۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ن(' به 'ن (') |
جز (جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى (') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
به عنوان نمونه خبر دوازدهم ملاقات سوده دختر عماره همدانى با معاويه را متذكر مىشويم: | به عنوان نمونه خبر دوازدهم ملاقات سوده دختر عماره همدانى با معاويه را متذكر مىشويم: | ||
«پس از شهادت حضرت على(ع) سوده همدانى به خاطر شكايت از والى معاويه، بسر بن اركاة، نزد معاويه رفت. زمانى كه معاويه وى را شناخت، به خاطر يادآورى گذشته و تحقير وى، خطاب به او گفت: آيا تو همان كسى نيستى كه در تشجيع برادرانت در جنگ صفّين شعر مىخواندى و آنها را تحريك مىكردى؟ سپس اشعار وى را خواند. | «پس از شهادت حضرت على (ع) سوده همدانى به خاطر شكايت از والى معاويه، بسر بن اركاة، نزد معاويه رفت. زمانى كه معاويه وى را شناخت، به خاطر يادآورى گذشته و تحقير وى، خطاب به او گفت: آيا تو همان كسى نيستى كه در تشجيع برادرانت در جنگ صفّين شعر مىخواندى و آنها را تحريك مىكردى؟ سپس اشعار وى را خواند. | ||
سوده گفت: آرى، اى معاويه! من اين سخنان را گفتم و شايسته من نيست كه از حقيقت روىگردان شوم و به دروغ متوسّل گردم. | سوده گفت: آرى، اى معاويه! من اين سخنان را گفتم و شايسته من نيست كه از حقيقت روىگردان شوم و به دروغ متوسّل گردم. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
معاويه پرسيد: چه چيزى تو را واداشت تا اين سخنان را بگويى؟ | معاويه پرسيد: چه چيزى تو را واداشت تا اين سخنان را بگويى؟ | ||
سوده پاسخ داد: چون عاشق و دوستدار على(ع) هستم و از حق و حقيقت پيروى مىكنم. پس از آن، معاويه از وى خواست تا علت حضور خود را در آنجا بيان كند.سوده گفت: اى معاويه! تو سرور مردم شدهاى و اموالشان را به دست گرفتهاى و خداوند از تو درباره مسائل ما و آنچه از حق ما بر تو واجب گردانده است، بازخواست خواهد كرد. | سوده پاسخ داد: چون عاشق و دوستدار على (ع) هستم و از حق و حقيقت پيروى مىكنم. پس از آن، معاويه از وى خواست تا علت حضور خود را در آنجا بيان كند.سوده گفت: اى معاويه! تو سرور مردم شدهاى و اموالشان را به دست گرفتهاى و خداوند از تو درباره مسائل ما و آنچه از حق ما بر تو واجب گردانده است، بازخواست خواهد كرد. | ||
اما بايد بدانى شخصى كه پيوسته مىخواهد در قدرت با تو برابرى كند، ما را چون خوشه گندم درو شده تباه كرده و قلع و قمع نموده و خفيف و خوارمان ساخته است. او بسر بن أرطاة است كه به شهر ما وارد شده، مردان ما را كشته و دارايىهايمان را به غارت برده است. اگر او را عزل كنى، ما آرام خواهيم بود، و گرنه به تو نشان خواهيم داد! | اما بايد بدانى شخصى كه پيوسته مىخواهد در قدرت با تو برابرى كند، ما را چون خوشه گندم درو شده تباه كرده و قلع و قمع نموده و خفيف و خوارمان ساخته است. او بسر بن أرطاة است كه به شهر ما وارد شده، مردان ما را كشته و دارايىهايمان را به غارت برده است. اگر او را عزل كنى، ما آرام خواهيم بود، و گرنه به تو نشان خواهيم داد! | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
معاويه در مقابل اين تهديد سوده آرام ننشست و پاسخ داد: آيا مرا از قبيلهات مىترسانى و به قيام تهديد مىكنى؟ تو را با وضع دردناكى از همينجا به سوى بسر بن ارطاة مىفرستم تا حكم خود را بر تو جارى سازد و هر آنچه مىخواهد انجام دهد. | معاويه در مقابل اين تهديد سوده آرام ننشست و پاسخ داد: آيا مرا از قبيلهات مىترسانى و به قيام تهديد مىكنى؟ تو را با وضع دردناكى از همينجا به سوى بسر بن ارطاة مىفرستم تا حكم خود را بر تو جارى سازد و هر آنچه مىخواهد انجام دهد. | ||
در اين هنگام، سوده سرش را پايين انداخت و گريست. سپس سرش را بلند كرد و دو بيت در رثاى [[امام على(ع)]]سرود. معاويه پس از شنيدن اين اشعار، پرسيد: كسى كه اين چنين او را توصيف مىكنى، كيست؟ | در اين هنگام، سوده سرش را پايين انداخت و گريست. سپس سرش را بلند كرد و دو بيت در رثاى [[امام على (ع)]]سرود. معاويه پس از شنيدن اين اشعار، پرسيد: كسى كه اين چنين او را توصيف مىكنى، كيست؟ | ||
سوده پاسخ داد: او اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(ع) است. | سوده پاسخ داد: او اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(ع) است. | ||
معاويه پرسيد: درباره على(ع) چه مىدانى و چقدر او را مىشناسى؟ | معاويه پرسيد: درباره على (ع) چه مىدانى و چقدر او را مىشناسى؟ | ||
سوده پاسخ داد: مشابه همين صحنه در زمان خلافت على بن ابى طالب(ع) پيش آمد و ما به عنوان شكايت از يك كارگزار، به مركز حكومت علوى مراجعه كرديم. من به عنوان نماينده قوم خود حركت كردم تا شكايت به محكمه [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين (ع)]] ببرم. وقتى وارد منزل حضرت على(ع)شدم، ديدم در حال نماز و مشغول عبادت خداوند است. پس از نماز، با رحمت و رأفت رو به من كرد و فرمود: حاجتى دارى؟ من هم ماجراى ظلم و ستم آن مرد را براى امام(ع)تعريف كردم. امام وقتى موضوع را شنيد، گريست و فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه من و اينان باش كه من كارگزارانم را به ستمكارى و اهمال در حقوق مردم وادار نكردهام. آنگاه قطعه پوستى از جيب خود درآورد و پس از ذكر آياتى از سوره هود، خطاب به كارگزار خود چنين فرمود: وقتى نامهام را دريافت كردى، هر چه از حقوق مردم در دست دارى نگهدار تا كسى را بفرستم كه از تو بستاند و به صاحبانش بدهد. والسلام. | سوده پاسخ داد: مشابه همين صحنه در زمان خلافت على بن ابى طالب(ع) پيش آمد و ما به عنوان شكايت از يك كارگزار، به مركز حكومت علوى مراجعه كرديم. من به عنوان نماينده قوم خود حركت كردم تا شكايت به محكمه [[امام على (ع)|اميرالمؤمنين (ع)]] ببرم. وقتى وارد منزل حضرت على (ع)شدم، ديدم در حال نماز و مشغول عبادت خداوند است. پس از نماز، با رحمت و رأفت رو به من كرد و فرمود: حاجتى دارى؟ من هم ماجراى ظلم و ستم آن مرد را براى امام(ع)تعريف كردم. امام وقتى موضوع را شنيد، گريست و فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه من و اينان باش كه من كارگزارانم را به ستمكارى و اهمال در حقوق مردم وادار نكردهام. آنگاه قطعه پوستى از جيب خود درآورد و پس از ذكر آياتى از سوره هود، خطاب به كارگزار خود چنين فرمود: وقتى نامهام را دريافت كردى، هر چه از حقوق مردم در دست دارى نگهدار تا كسى را بفرستم كه از تو بستاند و به صاحبانش بدهد. والسلام. | ||
سوده در ادامه گفت: امام اين نامه را به من داد و با آن نامه مشكل ما حل شد.» | سوده در ادامه گفت: امام اين نامه را به من داد و با آن نامه مشكل ما حل شد.» |
ویرایش