد آمده، بر اصولى فلسفى استوار شده است. نويسنده بيوگرافى، مجموعه‌اى از عوامل اقتصادى، اجتماعى، سياسى و حتى روانى را برمى‌شمرَد و در باره شخصيت افراد به داورى مى‌پردازد، اما چيزى كه نزد او مهم است، ويژگى تاريخى آنان است. چنين چيزى در كتاب عطار ديده نمى‌شود؛ يعنى تذكره‌هاى او شرح حال زندگى تاريخى افراد نيست.
عطار، در اين اثر نمى‌خواسته است شرح حال(بيوگرافى) بنويسد. هيچ‌يك از تذكره‌هاى عرفانى به شيوه بيوگرافى نيست و عارفان، هيچ‌گاه بيوگرافى‌نويس نبوده‌اند، زيرا بيوگرافى‌نويسى كه در سه يا چهار سده اخير در غرب پديد آمده، بر اصولى فلسفى استوار شده است. نويسنده بيوگرافى، مجموعه‌اى از عوامل اقتصادى، اجتماعى، سياسى و حتى روانى را برمى‌شمرَد و در باره شخصيت افراد به داورى مى‌پردازد، اما چيزى كه نزد او مهم است، ويژگى تاريخى آنان است. چنين چيزى در كتاب عطار ديده نمى‌شود؛ يعنى تذكره‌هاى او شرح حال زندگى تاريخى افراد نيست.


بيوگرافيست، بر زندگى زيستى و فيزيكى تأكيد مى‌كند. شرح زندگى فرد خاص از آغاز زندگى تا پايان آن در چنين شرح حالى مى‌آيد و حتى روى‌دادهاى اجتماعى و خانوادگى فرد كه عامل اصلى احوال و آراى وى به شمار مى‌روند، در آن گزارش مى‌شود. اين اعتقاد از سويى پى‌آمد انديشه اصالت تاريخ)Historicism(؛ يعنى اصيل بودن عوامل تاريخى(عوامل اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى و سياسى) است و از سوى ديگر، به رمانتيسيسم مدرن نسب مى‌برَد كه در آن مجموعه‌هاى پراكنده اطلاعات موجود در باره زندگى افراد گرد هم مى‌آيند و با برشمردن عوامل اجتماعى و روانى، علت‌ها و انگيزه‌هاى افكار و انديشه‌هاى آنان تجزيه و تحليل مى‌شوند. خود اين گرايش تاريخى، بر گونه‌اى از Positivism فكرى استوار است؛ يعنى اصالت داشتن چيزهايى كه حصول و تحصل خارجى دارد و عقل‌پذير مى‌نمايند. بنا بر اين، تنها بر پايه آنها مى‌توان چيزى را با ديگرى سنجيد و در باره درستى آن داورى كرد و ازاين‌رو، در باره متون عرفانى و تصوف و اقوال و احوال اوليا، به جايى راه نمى‌توان برد، زيرا لطيفه تصوف در ساخت عالم معنا و معنويت رخ مى‌دهد. بارى، چيزهايى كه از اوليا ديده يا شنيده مى‌شود، ظاهرى دارند كه اصل(باطن) آنها در قلوب آنان مى‌گذرد و به زبان درنمى‌آيد. خود عطار، در اين باره مى‌گويد: «سخنان مشايخ طريقت، از اعيان است؛ نه از بيان و از علم لدنى است؛ نه از علم كسبى و از جوشيدن است؛ نه از كوشيدن». وى، از همين روى، در آثارش از بزرگان معاصر خويش، حتى تا نزديك به پنجاه سال پيش از خود، هيچ ياد نمى‌كند و به هيچ روى، به اوضاع سياسى و اجتماعى سخت روزگار خويش؛ يعنى دوران حمله مغول به ايران نمى‌پردازد.
بيوگرافيست، بر زندگى زيستى و فيزيكى تأكيد مى‌كند. شرح زندگى فرد خاص از آغاز زندگى تا پايان آن در چنين شرح حالى مى‌آيد و حتى روى‌دادهاى اجتماعى و خانوادگى فرد كه عامل اصلى احوال و آراى وى به شمار مى‌روند، در آن گزارش مى‌شود. اين اعتقاد از سويى پى‌آمد انديشه اصالت تاريخ)Historicism(؛ يعنى اصيل بودن عوامل تاريخى (عوامل اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى و سياسى) است و از سوى ديگر، به رمانتيسيسم مدرن نسب مى‌برَد كه در آن مجموعه‌هاى پراكنده اطلاعات موجود در باره زندگى افراد گرد هم مى‌آيند و با برشمردن عوامل اجتماعى و روانى، علت‌ها و انگيزه‌هاى افكار و انديشه‌هاى آنان تجزيه و تحليل مى‌شوند. خود اين گرايش تاريخى، بر گونه‌اى از Positivism فكرى استوار است؛ يعنى اصالت داشتن چيزهايى كه حصول و تحصل خارجى دارد و عقل‌پذير مى‌نمايند. بنا بر اين، تنها بر پايه آنها مى‌توان چيزى را با ديگرى سنجيد و در باره درستى آن داورى كرد و ازاين‌رو، در باره متون عرفانى و تصوف و اقوال و احوال اوليا، به جايى راه نمى‌توان برد، زيرا لطيفه تصوف در ساخت عالم معنا و معنويت رخ مى‌دهد. بارى، چيزهايى كه از اوليا ديده يا شنيده مى‌شود، ظاهرى دارند كه اصل(باطن) آنها در قلوب آنان مى‌گذرد و به زبان درنمى‌آيد. خود عطار، در اين باره مى‌گويد: «سخنان مشايخ طريقت، از اعيان است؛ نه از بيان و از علم لدنى است؛ نه از علم كسبى و از جوشيدن است؛ نه از كوشيدن». وى، از همين روى، در آثارش از بزرگان معاصر خويش، حتى تا نزديك به پنجاه سال پيش از خود، هيچ ياد نمى‌كند و به هيچ روى، به اوضاع سياسى و اجتماعى سخت روزگار خويش؛ يعنى دوران حمله مغول به ايران نمى‌پردازد.


البته كسانى بر اينند كه دغدغه عطار از ديد صورى، اعتقادى نيست و ازاين‌رو، به رغم هجويرى، روش‌مندانه ديدگاه‌هاى صوفيه را بررسى نمى‌كند و اختلاف‌هاى لفظى و اصطلاح‌هاى عرفانى را نمى‌آورد يا به رغم انصارى، در باره برخى از مفاهيم اعتقادى(اسلامى / صوفيانه) چيزى نمى‌گويد، زيرا او بيشتر شاعر و سراينده دست كم چند مثنوى است و تنها اثر منثور او(همين كتاب)، پى‌آمد كوشش‌هاى شاعرى او به شمار مى‌آيد. بر پايه اين ديدگاه، «تذكرة الاولياء» منبعى تاريخى نيست، بلكه بيشتر در زمينه پژوهش در باره تذكره اوليا به سبك ادبى(شعرى - روايى) به كار مى‌آيد.
البته كسانى بر اينند كه دغدغه عطار از ديد صورى، اعتقادى نيست و ازاين‌رو، به رغم هجويرى، روش‌مندانه ديدگاه‌هاى صوفيه را بررسى نمى‌كند و اختلاف‌هاى لفظى و اصطلاح‌هاى عرفانى را نمى‌آورد يا به رغم انصارى، در باره برخى از مفاهيم اعتقادى (اسلامى / صوفيانه) چيزى نمى‌گويد، زيرا او بيشتر شاعر و سراينده دست كم چند مثنوى است و تنها اثر منثور او(همين كتاب)، پى‌آمد كوشش‌هاى شاعرى او به شمار مى‌آيد. بر پايه اين ديدگاه، «تذكرة الاولياء» منبعى تاريخى نيست، بلكه بيشتر در زمينه پژوهش در باره تذكره اوليا به سبك ادبى (شعرى - روايى) به كار مى‌آيد.


نويسنده، مى‌داند كه روش و ديدگاه اوليا با يك‌ديگر يك‌سان نيست، اما از اين روى كه آنان را در راه حق مى‌داند، آنان را در جاى خود مى‌ستايد و به همين دليل، از امام ششم شيعيان، [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و چهار امام اهل سنت ياد مى‌كند؛ چنان‌كه از آن چهار تن، امام شافعى اهل بيت رسول را آشكارا ستايش مى‌كند:
نويسنده، مى‌داند كه روش و ديدگاه اوليا با يك‌ديگر يك‌سان نيست، اما از اين روى كه آنان را در راه حق مى‌داند، آنان را در جاى خود مى‌ستايد و به همين دليل، از امام ششم شيعيان، [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و چهار امام اهل سنت ياد مى‌كند؛ چنان‌كه از آن چهار تن، امام شافعى اهل بيت رسول را آشكارا ستايش مى‌كند:
خط ۸۵: خط ۸۵:
الف) پيشينه:
الف) پيشينه:


سنت تأليف مجموعه‌هاى دربردارنده سخنان اوليا، از كار سترگى سرچشمه مى‌گيرد كه از سده دوم هجرى براى گردآورى گفتارها(احاديث) و رفتارهاى پيامبر (ص) و صحابه آن حضرت آغاز شد، زيرا سنّت و قرآن مجموعه‌هاى مكتوبى‌اند كه قانون اسلامى(شريعت) بر آن استوار است. اعتبار و درستى سلسله سند احاديث، موجب درست دانستن آنها مى‌شد و هدف علم رجال، تعيين صحّت و سقم همين سندها بود؛ چنان‌كه نخستين معيار پذيرفتنى در اين باره، پيوستگى سلسله محدثان به پيامبر شمرده مى‌شد؛ بنا بر اين، مؤلفان آرام آرام به گردآورى شرح احوال اصحاب پيامبر و تابعان آنان روى آوردند و ازاين‌رو، شاخه بسيار مهمى از تاريخ‌نگارى اسلامى؛ يعنى نوشتن زندگى‌نامه رونق گرفت و امت اسلامى از سده دوم تاريخ اسلام، با سامان دادن جُنگ‌هايى در باره گفتارها و رفتارهاى پيامبر (ص) و اصحاب او، به گزارش در باره تاريخ زندگانى آنان دست زد. از سوى ديگر، رشد تصوف نيز در همان دوران آغاز شد؛ چنان‌كه ميان دگرگونى اين دو پديده، هم‌آهنگى و هم‌سانى ديده مى‌شود. بنا بر اين، هنگامى كه عطار در سده ششم هجرى، «تذكرة الاولياء» را نوشت، سنتى استوار در نوشتن تذكره‌ى اوليا وجود داشت كه پايه‌گذاران آن همان اولياى ياد شده در كتاب شيخ عطار بودند.
سنت تأليف مجموعه‌هاى دربردارنده سخنان اوليا، از كار سترگى سرچشمه مى‌گيرد كه از سده دوم هجرى براى گردآورى گفتارها(احاديث) و رفتارهاى پيامبر (ص) و صحابه آن حضرت آغاز شد، زيرا سنّت و قرآن مجموعه‌هاى مكتوبى‌اند كه قانون اسلامى (شريعت) بر آن استوار است. اعتبار و درستى سلسله سند احاديث، موجب درست دانستن آنها مى‌شد و هدف علم رجال، تعيين صحّت و سقم همين سندها بود؛ چنان‌كه نخستين معيار پذيرفتنى در اين باره، پيوستگى سلسله محدثان به پيامبر شمرده مى‌شد؛ بنا بر اين، مؤلفان آرام آرام به گردآورى شرح احوال اصحاب پيامبر و تابعان آنان روى آوردند و ازاين‌رو، شاخه بسيار مهمى از تاريخ‌نگارى اسلامى؛ يعنى نوشتن زندگى‌نامه رونق گرفت و امت اسلامى از سده دوم تاريخ اسلام، با سامان دادن جُنگ‌هايى در باره گفتارها و رفتارهاى پيامبر (ص) و اصحاب او، به گزارش در باره تاريخ زندگانى آنان دست زد. از سوى ديگر، رشد تصوف نيز در همان دوران آغاز شد؛ چنان‌كه ميان دگرگونى اين دو پديده، هم‌آهنگى و هم‌سانى ديده مى‌شود. بنا بر اين، هنگامى كه عطار در سده ششم هجرى، «تذكرة الاولياء» را نوشت، سنتى استوار در نوشتن تذكره‌ى اوليا وجود داشت كه پايه‌گذاران آن همان اولياى ياد شده در كتاب شيخ عطار بودند.


امروز تاريخ امّت اسلامى بيش از هر چيز، به مردانى وام‌دار است كه در درازناى قرون، به تأليف چنين فرهنگ‌ها همت كردند؛ آثارى كه به واقع مجموعه‌هايى در باره فرهنگ اسلامى‌اند. تاريخ‌نگاران، در وقايع‌نامه‌هاى سده‌هاى سوم تا نهم، در پايان روى‌دادهاى هر سال، «وفيات اعيان» آن سال را نيز نقل و ضبط مى‌كردند. اعيان، بيشتر، شخصيت‌هايى بودند كه مناصبى دينى بر عهده داشتند، مانند قاضيان، خطبا و علما، اما گاهى نيز شرح احوال ديگر شخصيت‌هاى رسمى را گرد مى‌آوردند و در پايان سده‌هاى هفتم تا سيزدهم، مجموعه‌هايى در باره شرح احوال شخصيت‌هاى قرن‌هاى گذشته تأليف شد، آن‌گاه به همان شيوه مجموعه‌هايى در باره شرح احوال محدّثان و قضات و مجموعه‌هايى در باره شرح احوال دانشمندان (عالمان) پديد آمد كه بر پايه مكتب‌هاى فقهى و مذاهب، دسته‌بندى شده بودند. هم‌چنين مجموعه‌هايى در باره شرح احوال قاريان و مفسّران سامان يافت. نام برخى از نخستين كتاب‌هاى از اين دست، چنين است:
امروز تاريخ امّت اسلامى بيش از هر چيز، به مردانى وام‌دار است كه در درازناى قرون، به تأليف چنين فرهنگ‌ها همت كردند؛ آثارى كه به واقع مجموعه‌هايى در باره فرهنگ اسلامى‌اند. تاريخ‌نگاران، در وقايع‌نامه‌هاى سده‌هاى سوم تا نهم، در پايان روى‌دادهاى هر سال، «وفيات اعيان» آن سال را نيز نقل و ضبط مى‌كردند. اعيان، بيشتر، شخصيت‌هايى بودند كه مناصبى دينى بر عهده داشتند، مانند قاضيان، خطبا و علما، اما گاهى نيز شرح احوال ديگر شخصيت‌هاى رسمى را گرد مى‌آوردند و در پايان سده‌هاى هفتم تا سيزدهم، مجموعه‌هايى در باره شرح احوال شخصيت‌هاى قرن‌هاى گذشته تأليف شد، آن‌گاه به همان شيوه مجموعه‌هايى در باره شرح احوال محدّثان و قضات و مجموعه‌هايى در باره شرح احوال دانشمندان (عالمان) پديد آمد كه بر پايه مكتب‌هاى فقهى و مذاهب، دسته‌بندى شده بودند. هم‌چنين مجموعه‌هايى در باره شرح احوال قاريان و مفسّران سامان يافت. نام برخى از نخستين كتاب‌هاى از اين دست، چنين است:
خط ۹۱: خط ۹۱:
#«الطبقات»، نوشته خليفة بن خياط العصفرى، در باره شرح احوال 3325 تن از اصحاب پيامبر و تابعان آنان؛
#«الطبقات»، نوشته خليفة بن خياط العصفرى، در باره شرح احوال 3325 تن از اصحاب پيامبر و تابعان آنان؛
#«اسد الغابة فى معرفة الصحابة»، نوشته عز الدّين بن اثير (د 630)؛
#«اسد الغابة فى معرفة الصحابة»، نوشته عز الدّين بن اثير (د 630)؛
#«الاصابة فى تمييز الصحابة»، نوشته احمد بن على هاجر العسقلانى(د 852)؛
#«الاصابة فى تمييز الصحابة»، نوشته احمد بن على هاجر العسقلانى (د 852)؛
#«التاريخ الكبير»، نوشته البخارى(د 256)؛
#«التاريخ الكبير»، نوشته البخارى (د 256)؛
#«الجرح و التعديل»، نوشته عبدالرحمن بن ابى حاتم الرازى(د 327)؛
#«الجرح و التعديل»، نوشته عبدالرحمن بن ابى حاتم الرازى (د 327)؛
#«ميزان الاعتدال فى نقد الرجال»، نوشته محمد بن احمد ال[[ذهبى]].
#«ميزان الاعتدال فى نقد الرجال»، نوشته محمد بن احمد ال[[ذهبى]].


خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
«شرح القلب»، چنان‌كه در پايان باب 58 تذكره آمده، به گمان، اثرى از خود عطار بوده است. در باره «كشف الاسرار» نيز گفتنى است كه در «كشف الظنون»، از دو كتاب به نام«كشف الاسرار فى التصوف» ياد شده است كه شايد هر يك از آنها، همان منبع عطار باشد، اما از آنها نيز نسخه‌اى نمانده است تا با«تذكرة الاولياء» مقايسه شود. در شمار ده‌ها(بيش از صد) كتاب متعلق يا منسوب به عطار نيز كتابى به نام«كشف الاسرار» ديده نمى‌شود.
«شرح القلب»، چنان‌كه در پايان باب 58 تذكره آمده، به گمان، اثرى از خود عطار بوده است. در باره «كشف الاسرار» نيز گفتنى است كه در «كشف الظنون»، از دو كتاب به نام«كشف الاسرار فى التصوف» ياد شده است كه شايد هر يك از آنها، همان منبع عطار باشد، اما از آنها نيز نسخه‌اى نمانده است تا با«تذكرة الاولياء» مقايسه شود. در شمار ده‌ها(بيش از صد) كتاب متعلق يا منسوب به عطار نيز كتابى به نام«كشف الاسرار» ديده نمى‌شود.


مقايسه «كشف الاسرار و عدّة الابرار» ميبدى(تقريرات عرفانى خواجه عبداللّه انصارى در تفسير قرآن) با مطالب«تذكره» و بر پايه برخى از قرينه‌هاى تاريخى، عطار در نوشتن «تذكره» به آن نظر داشته و «معرفة النفس» نيز تنها در مقدمه «تذكره» ياد شده است و اطلاع ديگرى از آن در دست نيست؛ عطار نيز تصريح نمى‌كند كه اين سه كتاب منبع او در تأليف«تذكره» بوده است.
مقايسه «كشف الاسرار و عدّة الابرار» ميبدى (تقريرات عرفانى خواجه عبداللّه انصارى در تفسير قرآن) با مطالب«تذكره» و بر پايه برخى از قرينه‌هاى تاريخى، عطار در نوشتن «تذكره» به آن نظر داشته و «معرفة النفس» نيز تنها در مقدمه «تذكره» ياد شده است و اطلاع ديگرى از آن در دست نيست؛ عطار نيز تصريح نمى‌كند كه اين سه كتاب منبع او در تأليف«تذكره» بوده است.


از آثار صوفيانه مهم و پرآوازه اواخر سده چهارم تا پايان سده ششم، چند اثر ديگر نيز با گمان قوى، مأخذ نقل‌هاى مؤلف اين اثرند؛ آثارى از قبيل:
از آثار صوفيانه مهم و پرآوازه اواخر سده چهارم تا پايان سده ششم، چند اثر ديگر نيز با گمان قوى، مأخذ نقل‌هاى مؤلف اين اثرند؛ آثارى از قبيل:


«طبقات الصوفية»، نوشته عبدالرحمن، محمد بن حسين سُلَمى نيشابورى(م 412)؛
«طبقات الصوفية»، نوشته عبدالرحمن، محمد بن حسين سُلَمى نيشابورى (م 412)؛


«حلية الاولياء»، نوشته ابونُعَيم اصفهانى(م 430)؛
«حلية الاولياء»، نوشته ابونُعَيم اصفهانى (م 430)؛


«رسالة قشيرية»، نوشته [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشيرى]] (376 - 465) كه به گمان، ابوعلى عثمانى(شاگرد قشيرى)، آن را به فارسى ترجمه كرده بود.
«رسالة قشيرية»، نوشته [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشيرى]] (376 - 465) كه به گمان، ابوعلى عثمانى (شاگرد قشيرى)، آن را به فارسى ترجمه كرده بود.


افزون بر اينها، گمان مى‌رود كه عطار، از«كشف المحجوب» هُجويرى نيز بهره برده باشد، زيرا پاره‌هايى را از درون‌مايه آن با عبارت‌هاى روان‌تر و رساتر آورده است.
افزون بر اينها، گمان مى‌رود كه عطار، از«كشف المحجوب» هُجويرى نيز بهره برده باشد، زيرا پاره‌هايى را از درون‌مايه آن با عبارت‌هاى روان‌تر و رساتر آورده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش