۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'ر(' به 'ر (') |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
#اين كتاب بىشك يكى از آثار ارزنده، متقن و قابل اعتماد در عرفان اسلامى است، بهويژه آنكه مؤلف متبحر آن از رجال برجسته شيعى و شهيد راه ولايت بوده است <ref>همان</ref>؛ | #اين كتاب بىشك يكى از آثار ارزنده، متقن و قابل اعتماد در عرفان اسلامى است، بهويژه آنكه مؤلف متبحر آن از رجال برجسته شيعى و شهيد راه ولايت بوده است <ref>همان</ref>؛ | ||
#از ويژگىهاى اين كتاب، نقل بسيارى از مصادر عرفانى است بدون ذكر نام و انتساب و احيانا با تلخيص و تصرف در عبارات كه البته اين كار با توجيه صحيح و معقول همراه است <ref>همان</ref>؛ | #از ويژگىهاى اين كتاب، نقل بسيارى از مصادر عرفانى است بدون ذكر نام و انتساب و احيانا با تلخيص و تصرف در عبارات كه البته اين كار با توجيه صحيح و معقول همراه است <ref>همان</ref>؛ | ||
#ويژگى ديگر اين كتاب و به تعبير شايستهتر هنر آن، جمع ميان شرع، عقل، دين، عرفان و به اصطلاح پشتوانه آوردن براى مسائل حكمى و عرفانى از قرآن و سنت است كه اين كار اطلاعى وسيع و ذوقى سرشار مىطلبد كه خوشبختانه مؤلف گرانقدر(ره) از آن بهرهمند بوده و بهخوبى از عهده چنين كارى برآمده است <ref>همان</ref>؛ | #ويژگى ديگر اين كتاب و به تعبير شايستهتر هنر آن، جمع ميان شرع، عقل، دين، عرفان و به اصطلاح پشتوانه آوردن براى مسائل حكمى و عرفانى از قرآن و سنت است كه اين كار اطلاعى وسيع و ذوقى سرشار مىطلبد كه خوشبختانه مؤلف گرانقدر (ره) از آن بهرهمند بوده و بهخوبى از عهده چنين كارى برآمده است <ref>همان</ref>؛ | ||
#مترجم در مورد پارهاى از موارد كه نيازمند به نقد و بررسى بوده و يا احيانا با مشرب متعادل اسلامى شيعى سازگارى نداشته، نخست، بنا بر آن گذاشته كه در پاورقى يادآورى كند و چند موردى هم در اوايل كتاب آورده شده، ولى سرانجام از اين اقدام منصرف شده؛ زيرا از سويى انجام چنين توضيح و تبيينى در پاورقى مشكل است و از سويى ديگر با توجه به اينكه مطالب مزبور بر اساس نوعى تفكر و بينش استوار است، لذا مىبايست كه به نقد آن روش پرداخت نه نقد موارد جزئى و شخصى، كه اين كار در مقدمه يا پاورقى ميسر نبود و انگيزهاى هم بر آن وجود نداشت؛ زيرا اساس اين تفكرات معلوم و نقد و بررسى آنها نيز بيش و كم در كتب مربوطه صورت گرفته است، از جمله مرحوم [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|فيض كاشانى]] در كتاب «المحجة البيضاء» به اين مهم اقدام كرده است و نظر ناشر و مصحح و مترجم آن تنها اين بود كه كتاب حاضر كه يك متن وزين عرفانى است، چاپ شود و در دسترس علاقهمندان قرار گيرد با اين اعتماد كه خوانندگان اينگونه كتابها به عيوب و نقايص آنها نيز آگاهند، ولى مواردى كه از نظر فنى نيازمند توضيح بوده، در پاورقى تذكر داده شده است <ref>همان، ص 18</ref>. | #مترجم در مورد پارهاى از موارد كه نيازمند به نقد و بررسى بوده و يا احيانا با مشرب متعادل اسلامى شيعى سازگارى نداشته، نخست، بنا بر آن گذاشته كه در پاورقى يادآورى كند و چند موردى هم در اوايل كتاب آورده شده، ولى سرانجام از اين اقدام منصرف شده؛ زيرا از سويى انجام چنين توضيح و تبيينى در پاورقى مشكل است و از سويى ديگر با توجه به اينكه مطالب مزبور بر اساس نوعى تفكر و بينش استوار است، لذا مىبايست كه به نقد آن روش پرداخت نه نقد موارد جزئى و شخصى، كه اين كار در مقدمه يا پاورقى ميسر نبود و انگيزهاى هم بر آن وجود نداشت؛ زيرا اساس اين تفكرات معلوم و نقد و بررسى آنها نيز بيش و كم در كتب مربوطه صورت گرفته است، از جمله مرحوم [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|فيض كاشانى]] در كتاب «المحجة البيضاء» به اين مهم اقدام كرده است و نظر ناشر و مصحح و مترجم آن تنها اين بود كه كتاب حاضر كه يك متن وزين عرفانى است، چاپ شود و در دسترس علاقهمندان قرار گيرد با اين اعتماد كه خوانندگان اينگونه كتابها به عيوب و نقايص آنها نيز آگاهند، ولى مواردى كه از نظر فنى نيازمند توضيح بوده، در پاورقى تذكر داده شده است <ref>همان، ص 18</ref>. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
#اهميت فوق در صورتى است كه شرايط پيوست به جماعت محرز باشد؛ وگرنه، روايات ديگرى هست كه در صورت عدم احراز شرايط، ترغيب به انزوا و كنارهگيرى فرموده است <ref>همان، ج 1، ص 93 - 94</ref>. | #اهميت فوق در صورتى است كه شرايط پيوست به جماعت محرز باشد؛ وگرنه، روايات ديگرى هست كه در صورت عدم احراز شرايط، ترغيب به انزوا و كنارهگيرى فرموده است <ref>همان، ج 1، ص 93 - 94</ref>. | ||
#مقامات سلوك را خواجه نصيرالدين رحمه الله در «أوصاف الأشراف» بالتمام ذكر نموده است... ولى صاحب كتاب «بحر الخضمّ»، آن مقامات را ذكر كرده و براى هريك از آنها شاهدى از قرآن كريم آورده و گفته: درجات سلوك، به صد درجه مىرسد كه هر درجهاى مقامى از مقامات است كه اهل سير و سلوك الى اللّه به آن واصل مىگردند، اما درجات سير و سلوك فى اللّه نامتناهى است <ref>همان، ج 3، ص 606</ref>. نويسنده، سپس آن صد درجه را از مقام «يقظه» و بعد، «توبه» و بعد، «محاسبه» و... تا آخرين مقام؛ يعنى «وحدت»، به ترتيب و با استناد به قرآن كريم ذكر كرده است <ref>همان، ج3، ص 606 - 618</ref> و منظور از ذكر مقامات صدگانه را اين مطلب دانسته است كه بدانى چنانكه عالم صورى، مظهر اسماء الهى است، عالم معنوى نيز مظاهر اسماء الهى است و شمارش اسماء خدا براى كسى ميسر نمىشود، مگر آنكه به همه اين مقامات بپردازد و برسد و گفتهاند: اين مقامات، متعلّق است به سير انسان از آغاز تا انجام و اين سير، به همين جا مىانجامد نه چيز ديگر... و بيانش آن است كه گفتهاند: انسان در سير و سلوك خود، آغاز و انجامى دارد و ميان اين دو مرحله هم مراتبى هست و اين مراتب، منحصر است در ده مرتبه اصلى: بدايات؛ ابواب؛ معاملات؛ اخلاق؛ اصول؛ اوديه؛ احوال؛ ولايات؛ حقايق و نهايات. اين ده مرحله، خود به صد مرتبه ارتقا مىيابد؛ زيرا هر مرتبهاى داراى ده مرتبه فرعى ديگر است و اين صد مرتبه نيز مىتواند هزار مرتبه گردد؛ زيرا هر مرتبه، ده مرتبه فرعى ديگر دارد <ref>همان، ج 3، ص 619</ref>. | #مقامات سلوك را خواجه نصيرالدين رحمه الله در «أوصاف الأشراف» بالتمام ذكر نموده است... ولى صاحب كتاب «بحر الخضمّ»، آن مقامات را ذكر كرده و براى هريك از آنها شاهدى از قرآن كريم آورده و گفته: درجات سلوك، به صد درجه مىرسد كه هر درجهاى مقامى از مقامات است كه اهل سير و سلوك الى اللّه به آن واصل مىگردند، اما درجات سير و سلوك فى اللّه نامتناهى است <ref>همان، ج 3، ص 606</ref>. نويسنده، سپس آن صد درجه را از مقام «يقظه» و بعد، «توبه» و بعد، «محاسبه» و... تا آخرين مقام؛ يعنى «وحدت»، به ترتيب و با استناد به قرآن كريم ذكر كرده است <ref>همان، ج3، ص 606 - 618</ref> و منظور از ذكر مقامات صدگانه را اين مطلب دانسته است كه بدانى چنانكه عالم صورى، مظهر اسماء الهى است، عالم معنوى نيز مظاهر اسماء الهى است و شمارش اسماء خدا براى كسى ميسر نمىشود، مگر آنكه به همه اين مقامات بپردازد و برسد و گفتهاند: اين مقامات، متعلّق است به سير انسان از آغاز تا انجام و اين سير، به همين جا مىانجامد نه چيز ديگر... و بيانش آن است كه گفتهاند: انسان در سير و سلوك خود، آغاز و انجامى دارد و ميان اين دو مرحله هم مراتبى هست و اين مراتب، منحصر است در ده مرتبه اصلى: بدايات؛ ابواب؛ معاملات؛ اخلاق؛ اصول؛ اوديه؛ احوال؛ ولايات؛ حقايق و نهايات. اين ده مرحله، خود به صد مرتبه ارتقا مىيابد؛ زيرا هر مرتبهاى داراى ده مرتبه فرعى ديگر است و اين صد مرتبه نيز مىتواند هزار مرتبه گردد؛ زيرا هر مرتبه، ده مرتبه فرعى ديگر دارد <ref>همان، ج 3، ص 619</ref>. | ||
#به خاطر اطلاع پيامبر(ص) بر نقطه وجودى در شب معراج است كه فرمود: «علوم اولين و آخرين به من آموخته شد» و فرمود: «خداوندا، اشياء را همانگونه كه هستند به ما بنما» و به خاطر اطلاع على(ع) بر همان نقطه است كه فرمود: «من نقطه زير باء هستم» و فرمود: «مرا از هرچه زير عرش است بپرسيد». اين نقطه، در نزد عارفان، «عبّادان» ناميده مىشود كه گويند: «پس از عبّادان ديگر قريهاى نيست» و آن همان نقطهاى است كه مدار وجود بر آن قرار دارد، مانند نقطه مركزى دايره كه خطوط دايره به آن منتهى مىشود؛ زيرا به اتفاق نظر، وجود، دايرهمانند است؛ چون دو نقطه مبدأ و منتهى مقابل هم قرار دارند و خداوند فرموده: «همانگونه كه آفرينش شما را آغاز كرد، به حيات مجدد بازمىگرديد (از آنجا كه آمدهايد به همان جا بازمىگرديد) و اول و آخر و ظاهر و باطن كه اسماء خداى متعال هستند، به همين دو اعتبار است و ازل و ابد نيز اشاره به همين دو است و «قاب قوسين أو أدنى» نيز چنين است؛ زيرا قوس (نيمدايره)، اشاره است به قطع دايره وجودى با خط وهمىاى كه ميان آن دو فرض مىشود و فاصل ميان مطلق و مقيد و امكان و وجوب در صورت دايره است و اين خط وهمى، در اصطلاح عارفان، همان مقام «قرب اسمائى» است به اعتبار تقابلى كه ميان اسماء در امر الهى موسوم به «دايره وجودى» برقرار است، مثل تقابل ابداء و اعاده، نزول و عروج و فاعليت و قابليت. اين مقام، همان يگانگى با حق است با فرض بقاى تمايز و دوگانگى كه از آن به «اتصال» تعبير كنند و هيچ مقامى از اين مقام بالاتر نيست، مگر مقام «أو أدنى» و آن مقام «احديت عين جمع ذاتى» است كه از آن به «أو أدنى» تعبير مىشود؛ زيرا در آنجا به خاطر فناى محض و پاك شدن همه اسمها و نشانهها، تمايز و دوگانگى اعتبارى هم برداشته مىشود و از اين نقطه گاهى به نقطه نبوت و نقطه ولايت تعبير مىگردد كه از نظر اطلاق، مخصوص پيامبر(ص) و على(ع) است؛ زيرا نبوت مطلق و ولايت مطلق، ويژه آن دو بزرگوار است؛ چنانكه پيامبر(ص) فرمود: «من پيامبر بودم آنگاه كه آدم ميان آب و گل بود (و هنوز خلقتش پايان نيافته بود)» و على(ع) هم فرمود: «من ولىّ بودم آنگاه كه آدم ميان آب و گل بود» <ref>همان، ج 3، ص 44 - 46</ref>. | #به خاطر اطلاع پيامبر (ص) بر نقطه وجودى در شب معراج است كه فرمود: «علوم اولين و آخرين به من آموخته شد» و فرمود: «خداوندا، اشياء را همانگونه كه هستند به ما بنما» و به خاطر اطلاع على(ع) بر همان نقطه است كه فرمود: «من نقطه زير باء هستم» و فرمود: «مرا از هرچه زير عرش است بپرسيد». اين نقطه، در نزد عارفان، «عبّادان» ناميده مىشود كه گويند: «پس از عبّادان ديگر قريهاى نيست» و آن همان نقطهاى است كه مدار وجود بر آن قرار دارد، مانند نقطه مركزى دايره كه خطوط دايره به آن منتهى مىشود؛ زيرا به اتفاق نظر، وجود، دايرهمانند است؛ چون دو نقطه مبدأ و منتهى مقابل هم قرار دارند و خداوند فرموده: «همانگونه كه آفرينش شما را آغاز كرد، به حيات مجدد بازمىگرديد (از آنجا كه آمدهايد به همان جا بازمىگرديد) و اول و آخر و ظاهر و باطن كه اسماء خداى متعال هستند، به همين دو اعتبار است و ازل و ابد نيز اشاره به همين دو است و «قاب قوسين أو أدنى» نيز چنين است؛ زيرا قوس (نيمدايره)، اشاره است به قطع دايره وجودى با خط وهمىاى كه ميان آن دو فرض مىشود و فاصل ميان مطلق و مقيد و امكان و وجوب در صورت دايره است و اين خط وهمى، در اصطلاح عارفان، همان مقام «قرب اسمائى» است به اعتبار تقابلى كه ميان اسماء در امر الهى موسوم به «دايره وجودى» برقرار است، مثل تقابل ابداء و اعاده، نزول و عروج و فاعليت و قابليت. اين مقام، همان يگانگى با حق است با فرض بقاى تمايز و دوگانگى كه از آن به «اتصال» تعبير كنند و هيچ مقامى از اين مقام بالاتر نيست، مگر مقام «أو أدنى» و آن مقام «احديت عين جمع ذاتى» است كه از آن به «أو أدنى» تعبير مىشود؛ زيرا در آنجا به خاطر فناى محض و پاك شدن همه اسمها و نشانهها، تمايز و دوگانگى اعتبارى هم برداشته مىشود و از اين نقطه گاهى به نقطه نبوت و نقطه ولايت تعبير مىگردد كه از نظر اطلاق، مخصوص پيامبر (ص) و على(ع) است؛ زيرا نبوت مطلق و ولايت مطلق، ويژه آن دو بزرگوار است؛ چنانكه پيامبر (ص) فرمود: «من پيامبر بودم آنگاه كه آدم ميان آب و گل بود (و هنوز خلقتش پايان نيافته بود)» و على(ع) هم فرمود: «من ولىّ بودم آنگاه كه آدم ميان آب و گل بود» <ref>همان، ج 3، ص 44 - 46</ref>. | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش